eitaa logo
⟮ مجنـونِ‌ثٰاراللھ‌؏جانـا !′⟯
535 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
415 ویدیو
94 فایل
⸤بسمِ‌رب‌الحسیٖن‌فاطمہ′س′ :)🌱.⸣ . • -اِنَّ‌الحُسِین‌علیہ‌السلام‌مصباح‌الهُدۍٰ ! . الشُروط : - @tabeeh🌸′ ناشِناسیٰـات - @Nashes📒!′ . - کہ ‌غلامے ‌تو را‌ اۍ شاھ مَن بہ پادشاهے ندهَم . • حسینۍ‌ میمانم و حسینۍ میمیرم🌿!
مشاهده در ایتا
دانلود
﴿بِسمِ‌رب‌الحسێݩ؏﴾💜!
⟮ مجنـونِ‌ثٰاراللھ‌؏جانـا !′⟯
:)♥️!
اَنتَ‌فے‌قلبے‌یآحسێݩ؏:). . شمآتوے‌خودِ‌خودِ‌قلبمے💜! @Majnonsaralah🚶🏿‍♂
امآم‌زمآن‌عج: هیچ‌چیز‌مانند‌نمآز،‌بینے‌شیطآن‌را‌بہ‌خاک نمی‌سآید،‌پس‌نمآز‌بگذآر‌و‌بینے‌ابلیس‌را‌بہ‌خاك‌بمآل - پ‌ن:بچہ‌شیعہ‌هآے‌حیدر بریم‌که‌دمآغ‌شیطآن‌رو‌خآك‌مال‌کنیم😎! :)🌿 @Majnonsaralah
⟮ مجنـونِ‌ثٰاراللھ‌؏جانـا !′⟯
😻♥️🎉
گر‌جان‌بہ‌جان‌من‌کنے جآن‌و‌جهآن‌من‌تویے😻♥️! تولدت‌مبآرک‌رهبرم😌🌸′ @Majnonsaralah
برآی‌خوندن‌رمان‌روے‌هشتگ‌زیر‌بزنین:)💯↓
اگہ‌کارخوبے‌در‌حقت انجآم‌دادم‌نگو‌ممنون(: بگو‌ان‌شاءاللہ‌کربلایے‌بشی . .💔′ @Majnonsaralah
﴿بِسمِ‌رب‌الحسێݩ؏﴾💜!
رفقا‌ان‌شاءاللہ‌از‌امروز‌رمآن‌جدیدی‌دآریم:)✌️🏿! بہ‌نآم: ی‌رمان‌مذهبی‌و‌زیبا📸📿 ان‌شاءاللہ‌هر‌روز‌دو‌پآرت‌قرار‌میدیم😺🌿!
⟮ مجنـونِ‌ثٰاراللھ‌؏جانـا !′⟯
:)💔′
میگن‌: هر‌وقت‌آب‌نوشیدے‌‌بگو‌‌یاحسێݩ؏ . .💔 این‌روز‌هاکہ‌آب‌میبینی‌ونمیخورے‌بگو: یآابوالفضل‌العبآس(: !🚶🏿‍♂ @Majnonsaralah
﴿بِسمِ‌هو﴾ :)♥️! تازه‌خوابم‌گرفته‌بود‌،‌تو‌عالم‌خواب‌بودم‌که‌صدای‌آیفون‌منو‌از‌خوآب‌بیدار‌کرد. +مامان‌کیه؟ _نمیدونم‌با‌تو‌کار‌داره +باشه‌مامان‌‌آیفون‌رو‌بدن من‌همین‌جوری‌سر‌در‌گمم‌که‌این‌کیه‌پشت‌آیفون‌که‌صدای‌اون‌توجه‌منو‌جلب‌کرد. +خاهر‌مهمون‌نمیخوای؟ _با‌خودم‌لبخندی‌زدمو‌گفتم‌خاهر؟‌زهرا‌تویی؟ +آره‌عیزم‌باز‌کن. در‌رو‌زدم‌و‌زهرا‌سوار‌آسانسور‌شد‌ ‌.‌تا‌میخاست‌به‌خونه‌ی‌ما‌برسه ی‌سه‌چهارطبقه‌مونده‌بود. . . مامانم‌پرسید:کی‌بود‌مهرسا؟ +هیچی‌زهرا‌،‌هم‌دانشگاهیمه‌همون‌که‌اصن‌‌ازش‌خوشم‌نمیاد صدای‌زهرا‌رو‌از‌پشت‌در‌شنیدم: مهرسا‌خانم‌در‌خونه‌رو‌،‌رو‌ما‌باز‌نمیکنی؟ گفتم:ببخشید‌الان‌حواسم‌نبود در‌رو‌باز‌کردم‌و‌زهرا‌منو‌بغل‌کرد‌و‌بوسید منم‌همین‌جوری‌‌صورتم‌بیحال‌بود‌پرسیدم: عزیزم‌مشکلی‌پیش‌اومده؟ زهرا‌که‌فهمید‌خوشم‌نیومده‌لبخندی‌زد‌و‌گفت: نه‌فقط‌خودت‌گفتی‌که‌جزوه‌استاد‌رستمی‌رو‌داری،‌منم‌داشتم‌و‌برات‌آوردم باورم‌نمیشد! من‌همین‌جوری‌گفتم‌اما‌اون‌بخاطر‌من‌تا‌اینجا‌اومد . . . بهش‌گفتم:بفرما‌،‌اینجا‌بشین‌چایی‌بیارم اما‌زهرا‌لبخندی‌زد‌و‌گفت: نه‌ممنون‌باید‌برم‌فعلا‌خدانگهدار من‌هم‌با‌صورت‌ناراحت‌گفتم: خب‌باشه‌عزیزم‌خیلی‌ممنون‌که‌برام‌آوردی‌ی‌دنیا‌ممنون کپی‌ممنوع‌و‌حرام⚠️🚶🏿‍♂! @Majnonsaralah
﴿بِسمِ‌هو﴾ :)♥️! زهرا‌رفت‌و‌من‌دوباره‌رفتم‌تو‌اتاق سرم‌رو‌گذاشتم‌رو‌بالش‌یکم‌عذاب‌وجدان‌گرفتم چرا‌اون‌رفتار‌رو‌با‌زهرا‌داشتم راستش‌زهرا‌ی‌دختر‌مذهبی‌و‌چادریه اما‌من‌نه! راستش‌احساس‌میکنم‌بازهرا‌رفیق‌نمیشم . .! سرم‌رو‌بالش‌بود‌که‌یکی‌ا‌زبچه‌های‌دانشگاه‌به‌گوشیم‌زنگ‌زد +بله؟ _مهرسا‌حواست‌هست‌فردا‌امتحان‌داریم؟ +آها‌آرع‌چرا؟ _جزوه‌گرفتی؟‌من‌نتونستم‌برات‌پیدا‌کنم‌مهرسا ببخشید . . +نه‌عزیزم‌مشکلی‌نیست‌زهرا‌برام‌اورد _زهرا؟!!‌من‌فک‌کردم‌شما‌با‌هم‌اصن‌رابطه‌ندارین! +حالا‌دیگه خداحافظی‌کرد‌و‌گوشی‌رو‌قطع‌کرد من‌که‌دیدم‌دیگه‌خوابمونمیبره‌‌جزوه‌رو‌گرفتم‌دستم‌و‌شروع‌کردم‌به‌خوندن ۲۰صفحه‌رو‌که‌خوندم‌از‌اتاق‌اومدم‌بیرون به‌مادرم‌گفتم: مامان‌کمک‌نمیخآی؟ مامان‌گفت:‌فقط‌امیر‌علی‌داداشت‌از‌مدرسه‌داره‌میاد‌زیر‌غذا‌روشن کن‌گرم‌شه. زیر‌غذا‌رو‌روشن‌کردم‌امیر‌علی‌در‌رو‌با‌کلید‌باز‌کرد‌ بهش‌سلام‌کردم‌و‌گفتم:پس‌کلاس‌کنکور‌نرفتی‌امروز؟ امیرعلی:نه‌‌امروز‌گفتن‌مشکلی‌پیش‌اومده‌نرفتم سرم‌رو‌تکون‌دادم‌‌بعد‌گفتم: امیر‌علی‌من‌برم‌ناهار‌رو‌بکشم‌تو‌ظرف‌،‌دستات‌رو‌بشور‌بیا امیر‌علی‌رفت‌دستاشو‌بشوره‌غذا‌ریختم‌تو‌ظرف‌و‌منتظر‌بودم‌تا‌امیر علی‌بیاد . . کپی‌ممنوع‌و‌حرام⚠️🚶🏿‍♂! @Majnonsaralah
﴿بسمِ‌رب‌الحسێݩ؏﴾♥️!