eitaa logo
⟮ مجنـونِ‌ثٰاراللھ‌؏جانـا !′⟯
535 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
415 ویدیو
94 فایل
⸤بسمِ‌رب‌الحسیٖن‌فاطمہ′س′ :)🌱.⸣ . • -اِنَّ‌الحُسِین‌علیہ‌السلام‌مصباح‌الهُدۍٰ ! . الشُروط : - @tabeeh🌸′ ناشِناسیٰـات - @Nashes📒!′ . - کہ ‌غلامے ‌تو را‌ اۍ شاھ مَن بہ پادشاهے ندهَم . • حسینۍ‌ میمانم و حسینۍ میمیرم🌿!
مشاهده در ایتا
دانلود
وقتۍاین‌جمله‌رو‌گفت دید‌علی‌بلند‌نمیشہ فهمید‌دیگه‌علی رفته😭💔!! زینب‌میدوید سمتِ‌حسین چادرش‌رو‌کشید‌رویِ بدنِ‌علی‌تا‌حسین‌نبینه علی‌اربا‌اربا‌شده . .🖤
زینب‌گفت : داداش‌بریـٖم داداش‌حسینم‌پاشو‌بریم‌ به‌خیمہ دید‌حسین‌نیمه‌جون شده‌😭💔″
جوانان‌بنی‌هاشم‌بیاییـد علۍ‌را‌بردر‌خیمه‌رسانید !
پیکر‌علی‌شده‌مثلِ‌تسبیحی که‌پاره‌‌شده عبا‌آوردن‌تکه‌تکه‌هایِ‌بدنِ علی‌رو‌در‌عبا‌گذاشتن حسین‌نمیتونه‌بلند‌شہ عاخہ‌غمِ‌جوون‌خعلے‌‌سنگینه😭🖤. .
عباس‌‌و‌زینب‌اومدن هرکدوم‌یك‌دستِ حسین‌رو‌گرفتن‌و حسین‌روبلند‌کردن حسین‌در‌راه‌مدام‌با‌صورت به‌خاک‌می‌افتاد😭 یا اباعبداللہ
واعی‌از‌لیلا‌مادرش ! اومد‌بالایِ‌پیکر علی‌اکبرش گفت : پسرم قربونِ‌قد‌و‌بالات‌برم‌من چرااربا‌اربا‌شدی ؟ پسرم‌،‌عزیزم بدونِ‌تو‌من‌چجوری‌زنده بمونم ؟‌ هروقت‌تورو‌میدیدم‌دلم‌گرم‌میشد :)💔!!
حالا‌نیستی‌چه خاکی‌بر سرم‌بریزم😭💔!! دیدن‌رقیه‌اومد‌بالایِ سره‌علی‌اکبر نشست‌و‌گفت : داداش !! آبجی‌رقیه‌ت‌تنها‌شده بیا‌یِ‌بار‌دیگه‌منو‌در‌آغوش‌بگیر‌داداش‌علی‌😭😭😭
یــٰاحسیـن؏ !
وصلی‌الله‌علیك‌یا‌اباعبدالله💔!!
جـوانـٰان‌بنے‌هاشم‌بیـایید عݪے‌را‌بر‌درخیمھ‌رسـانید💔. . #محرم
سلام‌علیـکم‌رفقا ! ان‌شاءالله‌ساعتِ۱۶:۱۵‌امروز روضهـ‌ی‌سقایِ‌حسین‌ع‌رو داریم :)💔!! |
بسمِ‌‌عبـٰاسِ‌علمـدار :)!
میخوام‌روضہ‌مو‌شرو؏کنم اما‌وایلا‌که‌روضہ‌امروز‌دلارو‌میسوزونه خعلےسنگینہ😭′
یِ‌کلمہ‌میگم‌دلارو‌میریزم‌بهم ″مَشک″
عاخ‌عاخ . . تو‌خیمہ‌ها‌بچھ‌ها دست‌و‌پا‌میزنن‌از‌تشنگے رباب‌هعی‌نگاه‌‌‌هایِ‌پر‌از‌التماس میکنہ‌به‌عباس‌ عاخہ‌رباب‌بچه‌اش‌کلا‌شیش‌ماهشه🙂💔!!
عباس‌میگہ : ای‌سرورمن‌ من‌ندارم‌طاقت . . میرم‌آب‌بیارم‌برایِ‌بچہ‌ها رباب‌دلش‌گرم‌شد رقیه‌خوشحال‌شد‌
عاخہ‌بچهــ‌ها‌چند‌روزه‌آب‌نخوردن :)💔!! حسین؏‌نگاهے‌به‌داداش‌ابوالفضل‌میکنہ میگه‌:‌عباس‌جان ! توبرےلشکرم‌از‌هم‌میپاشه😭!! عاخ‌عاخ ؛‌کلِ‌لشکر‌حسین‌عباسه . .
عباس‌مشک‌رو‌برداشت سوارِ‌اسب‌شد‌کہ‌بره حسین‌و‌زینب‌از‌خیمھ‌دویدند‌بیرون ‌قد‌و‌بالایِ‌عباس‌دیدنیه
عباس‌اومده‌دمِ‌رودِ‌آب نگاهے‌کرد‌به‌خیمھ‌ها دستاش‌رو‌پرازآب‌کرد . . خواست‌بخوره‌اما یادِ‌لباۍ‌علی‌اصغر‌افتاد یاِ‌دلبایِ‌خشك‌داداش‌حسینش‌افتاد
لب‌به‌آب‌نزد😭💔!!
عاخ‌کہ‌جون‌افرادِ‌خیمہ‌به‌لب‌رسیدهـ عباس‌مشك‌رو‌پر‌از‌آب‌کرده :)! سوار‌بر‌اسب‌شد‌کہ نانجیب‌ها‌حمله‌کردن یِ‌دستِ‌عباس‌مشك یِ‌دست‌علم
تیرانداز‌ها‌هرچے‌تیر‌زدند اصن‌خطا‌نرفت :) بس‌کہ‌عباس‌قد‌بلند‌بود💔!! دستِ‌راست‌عباس‌رو‌با‌شمشیر زدن‌ مشك‌رو‌گرفت‌دستِ‌چپ
علم‌هم‌دستش‌بودا🙂💔!! آخ‌فدایِ‌معرفتت‌عباس :) علم‌زیر‌بغلش‌بود‌و‌مشك‌تو‌دستش عباس‌بہ‌سمتِ‌خیمه‌ها‌میومد که‌دستِ‌چپ‌عبا‌س‌رو‌هم‌زدن😭..
عباس‌مشک‌بر‌دهان ‌سوارِ‌اسب بہ‌سمتِ‌خیمہ‌ها‌میومد که‌دو‌تیر‌تو‌چشمایِ‌دل‌انگیزش‌زدن😭..
دیدی‌یِ‌نفر‌میخاد‌بیوفته‌از‌ارتفاع دستاش‌رو‌سپر‌میکنھ ؟! عباس‌دستی‌در‌بدن‌نداشت😭💔!! با‌صورت‌افتاد‌بر‌زمین
یا‌فاطمہ‌الزهرا ! عباس‌از‌رو‌زمین‌بلند‌شد گفت :‌هرجور‌شده‌باید‌آب‌رو‌برسونم بہ‌خیمہ💔′ عباس‌میدوید یِ‌‌نامرد‌از‌بالایِ‌اسب‌با‌شمشیر‌پای‌‌عباس‌رو‌زد
عباس‌دوباره‌با‌صورت‌به‌زمیـن‌خورد گفتن :عباسِ‌بن‌‌علی خعلی‌وفا‌داره‌هرجور‌شده میخاد‌مشک‌رو‌بہ‌خیمھ‌برسونهــ مَشکش‌‌رو‌بزنین😭