eitaa logo
⟮ مجنـونِ‌ثٰاراللھ‌؏جانـا !′⟯
535 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
415 ویدیو
94 فایل
⸤بسمِ‌رب‌الحسیٖن‌فاطمہ′س′ :)🌱.⸣ . • -اِنَّ‌الحُسِین‌علیہ‌السلام‌مصباح‌الهُدۍٰ ! . الشُروط : - @tabeeh🌸′ ناشِناسیٰـات - @Nashes📒!′ . - کہ ‌غلامے ‌تو را‌ اۍ شاھ مَن بہ پادشاهے ندهَم . • حسینۍ‌ میمانم و حسینۍ میمیرم🌿!
مشاهده در ایتا
دانلود
⟮ مجنـونِ‌ثٰاراللھ‌؏جانـا !′⟯
:)💔′
میگن‌: هر‌وقت‌آب‌نوشیدے‌‌بگو‌‌یاحسێݩ؏ . .💔 این‌روز‌هاکہ‌آب‌میبینی‌ونمیخورے‌بگو: یآابوالفضل‌العبآس(: !🚶🏿‍♂ @Majnonsaralah
و‌امآ‌چآلش‌😻! ان‌شاءاللہ‌امروز‌‌ساعت‌² جایزه:عآلیست(: اسم‌هاتون‌رو‌تآ‌ساعت²‌به‌این‌آیدی‌بدین🕶✌️🏿↓ تمآم🚶🏿‍♂
⟮ مجنـونِ‌ثٰاراللھ‌؏جانـا !′⟯
﴿بِسمِ‌هو﴾ #رفیق‌خدایی:)♥️ #پارت‌چهارم من‌هم‌سرم‌رو‌تکون دادم‌و‌رفتم‌که‌بخوابم زهرا‌پیام‌داده‌بود: چ
﴿بِسمِ‌هو﴾ :)♥️! همین‌طوری‌که‌نفسم‌تو‌سینه‌حبس‌شده‌بود مدام‌نگام‌به‌ساعت‌بود کی میرسم‌دانشگاه؟ یعنے‌فاطمه‌چش‌شده؟‌خدایا‌چرا‌نمیرسم زمان‌نمیگذش‌و‌من‌هم‌داشتم‌سکته‌میکردم . . بالاخره‌رسیدم‌و‌بدو‌بدو‌از‌مترو‌پیاده‌شدم دویدم‌فقط حدود۶،۷‌دیقه‌تا‌دانشگاه‌فاصله‌بود‌من‌فق‌میدویدم‌و‌ هیچی‌برام‌مهم‌نبود‌جز‌فاطمہ! رسیدم‌دم‌در‌دانشگاه‌ساکت‌بود قلبم‌تند‌تندمیزد رفتم‌داخل‌دانشگاه‌دیدم‌یکی‌از‌همکلاسی‌ها‌تو‌حیاط‌نشسته از‌پرسیدم‌فاطمہ‌رو‌ندیدی؟ گف:راستش‌،‌عام‌،‌چجوری‌بگم . . گفتم:تروخدابگو‌دارم‌سکته‌میکنم گفت:راستش‌فاطمہ‌تصادف‌کرده من‌ی‌لحظه‌‌افتادم‌رو‌زمین‌و‌هیچی‌نمیشنیدم انگار‌دنیا‌دور‌سرم‌میچرخید خدایا! فاطمہ‌،‌تصادف نه‌باورم‌نمیشه. .‌! گفتم:میدونی‌الان‌کجاس؟کجا‌بردنش؟ اصن‌بگو‌کجاش‌آسیب‌دید؟ گفت:راستش‌من‌فق‌دیدم‌پاش‌رو‌گرفتن‌و‌یکمم‌خون‌دیدم فقط‌دیدم‌سروار‌آمبولانس‌ش‌‌کردن‌و‌بردنش گفتم‌کدوم‌بیمارستان؟ گفت:همین‌بیمارستان‌‌دو‌تا‌خیابون‌بغلی،همون‌که... گفتم:عاها‌فهمیدم‌ممنون گف:اگه‌خبری‌شد‌بمنم‌بگو! کپی‌ممنوع🚶🏿‍♂⚠️! @Majnonsaralah
﴿بِسمِ‌هو﴾ :)♥️! بدو‌بدو‌ی‌تاکسی‌گرفتم آدرس‌رو‌بهش‌گفتم‌تو‌راه‌بودیم‌به‌زهرا‌زنگ‌میزدم‌بر نمیداشت‌دلهره‌گرفتم . . تاکسی‌رسید‌و‌منم‌هراسون‌اومدم‌پایین رفتم‌و‌سریع‌از‌ی‌پرستار‌که‌در بخش‌اطلاعات‌بود پرسیدم:امروز‌ی‌دختر‌که‌تصادف‌کرده‌حوالیِ‌صبح‌ اینجا‌نیوردن؟ گفت:همون‌که‌اسمش‌فاطمه... گفتم:بله‌بله‌لطفا‌بگین گفت:بخش‌آی‌سی‌یو‌هستش گفتم:چه‌مشکلی‌پیش‌اومده‌براش؟ گفت:پاش‌نیاز‌به‌عمل‌داره خون‌زیادی‌از‌پاش‌رفته دکترا‌میخان‌نیم‌ساعت‌دیگه‌عمل‌کنن گفتم:میشه‌ببینمش؟ گفت:نه‌نمیشه! گفتم:از‌پشت‌شیشه‌چی؟لطفا بالاخره‌قبول‌‌کرد‌و‌من‌دویدم‌تا‌به‌آی‌سی‌یو‌برسم توی‌این‌لحظات‌فقط‌میگفتم‌خدایا ی‌بار‌دیگه‌فاطمه‌سر‌پاهاش‌وایسه! ی‌بار‌دیگه‌سالم‌ببینمش. . تا‌اینکه‌به‌آی‌سی‌یو‌رسیدم دیدم‌زهرا‌چشماش‌پرع‌اشکه‌بهش‌سلام‌کردمو‌گفتم فاطمہ‌چطوره؟چی‌شد‌اصن؟ زهرا‌تروخدا‌جواب‌بدع! گفت:میدونی‌ما‌داشتیم‌باهم‌ازخیابون‌رد‌میشدیم‌اما گفتم:اما‌چی؟ گفت:اما‌یکدفعه‌ی‌ماشین‌با‌سرعت‌بهش‌برخورد‌کردومن‌ فقط‌سرمو‌برگردوندم‌که‌دیدم‌فاطمه‌افتاده‌و... حالم‌بد‌شد دیدم‌فاطمه‌پشت‌شیشه‌آروم‌خوابیده خعلی‌ناراحت‌بودم خدایا‌فقط‌یبار‌پیگه‌فاطمه‌رو‌سالم‌ببینم💔. . کپی‌ممنوع🚶🏿‍♂⚠️! @Majnonsaralah