eitaa logo
فرزندان حآج قٵسِـــم
485 دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
5.9هزار ویدیو
49 فایل
▒هَݩــۉز هـــم بــڑﭑے شـــهـید شڍݩ ڢْࢪصت هسـت▒ 🌱ڍڷ ࢪﭑ بآیـــڍ صـﭑڢْ ڪࢪڍ🌱 به یاد سࢪدار دلــ♥️ــها•| **تبادل ادمینی نداریم** کپی آزاد با ذکر صلوات برای سلامتی وتعجیل در فرج مولا
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم شروع فعالیت کانال♥️🍃 امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام: من أحَبَّ شيئاً لَهِجَ بِذِكرِهِ؛ ❇️ هركه چيزى را دوست بدارد، ياد آن ورد زبانش شود. 📚 عیون الحکم والمواعظ، صفحه 453 http://eitaa.com/Maktab_haj_Gasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📝یک عده ای جمهوریت نظام رو نفهمیدن 🔺امام زمان آخرین ذخیره الهی‌ست 🔸شیعه باید تربیت بشه تا بهترین رو انتخاب کنه 👤 استاد http://eitaa.com/Maktab_haj_Gasem
تا حالا دقت کرده بودین ...؟؟ خدایی خیلی مردی آقای رئیسی.! http://eitaa.com/Maktab_haj_Gasem
♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃 ـ «امام جعفرصادق(عليه‌السلام)»: مَن اُعطِيَ الشُّكَر اُعطِيَ الزِّيادةَ يَقولُ اللهُ عَزّوجَلّ «لَئِن شكَرتُم لَاَزيَدنَّكُم». كسي كه توفيق شكرگزاري به او عطا شده زيادتي نعمت هم نصيب او مي‌گردد. خداوند متعال مي‌فرمايد «اگر شكرگزار باشيد حتماً شما را زياده خواهم بخشيد». http://eitaa.com/Maktab_haj_Gasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭕️ دوستان مراقب باشید در آتش فتنه ها،نگاه کن ببین دشمن کجا را میکوبد،همان جبهه خودیست... شهید همت http://eitaa.com/Maktab_haj_Gasem
تلنگرانه💯 مواظب‌چشمات‌باش" نکنھ‌‌بہ‌چیز؎‌نگاه‌کنۍ‌کھ‌اون‌دنیا‌بگۍ🌱 ا؎ڪاش‌کور‌بودم:)💔!
نماز پرفضیلت ماه ذی القعده http://eitaa.com/Maktab_haj_Gasem
🛑 عبدالناصر همتی دیروز جمله ی عجیبی بیان کرد: نگذارید ۲۸ خرداد به ۲۸ مرداد تبدیل شود!! 🔸 در ۲۸ مرداد ماه کودتا صورت گرفت . 🔸همانگونه که مطلعید قبلا هم‌حسن روحانی به ارتش کد کودتا داده بود . 🔸 و حجاریان هم اخیرا ... 🔸 این جماعت ۴۰ سال است ایران را در کنترل دارند به راحتی این جایگاه را از دست نخواهند داد . 🔸 اگر نهادهای امنیتی که در کنترل اصلاح طلبان نیست هوشیار نباشند ضربه خواهیم خورد . http://eitaa.com/Maktab_haj_Gasem
دوستان عزیز،بابت تاخیر در ارسال پارتها عذر میخوام🌷🌸🍃🌺🌿
💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃 🍃💞🍃💞🍃💞🍃 💞🍃💞🍃💞🍃 فصل پنجم پارت ۴۴۶ نویسنده:فاطمه ولی نژاد صورت زیبا و درخشان این مادر جوان از خنده پر شد و با اشاره دست و به کلماتی با لهجه غلیظ عراقی پاسخم را داد که نه تنها سختش نیست که به عشق امام حسین ً مسیری طولانی را تا اینجا پیموده بود که پاهایش ورم کرده و مدام به ساق پایش دست می کشید تا دردش قدری قرار بگیرد و من همچنان محو این عزم عاشقانه، تنها نگاهش میکردم که صدای پر شور ونشاط کودکی،توجهم را جلب کرد. پسر بچه ای سه چهار ساله، دسته سا ک به نسبت بزرگی را گرفت و با ذکر «یا علی!» به لهجه عراقی، ساک را بلند کرد و به سمت مادرش آمد و دیدم مادرش همین بانوی باردار است و باور کردم کودکی که از زمان حضورش در رحم مادر، زائر پیاده امام حسین باشد، اینچنین عاشق پرورش مییابد. ساک را کنار مادرش روی زمین گذاشت و ورد زبانش نام امام حسین بود که با قدمهای کوچکش مدام این طرف و آن طرف میرفت و تنها یک عبارت را تکرار میکرد: «یا ابوالسجاد ادرکنی!»و گاهی دستش را به نشانه پاسخ به امامش بالا میبرد و صدا بلند میکرد:«لبیک یا حسین!» مامان خدیجه به نگاه حیرت زده ام خندید و پاسخ اینهمه علامت سؤال ذهنم را با خوشرویی داد:«عراقیها بعضی وقتها امام حسین رو به لقب ابوالسجاد، یعنی پدر امام سجاد صدا میزنن!» و من دلم جای دیگری بود و تازه میفهمیدم چرا مجید به هیچ عشوه و تطمیع و تهدیدی از میدان عشقبازی تشیع به در نمیشود که نه به کلام محبت آمیز من پای دلش میلرزید و نه از وحشیگریهای پدر و نوریه میترسید و مرد و مردانه پای عقیده اش میماند که حالا میدیدم اینها از قبل از تولد به عشق امام حسین دست و پا میزنند، در کودکی با ذکر امام حسین شادی میکنند و در جوانی و برومندی و پیری به نام امام حسین افتخار میکنند و گویی پوست و گوشت و خونشان با عشق امام حسینِ روئیده شده که حاضر بودند، جان بدهند و مهر فرزند پیامبر را از دست ندهند و من از درک اینهمه عاشقی عاجز بودم که سرم را به دیوار تکیه دادم و چشمانم را بستم که دستانی قدرتمند شانه هایم را گرفت و به لهجه عربی چیزی میگفت که نمیفهمیدم. زنی میانسال و تنومند، با هر دو دست شانه هایم را گرفته و با صورتی که در اوج مهربانی به رویم میخندید، مدام کلماتی را تکرار میکرد و من تنها نگاهش میکردم . 💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃
💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃 🍃💞🍃💞🍃💞🍃 💞🍃💞🍃💞🍃 فصل پنجم پارت ۴۴۷ نویسنده:فاطمه ولی نژاد مامان خدیجه با خنده رو به من کرد:«الهه جان! میگه بخواب تا مشت و مالت بده!» و زینب سادات هم پشتش را گرفت:«الهه جون! خجالت نکش، بخواب! اینا دوست دارن!» و من خجالت می کشیدم دراز بکشم و خانمی که جای مادرم بود، خستگی را از تنم به در کند و او دست بردار نبود که بالاخره تسلیم مهربانی اش شده و دراز کشیدم تا کمر و شانه هایم را نوازش دهد و زمانی از آفتاب مهر و محبتش آبم کرد که خم شد و به پاهایم دست میکشید و خا ک قدمهایم را به چشم و صورتش میمالید. از شدت خجالت سرخ شده و دیگر نمیتوانستم تحمل کنم که با اصرار فراوان بلند شدم و به هر زبانی که میتوانستم از مهربانی بی ریایش تشکر کردم تا سرانجام خیالش از بابت من راحت شد و به سراغ بانویی دیگر رفت تا نشان افتخار پرستاری از میهمانان امام حسین را به گردن بیاویزد. مامان خدیجه اشکش را پاک کرد و با صدایی که از عمق اعتقادات این شیعیان پاک باخته به لرزه افتاده بود، رو به من کرد: «الهه جان! اینا از خداشونه که بدن خسته و خاکی زائر امام حسین رو مشت و مال بدن! بعدش هم برای تبرک، خاک لباسهای زائر رو به صورتشون میمالن تا روز قیامت با خاکی که از پای زائران اربعین به چهرهشون مونده، محشور بشن!» و اینها همه در حالی بود که من نماز مغرب را در این موکب با آداب خودم و به سبک اهل سنت خوانده بودم و میدانستم از چشم اهالی موکب مخفی نمانده که من از اهل سنت هستم و میدیدم در اکرام و احترام من با زائری شیعه، هیچ تفاوتی قائل نمیشوند که همه را در مقام میهمان امام حسین همچون نور چشم خود میدانستند. 💞🍃💞🍃 روز سوم پیاده رویمان، زیر بارش رحمت و برکت خدا آغاز شد که از نیمه های شب، آسمان هم به پای زائران بیقراری میکرد و با دلتنگی به زمین بوسه میزد. من و زینب سادات، ملحفه های سبکی را روی سرمان کشیده بودیم تا کمتر خیس شویم و مامان خدیجه ملحفه هایش را برای ما ایثار کرده و خودش چیزی نداشت که چادرش حسابی خیس شده بود. آسید احمد و مجید هم روی کوله پشتی هایشان مشما کشیده بودند تا وسایل داخل کوله خیس نشود، ولی بااین ِ همه درد سر، قدم زدن زیر نوازش نرم و مهربان باران در میان خنکای پیش از طلوع آفتاب، صفای دیگری داشت که گمان میکردم صورتم نه از قطرات باران که از حای پای فرشتکان نَم زده است. کفش ِ هایمان حسابی گلی شده و لکه های ِ آب و گل تا ساق پای شلوار مجید پاشیده بود و اینجا دیگر کسی به این چیزها اهمیتی نمیداد که حالا فهمیده بودم این شیعیان به پاس شکیبایی خانواده امام حسین ،همه سختیهای این مسیر را به جان خریده و به یاد اسارت اهل بیت پیامبر تمام مسیرهای منتهی به کربلا را با پای پیاده می پیمایند تا ذره ای از رنج های حضرت زینبو دیگر بانوان حرم را به جان بخرند. 💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃
ان‌شاءالله جلسه بعدی‌ای که همتی و آقای رئیسی رو همزمان توش می‌بینیم؛ جلسه محاکمه همتی و مسببین فاجعه آبان۹۸ باشه http://eitaa.com/Maktab_haj_Gasem
❀💛 +ࢪفیق! .جانم؟! جوࢪے باش که... وقتی حضࢪت مھدۍ بـہ یادت بیفتھ بگھ☺️ خدا حفظش کنھ...🙂🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 آیا باورتان می‌شود آقای همتی این حرف‌ها را زده و در مناظرات منکر اینها شده باشند؟/اذعان همتی به دستگیری ۱۱ نفری که امروز اسامیشان را به رئیسی داد http://eitaa.com/Maktab_haj_Gasem
والله والله والله جمهوری اسلامی حرم است🌷🌸🍃🌺🌿 http://eitaa.com/Maktab_haj_Gasem
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹 🔸رأی دادن در زمان سختی، اجر بیشتری دارد🔸 شرکت در انتخابات در وقتی که در جامعه هست، ارزشش بیشتر است. هر چه مشکل بیشتر باشد، بیعت کردن با نظام و حضور در صحنه، اجر بیشتری دارد. خداوند در قرآن می فرماید آن هایی که با تو «فی ساعه العسره» (در زمان و سختی) همراهی کردند اجرشان بیشتر است. من عرض می کنم: این رأی دادن های شما، اصولاً جزء رأی دادن در «ساعت عسرت» است. بیعت در «ساعت عسرت» است. اثر این رأی دادن، برای همیشه در زندگی شما باقی می ماند و [اگر انجام نشود]، آن برای همیشه را آزرده می کند. کسانی بودند که در صحنه های پیش از انقلاب شرکت نکردند؛ بعد از اینکه انقلاب پیروز شد آن ها همیشه خودشان را ملامت می کردند و یک آتشی همیشه دل آن ها را می سوزاند: «نارُ اللهِ الْمُوقَدَةُ * الَّتي‏ تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ»: آتش سوزان الهی که بر دل ها می تابد. http://eitaa.com/Maktab_haj_Gasem
به این پیام رهبری دقت کنید باید به کارنامه افراد نگاه کنیم. نه به برنامه هایی که فقط در حد شعار هست خواهش میکنم هوشیار باشید اگر بازهم کسی مثل روحانی انتخاب بشه وضع از اینی که هست بدتر میشه http://eitaa.com/Maktab_haj_Gasem
هدایت شده از ꜰᴀᴛᴇᴍᴇʜ
یا ابا عبدلله(ع) به تنم درد فراق حرمت افتاده هوس گرمی اغوش ضریحت دارم اللهم ارزقنا کربلا http://eitaa.com/Maktab_haj_Gasem
هدایت شده از ꜰᴀᴛᴇᴍᴇʜ
دلم میخواهد آرام صدایت کنم و بگویم تو خود ارامشی و من خودخود بی قرار خدایا مرا هرگونه که میخوای بساز شهید حاج قاسم سلیمانی http://eitaa.com/Maktab_haj_Gase
سرانگشت تو مُهری است بر لبان دشمن و مِهری‌ست در دل دوست! با یک تیر دو نشان میزنی.‌‌.. ناز شصتت! http://eitaa.com/Maktab_haj_Gase
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رای ما رئیسی.mp3
3.75M
سرود زیبای««رای ما »» برای استفاده در مجالس و‌ همایشهای انتخاباتی و سیستم صوتی اتومبیل http://eitaa.com/Maktab_haj_Gasem
💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃 🍃💞🍃💞🍃💞🍃 💞🍃💞🍃💞🍃 فصل پنجم پارت ۴۴۸ نویسنده:فاطمه ولی نژاد هوا کم کم روشن میشد و آفتاب بار دیگر به رخسار خسته و دلسوخته عزاداران حسینی، عرض ادب میکرد که آسید احمد اشاره کرد تا در مقابل موکبی برای استراحت توقف کنیم. سالخورده ترین عضو کاروان پنج نفره ما بود و زودتر از دیگران خسته میشد که به احترام مقام پدرانه اش، کنار موکبی ایستادیم، ولی از کثرت جمعیت، صندلی های موکب ها پر شده ومجبور بودیم سرِ پا بمانیم و میهمانوازی خالصانه عراقیها اجازه نمیداد ما را در این وضعیت ببینند که خادمان موکب به تکاپو افتاده و بالاخره برایمان تعدادی صندلی و چهارپایه تدارک دیدند تا نفسی تازه کنیم و به همین هم راضی نمیشدند که بلافاصله برایمان حلیم گندم و عدس آوردند و در این صبح به نسبت سرد و بارانی، چه صبحانه شاهانه و لذیذی بود که انرژی رفته، به تنمان بازگشت و باز به راه افتادیم. امروز هوا سردتر شده و وادارمان کرده بود تا لباسهای گرمی که با خودمان از بندر آورده بودیم، به تن کنیم. دیگر کفشهایمان کاملا ِ گلی شده و در تراکم انبوه جمعیت که قدم پشت قدمهای همدیگر می ِ گذاشتیم، آب و گل از زیر کفشها به لباسها میپاشید و کسی اعتراضی نمیکرد که در این مسیر هر چه سختی میرسید، عین نعمت ولذت بود. حالا این قسمت از مسیر سر سبز تر شده و تقریبا اطراف جاده از نخلستانهای پراکنده پر شده بود. طراوت باران صبحگاهی و نوحه های شورانگیزی که با صدای بلندی در فضا میپیچید، منظره ای افسانه ای آفریده و باز به لطف رفتار حکیمانه آسید احمد و مامان خدیجه، من و مجید چند قدم عقب تر از خانواه آسید احمد، در دل سیل جمعیت و در خلوت عاشقانه خودمان قدم میزدیم. بارش باران هم کُندتر شده و مجال یک هم صحبتی دلنشین را فراهم آورده بود که مثل همیشه مجید پیش دستی کرد و پرسید:«دیشب خوب خوابیدی الهه جان؟» 💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃
💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃 🍃💞🍃💞🍃💞🍃 💞🍃💞🍃💞🍃 فصل پنجم پارت ۴۴۹ نویسنده:فاطمه ولی نژاد به سمتش صورت چرخاندم و دیدم نگاهش به انتظار جوابم تمام قد ایستاده که با لبخندی ملیح پاسخ دادم:«آره! خیلی خوب خوابیدم!» از احساس رضایتی که نه تنها به خاطر خواب راحت دیشب که از روز و شب این سفر در چشمانم میدید، به رویم خندید و با گفتن «خدا رو شکر!» در سکوتی شیرین فرو رفت. از گونه های درخشانش که از هیجان بهجت انگیز این سفر رؤیایی گل انداخته بود وزیر طراوت باران، پوشیده از شبنم شده بود، میفهمیدم چه لذتی از لحظه لحظه این سفر میبرد که خط سکوتش را شکستم و جسورانه به میدان احساسش تاختم:«مجید! الان چه حالی داری؟ از تیزی سؤال نا گهانی ام، خماری عشق از سرش پرید، نگاهم کرد و در برابر چشمان منتظرم، تنها یک جمله ادا کرد:«فکر میکنم دارم خواب میبینم!»و حقیقتا ً میدیدم چشمانش رنگ رؤیا گرفته و همچنان نگاهش میکردم تا این خواب شیرین را برایم تعبیر کند که نگاهش را به افق بُرد و مثل اینکه در انتهای این مسیر طولانی، به نظاره کربلا نشسته باشد، عاشقانه زمزمه کرد:«قدم به قدم که داریم میریم، امام حسین داره میگه بیا!» و باز به سمتم چرخید و عارفانه نظر داد:«الهه! اگه یه لحظه امام حسیناز ما رو برگردونه، دیگه نمیتونیم قدم از قدم برداریم!» و من نمیتوانستم این حضور حی و حاضر را به این راحتی بپذیرم که سرم را پایین انداختم تا از درماندگی نگاهم به عجز احساسم پِی نبرد و او همچنان میگفت:«این جمعیت رو ببین! اینهمه آدم برای چی دارن این مسیر رو میرن؟ داعش اینهمه تهدید کرد که بمب میذارم، میکشم،سر میبرم،چی شد؟ امسال شلوغتر از پارسال شد که خلوتتر نشد! چی باعث میشه این همه زن و بچه از جون خودشون بگذرن و راه بیفتن؟ مگه غیر از اینه که امام حسین بهشون میگه خوش اومدید!» و خدا میخواست شاهد ازغیب برسد که حرفش را نیمه رها کرد و با اشاره دستش نشانم داد:«همین تابلو رو ببین! نوشته اگه از آسمون داعش بباره، ما بازم میریم زیارت امام حسین ! کی غیر از امام حسین همچین دل و جرأتی به اینا میده؟» که به دنبال اشاره انگشتش، نگاهم رفت و تابلویی را دیدم که مقابل موکبی نصب شده و با اینچنین عبارتی، اوج عاشقی اش را به رخ همه کشیده بود که من هم به یاد وهابی خانه و خانواده خودم افتادم و بی اراده لبخند زدم؛ 💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃