فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یلدا مگر چیزی جز🍉
به انتظار طلوع خورشید نشستن☀️ است.
دریغ که تاریکی یلدای ما🖤
با خورشید بی فروغ فردا روشن💫🕳️
نمی شود و ما همچنان به انتظار😔💔
نشسته ایم و نمی دانستیم که باید به انتظار می ایستادیم...✋😷
─━✿❀✿🌻✿❀✿─━
@Majid_ghorbankhani_313
در روز ولادت تو ای بانوی عشق
جای همه ی مدافعانت خالی :)
#شهیدمجیدقربانخانی🌹
─━✿❀✿🌻✿❀✿─━
@Majid_ghorbankhani_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🌺🌸🌺🌸🌺
🌺🌸🌺🌸🌺
🌸🌺🌸🌺
🌺🌸🌺
🌸🌺
🌺
جونه جونه جونه زینب😍✨
#خواهرِارباب💚
─━✿❀✿🌻✿❀✿─━
@Majid_ghorbankhani_313
فرشتگان نجات...🙂
کادر درمان خسته است...
─━✿❀✿🌻✿❀✿─━
@Majid_ghorbankhani_313
هرشب سراسر
طولانی ترین شب شده
بی تو...
#دلتنگیمحاجی💔
─━✿❀✿🌻✿❀✿─━
@Majid_ghorbankhani_313
🗒#وصیتنامه سردار شهیدحاجقاسم سلیمانی
💖«#قسمت_اول»
"بسم الله الرحمن الرحیم"
🌷 شهادت میدهم به اصول دین؛
اشهد أن لا اله الّا الله و اشهد أنّ محمداً رسول الله و اشهد أنّ امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب و اولاده المعصومین اثنی عشر ائمتنا و معصومیننا حجج الله.
💢شهادت میدهم که «قیامت» حق است، قرآن حق است...
«بهشت و جهنّم» حق است...
«سوال و جواب» حق است
«معاد، عدل، امامت، نبوّت» حق است...!!
▪️خدایا! تو را سپاس میگویم بخاطر نعمتهایت🤲
▫️خداوندا! تو را سپاس که مرا صلب به صلب، قرن به قرن،
از صلبی به صلبی منتقل کردی و در زمانی اجازه ظهور و وجود دادی که امکان درک یکی از برجستهترین اولیائت را که قرین و قریب معصومین است، عبد صالحت، خمینی کبیر را درک کنم و سرباز رکاب او شوم.🌹
💠اگر توفیق صحابه رسول اعظمت، محمد مصطفی را نداشتم و اگر بی بهره بودم از دوره مظلومیت علی بن ابیطالب و فرزندان معصوم و مظلومش، مرا در همان راهی قرار دادی که آنها در همان مسیر، جان خود را که جان جهان و خلقت بود، تقدیم کردند.✨
▪️خداوندا!
تو را شکرگزارم که پس از عبد صالحت خمینی عزیز، مرا در مسیر عبد صالح دیگری که مظلومیتش اعظم است بر صالحیتش، مردی که حکیم امروز اسلام و تشیّع و ایران و جهان سیاسی اسلام است، خامنهای عزیز که جانم فدایِ جان او باد قرار دادی.....
❣️🍃🌸🍃❣️
#مکتب_حاج_قاسم
#سردار_دلها
🔸
ما منتظر صبح شب یلداییم
آماده برای فرج مولاییم🌱
روزی که عزیز فاطمه می آید :)
با منتظران به کربلا می آییم...
#شبتون_مهدوی🌙
─━✿❀✿🌻✿❀✿─━
@Majid_ghorbankhani_313
تو تکه ای از پازل خدا هستی
بی هدف خلق نشدی
که بیهدف زندگی کنی
هدفمند زندگی کن
تا خدا کمکت کنه😌😉
#صبح بخیر
چه زمستـــــان غــم انگیــز بـــدی خواهد شد...
ماه دی باشد و آغــــوش کســـی کــم باشد💔
#علمدار🖤
#حاج_قاسم🌹
─━✿❀✿♣️✿❀✿─━
@Majid_ghorbankhani_313
شَهیدمَجیدقُربانخانی🇵🇸"حرمدافعانحرم"
#هوالعشق❤️ #قسمت_بیست_و_هفتم ضریح و زیارت کردم و بیرون اومدم. حال دلم کنار امام رضا خوبه... خیلی خوب
#هوالعشق❤️
#قسمت_بیست_و_هشتم
وقتی رسیدم هتل و رفتم اتاقمون مهدیه تازه بیدار شده بود و داشت لباس میپوشید
_سلام صبح بخیر
مندل:سلام عزیزم زیارت قبول
_ممنون عزیز. میری حرم؟
مندل:آره میرم حرم. توهم استراحت کن که اومدم ناهار ببرمت یه جای توپ نگی این رفیق ما بی معرفته😜
_چشم. التماس دعا
مهدیه رفت منم لباس راحتی پوشیدم و دراز کشیدم ولی هرکار میکردم با اینکه دیشب کامل بیدار بودم خواب نمیرفتم😁(تو هواپیما عین خرس خوابیده الانم توقع داره خوابش ببره😉)
گوشیم برداشتم و شماره فاطی رو گرفتم دومین بوق برداشت
_سلام
فاطی:سلام و کوفت تو رسیدی نباید یه زنگ میزدی مامان اینا بفهمن سالمی😡
_آخ اصلا حواسم نبود😱 خب گوشیو بده مامان باهاش بحرفم
فاطی: لازم نکرده دیشب مهدیه زنگ زد گفت سالم رسیدین توهم رفتی حرم. برا همونم بود فهمیدم حرمی عکس ازت خواستم😊 مامانتم نیس رفته خونه داییت😏
_فاطمه
فاطی: جونم؟
_الان کجایی؟
فاطی: خونه تون دیگه
_آخه واقعا این چه سوالی بود من پرسیدم تو که همش خونه مایی(نویسنده رسیدگی کنه این عروسه ما کنگر خورده لنگر انداخته)
فاطی: اره همش اونجام اصلا به تو چه😡
_هیچی بابا فقط یه لطفی بکن به علی بگو اگه میتونه یکم پول برام کارت به کارت کنه زشته همش مهدیه پول خرج کنه
فاطی: زشته آخونده با شلوار کردی سوار دو چرخه 😂😂😂😂
_مرض کجاش خنده دار بود😐
فاطی: اه بیا برو گمشو باشه به علی میگم.
_ممنون
فاطی: راستی شما ۵ روزه اید دیگه؟
_اره چطور مگه؟
فاطی: عروسی عاطی دختر خالمه ها حواست کجاست کلی سفارش کرده تو بیای
_من بخدا اصلا خبر نداشتم😳 با کی قراره ازدواج کنه
فاطی: با محمدحواد
_کدوم محمدجواد؟؟؟😳
فاطی: سکته نکنی ها😂 بابا جواد قابی😜
_خب به سلامتی باشه میام.
فاطی: آفرین. سوغاتی یادت نره ها
_ما که بچه مچه تو خانواده نداریم واسه کی سوغاتی بگیرم😃
فاطی: بیشعووور. حالا کاری به بقیه ندارم ولی تو نباید برا زن داداش عزیزت سوغاتی بگیری؟
_باشه بابا میگیرم.
یهو نگاهم افتاد به ساعت 😳
_وای فاطی ساعت ۱۲ شد مگه چقدر حرف زدیم😳
فاطی: عه جدی؟😳
_اره من برم آماده شم مهدیه الان میاد بریم ناهار بیرون
فاطی: خوش بگذر جیگر. به علیم میگم برات بفرسته.☺️
_مرسی عزیزم. یاعلی
فاطی:یاعلی
#قسمت_بیست_و_هشتم
#نویسنده_خانم_فائزه_وحی
#خدا_ایستاده_ها_رو_به_پا_هم_نوشته
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
📲 @Majid_ghorbankhani_313
#هوالعشق❤️
#قسمت_بیست_و_نهم
بعد خوندن نماز ظهر مهدیه منو آورد مجتمع آرمان مشهد و بهم پیتزا داد🍕
_آخ آخ آبجی فدات بشم چقدر خوشمزه است😋
مندل: خدانکنه نوش جونت☺️
سرمو انداختم پایین که مثل بچه آدم غذامو بخورم که مهدیه جیغ زد😱
وای چیشدددد😱
تا سرمو گرفتم بالا که حرفی بزنم و ببینم چیشده یک لحظه قلبم ایستاد.... دیگه نفسم بالا نمیومد... زمان و مکان ایستاده بودن و عقربه های ساعت تکون نمیخورن😵
_آقا....محمد... جواد...😨
ولی محمدجواد فقط نگام میکرد و حرف نمیزد😯
مهدیه سکوت بینمون رو شکست و با داد رو به پسر جوونی که کنار سید بود گفت: آقا حواست کجاست جونمو سوختی یه معذرت خواهیم نمی کنی؟
پسره: عه واقعا شرمنده خانوم باور کنید ستم خورد.
مهدیه و پسره شروع کردن به جر و بحث و من فقط چشم دوخته بودم به چشمای عسلی که سه ماهه دارم تو حسرتش میسوزم...
بعد سکوت طولانی که به اندازه یک قرن برام گذشت بالاخره توی هم همه صدای دعوا اونا صداشو شنیدم.
سید: فائزه خانوم حالتون خوبه؟ علی چطوره؟
_ممنون... م... من خوبم... علیم خوبه... شما... چطورید؟😟
سید: ممنون خوبم.
خطاب به دوستش گفت: حمزه نمیخوای تمومش کنی؟؟؟ حمزه: من که عذرخواهی کردم این خانوم ول نمیکنه😠
مندل: آره ول نمیکنم حالا چی میگی؟ جونمو سوختی
_مهدیه میشه خواهش کنم بخاطر من ول کنی😣
مندل: حیف که دوستم ازم خواست وگرنه من میدونستم و شما.
حمزه: بعله. بازم شرمنده😐
سید: سلام برسونید. خدانگهدار.
_یاعلی
#قسمت_بیست_و_نهم
#نویسنده_خانم_فائزه_وحی
#خدا_ایستاده_ها_رو_به_پا_هم_نوشته
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
📲 @Majid_ghorbankhani_313
#هوالعشق❤️
#قسمت_سی_ام️
محمدجواد رفت...
دیگه بعد اون هیچی یادم نیست...
چی خوردیم... کی برگشتیم...با چی برگشتیم...محمدجواد کجا رفت....
۴ روز گذشت و ما امروز داریم بر میگردیم کرمان...۴ روزه حتی نمیتونم دو کلوم حرف بزنم...میرم حرم و بر میگردم... حالم بده...😭😭😭😭😭
مندل: فائزه هیچی جا نذاشتی. بریم؟
_بریم😞
مندل: فائره چرا خودتو عذاب...
نزاشتم ادامه بده:خواهش میکنم بس کن😭
اونم دیگه ادامه نداد و فقط آه کشید....😢
با تاکسی تا فرودگاه رفتیم...
پروازمون تاخیر ۳ ساعته داره مهدیه رفت از بوفه خوراکی بگیره...
گوشیم زنگ خورد📱شماره ناشناس بود.
_الو بفرمایید.
ناشناس: فائزه خانم من محمدجوادم.
چی؟؟؟؟ به گوشام اعتماد نداشتم. با ترید پرسیدم : شما؟!😨
ناشناس: سیدمحمدجوادحسینی
وای خدا قلبم 😱
_ب...بفرما...یید...😰
سید: من حرمم... میخواستم ازتون... ازتون خواهش کنم بیاید الان حرم... _من.... من فرودگاهم...😣 سکوت کرد....
_آقا محمدجواد 😢
سید: شما بر گردید کرمان... ان شالله وقتی برگشتم قم با خانواده خدمت میرسیم... مراقب خودتون باشید... یاعلی
😳😳😳😳😳😳آخ قبلم.... نه یعنی منظورم بعدم.... نه نه نه قلبمو میگم😁
خدایا من کیم😳اینجا کجاست😳
خدایا درست شنیدم....😭😭😭
خدایا باورم نمیشه.... یعنی ممکنه درست شنیده باشم....😭
مهدیه صورت اشک آلودمو که دید دویید طرفم.
مندل:وای چیشده؟؟؟؟😱
_مهدیه... محمدجوادم.... محمدجوادم....😭
مندل: آروم باش آبجی بگو چیشده
خودمو تو بغلش انداختم و با گریه براش تعریف کردم هرچی رو شنیده بودم و برام عین معجزه بود....😭امام رضا ممنونم....😭
#قسمت_سی_ام_بالاخره_گفت
#خدا_ایستاده_ها_رو_به_پا_هم_نوشته
#نویسنده_خانم_فائزه_وحی
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
📲 @Majid_ghorbankhani_313
#هوالعشق❤️
#قسمت_سی_و_یکم
از هواپیما پیاده شدیم و بعد گرفتن چمدونامون به سالن انتظار رفتیم.
با دیدن مامان اینا به سمتشون دوییدم اول مامانو بغل کردم بعد بابا بعد علی و آخرین نفر فاطمه رو... توی بغلش اشکام ریخت😭فاطمه با ترس گفت : چیشده😳
_میخواد با خانوادش بیاد کرمان خواستگاری😭
فاطی : چ؟؟؟؟؟
_بریم خونه برات تعریف میکنم 😭
سوار ماشین شدیم تا بریم خونه😊
علی: آبجی مشهد بهت ساخته هااااا تا قبل سفر عین مِیِت افتاده بودی حرف نمیزدی نه از الان که از چشات داره شادی میباره🤔
فاطی: رفته پیش امام رضا توقع داری حالش خوب نباشه😳
علی: چی بگم والا🙄
وقتی رسیدیم خونه فاطمه منو کشید توی اتاق و مشتاقانه خواست براش تعریف منم براش گفتم از هر اتفاقی که افتاده...از درخواستم از امام رضا... از دیدن چند دقیقه ایش توی مجتمع آرمان... حال خراب چهار روزم.... و زنگ زنش توی فرودگاه و حرفاش...
_فاطمه باور کنم...؟
فاطی: دیوونه اون طلبه اس نمیتونه که بگه من دوست دارم... گفته با خانواده خدمت میرسیم دیگه🤓
_وای حالا معلوم نیست کی بیان😞
فاطی: عجله نکن میان🙂
_وای راستی شماره منو از کجا آورده بود😳
فاطی: عه راس میگی ها🤔 نمیدونم بعدا از خودش بپرس😜
الان یک هفته س از مشهد برگشتم... نه خبری از محمدجواد شده... نه خانوادش...😟
یه حسی میگه همه اون حرفا خواب بود... توهم زده بودم... 😢
داره بارون میباره... دستمو از پنجره اتاقم میگیرم بیرون و طراوت بارون بهم آرامش میده...اشکام مثل بارون میریزه😭
تق تق🚪
علی:آبجی میشه بیام تو؟
_بفرمایید
علی اومد تو اتاق و پشت سرم وایساد...
علی:خواهری...
_جانم😭
علی:دوسش داری؟
دیگه برام مهم نبود کسی بفهمه یا نه...
_خیلی😭
علی: جواد بهم زنگ زد... قراره هفته دیگه بیان خواستگاری... #قسمت_سی_و_یکم
#نویسنده_خانم_فائزه_وحی
#خدا_ایستاده_ها_رو_به_پا_هم_نوشته
📲 @Majid_ghorbankhani_313
اعضای گرامی منتظر نظرات زیباتون در مورد رمان هستیم
#خانم_خبرنگار_و_آقای_طلبه
#رمان
#مدیر
🆔 @F_mokhtari_1382
#هرروز_یک_حدیث
#در_مکتب_اهلبیت
حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) :🍃
همانا حقیقت و واقعیّت تمام سعادت ها و رستگاری ها در دوستی علیّ علیه السلام در زمان حیات و پس از رحلتش خواهدبود.
(شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید:ج 2، ص 449 )
─━✿❀✿🌻✿❀✿─━
@Majid_ghorbankhani_313
دوستان
متاسفانه مشکلی در صوت های #آن_سوی_مرگ پیش اومده
ان شاءالله تاآخر هفته ارسال میشه...