ناگهان
از خیمه خارج میشه
به سمت عمو حرکت میکنه.....
زینب عبدالله رو میگیره
تا مانع این کار بشـه😭
⟮ مجنـونِثٰاراللھ؏جانـا !′⟯
ناگهان از خیمه خارج میشه به سمت عمو حرکت میکنه..... زینب عبدالله رو میگیره تا مانع این کار بشـه😭
آخه زینب نمیخواد
یادگار برادرش طعمه گرگ های یزید
بشــه😭
یا اباعبدالله😭🌿
اما عبدالله
میگه : نه عمه جانم😭
نمیتونم عموم رو تنها بزارم🖤
خودش رو از عمه رها کرد
در غوغایی که
دور امام ایجاد شده بود
یکی از لشکریان یزید
شمشیر را به سمت امام میبره😭
اما عبدالله دستش رو به
سمت شمیر میبره
اما شمشیر دست عبدالله رو
از تن ش جدا میکنه😭😭
دست عبدالله فقط
به یه پوست آویخته بود...
عبدالله آه و ناله میکنه و میگه:
وا ابتاه....😭
یا اباعبدالله😭
حسین ....
حال امانت های برادر شهیدش
رو میبینه....
اشک و خون از دیدن اش بر خاک ریخت🖤😭
اشک بر آن کودک بی باک ریخت😭🖤
فرزند برادرم صبر داشته باش!😭
و خداوند بزرگ را بخوان تا
تو را به پدران صالحت ملحق کند😭😭😭🌿
یا حسین
بسته شد چشمش، ولی لب باز شد/
آخرين نجوای شه آغاز شد
كای خدا گر چه مرادت حاصل است/
ديدن مرگ يتيمان مشكل است
در ره تو هستی ام از دست رفت/
حيف شد، عبداللَهَم از دست رفت
اين دو بر من، روح پيكر بودهاند/
یادگار برادر من بوده اند😭