بسم رب العشق
#قسمت_هفتاد_و_یکم
😍علمدارعشق
ماشین روشن کردم به سمت خونه مرتضی اینا حرکت کردم
آویز توماشین عکس مرتضی بود
دستمو بردم سمت عکس گفتم
مرتضی دلم برات یه ذره شده 😢😢
نکنه خیلی عاشق حرم بشی بپری
مرتضی میدونم آره زهرا خواهرت
مائده سادات عروس برادرم شریطشون خیلی سخترازمن هستش
اما مرتضی همه نمیتونم بشن حضرت زینب
یک دفعه صدات تو ماشین میپیچه
ساداتم
مثل حضرت زینب چیه؟
بوی خانم حضرت زینب که میشه گرفت ؟
روزای سختی در پیش داری
بعد بوی حضرت زینب بگیر
یهو زدم رو ترمز
خوب بود کمربند بستم و اگرنه صددرصد سرم میشکست
زدم زیر گریه
یا حضرت زینب خود ذره ای از صبرت بهم بده
رسیدم خونه مرتضی اینا
-سلام مامان
زهرا کجاست؟
&سلام عزیز مادر
زهرا گفت این در و دیوار بهش فشار میاره
رفت خونه خودش
-مامان اگه اجازه میدید من یه سر برم به زن و بچه سیدهادی بزنم
&برو عزیزمادر
نرگس سادات
-بله مامان
تو واقعا راضی هستی که شوهرت رفته دفاع از دختر أمیرالمومنین؟
-آره مامان با عمق جان راضیم
الان برای سرانجام این اعزام راضیم به راضی خدا
من برم
وارد کوچه سیدهادی اینا شدم
سیدهادی برادرزاده ام ۴سال از منو نرجس سادات بزرگتره
چندروزی قبل از اعزامش دخترش دنیا آمد
اسمش گذاشت زینب سادات
اما رفت سوریه
دنیا اومدن زینب پاگیرش نکرد
همونطور که بی تابی من مرتضی زمین گیر نکرد
زنگ زدم
مائده در باز کرد
**سلام عمه جان خوبید؟
خوش اومدید ؟
-ممنون عزیز عمه تو خوبی ؟
سادات کوچلو خوبه؟
وارد خونه شدیم
*اونم خوبه
خوابیده بچم
-مائده جان عزیزم کم کسری ندارید که در نبود هادی 😔😔
*نه عمه از اول عقدمون تا الان هرماه یه مبلغی میرختیم به صاحب مشترکمون
الان اون حساب است
-خب خداشکر
*عمه میخام از طرف بسیج محلات بهم یه پروژه پیشنهاد شده
اگه شما و زهرا هم میخاید اسمتون بدم
-چه پروژه ای عزیز عمه
*پروژه مصاحبه مدافعین خرم
- یعنی چی؟
*لیست رزمندها و جانبازان میدن باهشون مصاحبه میکنیم
سپاه نمیخاد مثل دوران بعد از جنگ تحملی میشه
تازه بعداز ۳۰سال یاد جمع آوری خاطرات جبهه و جنگ افتادن
و متاسفانه عده ای زیادی از رزمنده ها و جانبازان شهید شدن
و اینکه میخان از خانواده شهدا DNA بگیرن
برای شهدای گمنام مدافع حرم
حالا اگه میخاید اسم شماها بدم
-آره عزیزم بده
همین حین صدای گریه زینب سادات بلندشد
مادرش رفت سمت اتاق خواب
دخمل مامان
عشق مامان
چرا گریه میکنی ؟
بیا بریم ببین مهمون داریم
زینب گرفتم بغلم
سلام خانم گل
وای مائده چقدر شبیه هادی شده
یه نیم ساعتی دیگه هم نشستم
خب مائده جان من برم عزیزم
*عمه ناهار پیش ما باشید
-نه عزیزم برم یه سرم خونه خودمون
دلم برای آقاجون تنگ شده
نویسنده : بانو.....ش
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
@Majid_ghorbabkhani_313
شَهیدمَجیدقُربانخانی🇵🇸"حرمدافعانحرم"
#حر_مدافعان_حرم🕊 خود مادر دعوتش کرده بود...!🙂 وقتی در دل مادر عزیز دردانه شوی برایش فرقی ندارد چه ک
#حر_مدافعان_حرم🕊
#یلدای_شهدایی🌖
یلدا بهانه است...
یلدا می آید
تا اندکی بیشتر
بلندای نبودت را به رخ شب هایم بکشد...🌙
در دنیای من،
بعدِ رفتنت،سال هاست که عقربه ها
از نبودنت یخ زده اند اما یلدا که می آید
دلم بیشتر برایت تنگ می شود... 🌨:)
وقتی تو را ندارم و در کنارم نیستی کل سال میشود طولانی ترین شب سال...🕙
هر شب بیتو یلدا است...
شاید یلدا آمده تا یک دقیقه بیشتر دلتنگ حضورت شوم یا شاید هم یک دقیقه بیشتر میخواهد من با یاد و خاطرات زیبای تو باشم...🌱🌦
برادرم؛ از سال ۹۸ آن روزی که تو از آن بهشت، دلکندی و به وطن خود بازگشتی
۲ سال است که از آشنایی من با شما میگذرد و هر روز بیشتر از دیروز
دلتنگ تو میشوم...🥀🕢
وباز هم یک پاییز دیگر از آشنایی من با شما میگذرد، و من با گذشت هر پاییز و آمدن بهاری دیگر به یاد پاییز زندگی و بهارِ شهادت تو میافتم و آرزوی رسیدن به تو را دارم.🍁🌱
دعای عاقبت بخیری{شهادت} را از تو طلب میکنم...♥️
✍[سین.نون]
#شهید_مجید_قربانخانی🌹
-------------🦋--------------
@majid_ghorbankhani_313
#حاجقاسم♥️
بی حضورت تک و تنها چه کنم؟
من تو را خواهم و یلدای تورا...
باغم و غصه ی دنیا چه کنم؟
-------------🦋--------------
@majid_ghorbankhani_313
🔴و هذا يَوْمٌ فَرِحَتْ بِهِ آلُ زِيادٍ وَ آلُ مَرْوانَ بِقَتْلِهِم
🔹شاید در ایران کمتر کسی حسن ایرلو را بشناسد ولی سعودیها کاملا او را میشناسند و امروز را به یکدیگر تبریک میگویند.
🔹ما نخبه و مغز متفکر مقاومت را از دست دادهایم.
☑️ @enghlaabi | انقلابی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 گوشه ای از فعالیت های دیپلمات شهید حسن ایرلو (سردار شهلایی)
[آلعمران]
وَإِذْ قَالَتِ الْمَلَائِكَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاكِ وَطَهَّرَكِ وَاصْطَفَاكِ عَلَىٰ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ{۴۲}
و (یاد کن) آن گاه که فرشتگان گفتند: ای مریم، همانا خدا تو را برگزید و پاکیزه گردانید و بر زنان جهانیان برتری بخشید.
شَهیدمَجیدقُربانخانی🇵🇸"حرمدافعانحرم"
#توجه📣 #توجه📣 #نذر_کتاب💛 🔹با کمک مالی شما عزیزان قصد داریم کتاب #مجیدب
مهلت واریز هزینه کتاب تا ۵ آذر تمدید شد📚
#یامنتقم🖤
یلدا آمد و رفت و تو نیامدی...
اینگونه سحر شد و باز نیامدی
جانم به فدایت❣
دلم یک سال پیرتر و تو نیامدی... :)
#اللهم_عجل_الولیک_فرج💚
-------------🦋--------------
@majid_ghorbankhani_313
#سیارھۍِآرام✨
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
قبل و بعد از خواب، براۍِ آنچه که
خدا بهت دادھ ‹ شکرگزار › باش !
حس خوبِ شکر گزاری رو بھ تمام
وجودت وارد کن، تا سلولاۍِ بدنت
دوباره اِحیا بشن و سلولِ مریضت
درمان بشھ👷🏻♀🌼.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#ششمین دورهی جامع آموزشی #منظومه_فکری رهبر انقلاب
🔻#توضیحات:
🔸۱. این دورهی آموزشی، در سه بخش برگزار و برای هر بخش ثبتنام جداگانه انجام میگیرد. در بخش اول، منظومه معرفتی، در بخش دوم، منظومه ارزشی و در بخش سوم، منظومه کنشی آموزش داده خواهد شد.
🔹۲. مراحل آموزشی در این دوره، مطالعه، تقریرنویسی، مباحثه، تدریس استاد و آزمون خواهد بود.
🔸۳. پذیرش فقط از میان قبول شدگان در آزمون ورودی خواهد بود.
🔹۴. منابع آزمون ورودی، محتوای تدریس اساتیدی است که قبل از شروع دوره، مباحث مقدماتی را ارائه خواهند داد.
🔸۵. فراگیران محترم لازم است برای طی کردن این دورهی آموزشی، روزانه حداقل یکساعت وقت مفید را اختصاص دهند.
🔹۶. در این دوره، از افراد بالای ۱۶ سال ثبتنام انجام میگیرد.
🔸۷. بعد از آزمون، از پذیرفتهشدگان، مبلغ پنجاه هزارتومان جهت شرکت در دوره منظومه معرفتی دریافت میشود.
🔻#مزایا:
🔹۱. بهرهمندی از اساتید برجسته
🔸۲. بهرهمندی از تخفیف جهت شرکت در دورههای آموزشی روش مطالعه، تندخوانی، مدیریت زمان و برنامهریزی
🔹۳. امکان شرکت در سطح دو (تربیت مدرس و تربیت پژوهشگر) در رشتههای مختلف و ضروری
🔸۴. اعطای گواهینامه
▫️زمان ثبتنام: یکم تا هفدهم دیماه
▫️شروع جلسات مقدماتی: بیستم دیماه
▫️شروع دورهی آموزشی: سیزدهم بهمنماه
🔻ثبتنام در سایت مجموعهی تبیین از طریق لینک زیر:
https://www.tabyinmanzome.ir/courses/maaref-enghelab
🔻راه ارتباطی(ایتا):
@manzome1
@manzome2
📌مجموعهی تبیین منظومه فکری رهبری
@t_manzome_f_r
#هرروز_یک_حدیث
#درمکتب_اهل_بیت
امام على{علیه السلام}:♥️
درنگ کردن هنگام سرگردانى،
از توفیق است...
[میزان الحکمه جلد پنجم]
-------------🦋--------------
@majid_ghorbankhani_313
#حر_مدافعان_حرم🕊
۱۳نفر را جدا کرد... :)
سیزده دی ماه رسید سوریه.مجید در خان طومان مسئول غذا و پشتیبانی بود.
حتی یکی از همرزمانش می گفت غذای خودش را نمی خورد و به بقیه می داد. همیشه به بقیه می گفت که او را هم خط ببرند.
روز آخر بعد از یک هفته گفت امشب شب آخر است، مرا هم با خود عملیات ببرید. یکی از فرماندهان به نام شهید حسن امیدواری خواب می بیند که یک گروهی در حرم حضرت زینب صف کشیده اند....
یک خانم سه ساله آمد ۱۳ نفر از این گروه را جدا کرد و گفت شماها یک قدم جلو بیایید.
همه آن ۱۳ نفر هم شهید شدند...🙂🕊
[پدرشهید]♥️
#شهید_مجید_قربانخانی🌹
-------------🦋--------------
@majid_ghorbankhani_313
شَهیدمَجیدقُربانخانی🇵🇸"حرمدافعانحرم"
بسم رب العشق #قسمت_هفتاد_و_یکم 😍علمدارعشق ماشین روشن کردم به سمت خونه مرتضی اینا حرکت کردم آوی
بسم رب العشق
#قسمت_هفتاد_و_دوم
😍علمدارعشق
ماشین پارک کردم
زن عموم دیدم
این زن عموم دو سال پیش خیلی اومد خواستگاریم برای پسرش اما من گفتم نه
بعدش رفت دخترخاله ام بعنوان عروس انتخاب کرد،
الان خدا بخیر کنه میخاد چه زخم زبانی بزنه
رفتم سمتش
- سلام زن عمو خوب هستید؟
پسرعمو و عروس عمو خوبن
زن عمو: سلام الحمدالله
نرگس جان بدت نیادا
اما خداشاکرم عروسم نشدی
چون بخاطر ۱۰۰میلیون پول شوهرت راهی سوریه کردی
سرم انداختم پایین و هیچی نگفتم
قطرات درشت اشک از چشمام راهی صورتم شد
زن عمو:خوب کاری نداری دخترم
زنگ در زدم
مامانم تا منو دید گفت خاک توسرمـ
نرگس چی شده ؟
چرا گریه میکنی؟
-مامان چرا مردم فکر میکنند پول میدن
اصلا کدوم زنی حاضر تو اوج جوانی تنها بشه
برای پول
اصلا حال خوش بچه های مدافع موقع شهادت به پول گرفتن میخوره
عزیزجون: نرگس دخترم برو استراحت
امروز پیش خودمون بمون
دلمون برات تنگ شده
- چشم
عزیزجون:بی بلا
خودم تو یه بیابان بی آب و علف دیدم
هیچکس نبود
شروع کردم به دادزدن
کســــــــــــی اینجانیست ؟
کســــــــی اینجا نیست ؟
لباس عربی با نقاب و چادر عربی سرم بود
شروع کردم به راه رفتن تو بیابان
صدای طبلهای جنگی و شیع های اسبا و شیپور از فاصله نزدیکی میومد
چند مترکه رفتم جلو
یه آقا دیدم
صداش کردم
ببخشید برادر
روش برگردون طرفم دیدم مرتضی است
دویدم سمتش اون لباس جنگی تنش بود
زره و شمشیر
-مرتضی اینجا کجاست ؟
چرا ما اینطوری لباس تنمون 😳😳
+اینجا کربلاست
بیا بریم پیش آقاامام حسین
رفتیم جلو
دیدم آقامون امام حسین ،حضرت عباس و خیلی از افراد حاضر در کربلا اونجا بودن
یهو یه خانم نورانی رفت پیش امام حسین
حسین برادرم
یاران من آمده اند تا در رکابت باشند
اذن میدانش بده برادر
جنگ شروع شد
سرها بریده شد
مرتضی اومد پیشم
نرگس زینب وار رفتار کن
به وسط میدان رفت
نیزه بالارفت تا در قفسه سینه اش ماندگار بشود
که دادزدم نــــــــــــــــــه یا امام رضا
خودت کمکش کن
نرگس نرگس بابا از خواب بیدارشو
نرگس عزیز بابا پاشو
سرم گذاشتم رو سینه آقاجون
بابا خیلی سخته
خیلی سخته
هشت روز از رفتن مرتضی میگذشت
که مائده سادات زنگ زد
نویسنده .بانو......ش
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
@Majid_ghorbabkhani_313
بسم رب العشق
#قسمت_هفتاد_و_سوم
😍علمدارعشق
-الو سلام مائده جان خوبی عزیزم؟
مائده : ممنونم عمه شما خوبی؟
عمه جان پس فردا یه مهمون ویژه داریم
صدام لرزید مهمون کیه؟
مائده سادات :عمه نترسید
فعلا ما لایق نشدیم
یه شهید مدافع حرم بعداز سه ماه پیکرش برگشته عقب
چندروزه اومده شهرما
اما اصالتا شیرازیه
حالا پس فردا خانواده اش دارن میان قزوین
ما داریم میریم معراج الشهدا آماده کنیم
حالا میخاستم ببینم شما و زهرا خانم میاید کمک ؟
- آره عزیزمـ ماهم میایم
به زهرا زنگ زدم قرارشد برم دنبالش
آقا مجتبی هم قرارشد باما بیاد
به مادرجون گفتیم که این دوروز اصلا نمیایم خونه
همه معراج ابتدا سیاه پوش کردیم
بعد چون نزدیک محرم بود،
یه صحنه از عاشورا درست کردیم
دوروز مثل برق و باد گذشت خانواده شهید ساعت ۹ صبح رسیدن معراج الشهدا
یه بچه سه -چهارماهه همراهشون بود
گویا زمان اعزام شهید همسرش ماههای آخر بارداری طی میکرده
بعداز گفتگوی مادر
همسرش نزدیکش شد
محمدجانم
ببین آقا
علی آوردم
بی وفا چه زود ازپیشم رفتم
رجعت مبارک آقا
باباشدنت مبارک بی وفا
محمد یادت نرها گفتی
اینجا فقط یه سال کنارت بودم
اون دنیا همیشه کنارت میمونم
میدونم حرفت همیشه حرفه
محمد من پسرت یه شیر مرد بزرگ میکنم
تا اونم فدای حضرت زینب بشه
کارای انتقال اون شهید بزرگوار به زادگاهش انجام شد
یازده روز از اعزام مرتضی میگذشت
و من فقط یه بار صداشو شنیده بودم
خونه مادرجون بودم
زهرا تو اتاقش بود داشت رو
تحقیقش کار میکرد
مادرجون هم تو آشپزخونه مشغول آشپزی بود
تلفن زنگ خورد،
مادرجون : نرگس سادات دخترم لطفا تلفن جواب بده
نویسنده بانو.....ش
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
@Majid_ghorbabkhani_313