eitaa logo
⟮ مجنـونِ‌ثٰاراللھ‌؏جانـا !′⟯
534 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
415 ویدیو
94 فایل
⸤بسمِ‌رب‌الحسیٖن‌فاطمہ′س′ :)🌱.⸣ . • -اِنَّ‌الحُسِین‌علیہ‌السلام‌مصباح‌الهُدۍٰ ! . الشُروط : - @tabeeh🌸′ ناشِناسیٰـات - @Nashes📒!′ . - کہ ‌غلامے ‌تو را‌ اۍ شاھ مَن بہ پادشاهے ندهَم . • حسینۍ‌ میمانم و حسینۍ میمیرم🌿!
مشاهده در ایتا
دانلود
سلـٰام‌علیکم :)! ان‌شاءاللہ‌ساعت‌18‌هیئت‌داریم💔. . مچکر‌از‌حضورتون🌱′
روضہ‌ی‌امروز‌مـا خعلی‌شبیھ روضه‌ی‌جوون‌هاییه که‌ رفتن‌و‌شهید‌شدن‌ و‌قلب‌مادرشون‌رو قلبِ‌پدرشون‌رو‌آتیش‌زدن💔!!
دیدن‌عݪے‌اکبر دوید‌تو‌خیمہ‌پیشِ امام‌حسین؏ گفت :‌بابا ! میشہ‌من‌اولین‌نفر از‌بنی‌هاشم‌باشم‌که‌به میدون‌جنگ‌میره ؟ حسین‌فرمود : بله‌علی‌جانم ! برو . .
عݪے‌اکبر‌رفت تو‌خیمه‌تا‌حاضر‌بشه بره‌میدون‌جنگ یکی‌موهاشو‌شونہ ‌میکنه یکی‌زره‌تنش‌میکنه یدفعه‌دیدن‌لیلا‌اومد گفت : علی‌جان ! یِ‌با‌ردیگه‌جلو‌منِ‌مادر‌راه‌برو قدو‌بالات‌رو‌ببینم😭💔
لیلا‌علی‌رو‌در‌آغوش گرفت‌و‌گفت :‌برو عزیزم !‌برو‌پسرم علی‌خواست‌بره‌که‌حسین‌گفت : علی‌جانم ! یِ‌بار‌دیگه‌بیا‌در‌آغوشم حسین‌علی‌رو‌بوسید علی‌رو‌بویید‌و‌وداع‌کرد😭!!
خیلی‌سخته ! جوون‌مثلِ‌دسته‌گل بره‌و‌جلو‌چشمات‌اربا‌اربا‌شه اکبر‌رفت‌به‌میدان و‌رجز‌خوانی‌کرد همه‌ی‌اصحاب‌یزید مخصوصا‌اون‌پیرمردا‌گفتن : این‌پیامبره‌؟ آره‌خوده‌پیامبره هم‌صورتش‌،‌هم‌قد‌و‌بالاش‌و‌هم‌اخلاقش🖤′
همه‌با‌هم‌زمزمہ‌میکردن که‌پیامبر‌اومده علےگفت : من‌پسرِ‌حسین‌نوه‌ۍ رسول‌خدام ! من‌نوه‌یِ‌عݪے‌،‌شیر‌خدام تا‌اسم‌مولا‌اومد‌نامردا حملھ‌کردن
علی‌وسطِ‌میدان گرد‌و‌غبار‌راه‌انداختہ‌بود همه‌ی‌اون‌بی‌شرف هارو‌به‌درك‌واصل‌کرد حسین‌و‌زینب‌زیرِ لب‌وان‌یکاد‌میخوندن یدفعھ‌حسین‌دید‌علی‌اومده پیشش . .
علی‌گفت : بابا‌حسینـم تشنگۍ‌امونم‌رو‌بریده یکم‌آب‌نداری ؟! حسین‌فرمود : علۍ‌جـانم به‌واللھ‌قسم دهان‌من‌از‌دهان‌تو‌خشک‌تره‌بابا😭🖤!!
واعی‌از‌آن‌روزی کہ‌فرزنـد از‌پدردرخواست کنھ‌و‌پدر‌نتونھ‌درخواستش‌رو انجام‌بده💔😭!! امان‌از‌شرمندگۍ
علی‌برگشت‌بھ‌میدان حسین‌محوِ‌تماشا‌بود که‌یکدفعه‌دید با‌عمو‌آهنین ‌کوبیدن‌در‌فرقِ‌علی💔😭′ یا‌فاطمہ‌الزهرا خون‌از‌سرِ‌علی‌جارۍشدو ریخت‌رویِ‌چشمان‌اسب‌ . .
اسب‌ندید و‌بہ‌جایِ‌اینکه‌بره‌سمتِ خیمه‌رفت‌سمتِ‌ دشمن😭💔. .
اسب‌رفت‌تو‌دلِ‌دشمن دشمنان‌با‌خنده‌فریاد کشیدند خودش‌اومد💔. . دیگه‌هرکی‌با‌هرچی‌در دستش‌داشت‌ به‌علۍ‌زد یکی‌با‌شمشیر یکی‌با‌نیزه یکی‌با‌سنگ💔😭!!
یاحسین😭💔!! علی‌اربا‌اربا‌شد حسین‌خواست‌بره سمتِ‌علی‌که‌برش‌گردونه به‌خیمہ . . حسین‌نمی‌تونه رو‌پاهاش‌وایسته هعی‌با‌صورت‌میخوره‌زمین دیدن‌حسین‌روی‌زانو‌هاش داره‌میره‌سمتِ‌علی😭😭😭′
حسین‌رسید‌به‌علی‌اکبر دشمن‌دوره‌حسین‌حلقه زده‌و‌میخنده😭💔 حسین‌صورت‌گذاشته‌رو‌ صورتِ‌علی‌اکبرش گفت‌علی‌جان‌بابا‌اومده پا‌نمیشۍ ؟ دید‌علی‌چیزی‌نمیگہ‌،‌بلند‌نمیشہ گفت :علی‌جان ببین‌‌عمه‌میونِ‌نامحرماست بلند‌نمیشی ؟
وقتۍاین‌جمله‌رو‌گفت دید‌علی‌بلند‌نمیشہ فهمید‌دیگه‌علی رفته😭💔!! زینب‌میدوید سمتِ‌حسین چادرش‌رو‌کشید‌رویِ بدنِ‌علی‌تا‌حسین‌نبینه علی‌اربا‌اربا‌شده . .🖤
زینب‌گفت : داداش‌بریـٖم داداش‌حسینم‌پاشو‌بریم‌ به‌خیمہ دید‌حسین‌نیمه‌جون شده‌😭💔″
جوانان‌بنی‌هاشم‌بیاییـد علۍ‌را‌بردر‌خیمه‌رسانید !
پیکر‌علی‌شده‌مثلِ‌تسبیحی که‌پاره‌‌شده عبا‌آوردن‌تکه‌تکه‌هایِ‌بدنِ علی‌رو‌در‌عبا‌گذاشتن حسین‌نمیتونه‌بلند‌شہ عاخہ‌غمِ‌جوون‌خعلے‌‌سنگینه😭🖤. .
عباس‌‌و‌زینب‌اومدن هرکدوم‌یك‌دستِ حسین‌رو‌گرفتن‌و حسین‌روبلند‌کردن حسین‌در‌راه‌مدام‌با‌صورت به‌خاک‌می‌افتاد😭 یا اباعبداللہ
واعی‌از‌لیلا‌مادرش ! اومد‌بالایِ‌پیکر علی‌اکبرش گفت : پسرم قربونِ‌قد‌و‌بالات‌برم‌من چرااربا‌اربا‌شدی ؟ پسرم‌،‌عزیزم بدونِ‌تو‌من‌چجوری‌زنده بمونم ؟‌ هروقت‌تورو‌میدیدم‌دلم‌گرم‌میشد :)💔!!
حالا‌نیستی‌چه خاکی‌بر سرم‌بریزم😭💔!! دیدن‌رقیه‌اومد‌بالایِ سره‌علی‌اکبر نشست‌و‌گفت : داداش !! آبجی‌رقیه‌ت‌تنها‌شده بیا‌یِ‌بار‌دیگه‌منو‌در‌آغوش‌بگیر‌داداش‌علی‌😭😭😭
یــٰاحسیـن؏ !
وصلی‌الله‌علیك‌یا‌اباعبدالله💔!!