eitaa logo
فرزندان حآج قٵسِـــم
490 دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
5.9هزار ویدیو
49 فایل
▒هَݩــۉز هـــم بــڑﭑے شـــهـید شڍݩ ڢْࢪصت هسـت▒ 🌱ڍڷ ࢪﭑ بآیـــڍ صـﭑڢْ ڪࢪڍ🌱 به یاد سࢪدار دلــ♥️ــها•| **تبادل ادمینی نداریم** کپی آزاد با ذکر صلوات برای سلامتی وتعجیل در فرج مولا
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱 عبدالله با عصبانیت فریاد کشید:«تو داری بابای منو با تروریستها یکی میکنی؟!!!» و مجید بیدرنگ دفاع کرد:«نه! من بابات رو با تروریستها یکی نمیکنم! ولی داره از کسی خط میگیره که با تروریستهای تکفیری مو نمیزنه! روزی که من اومدم تو اون خونه و مستأجر شما شدم، بابات یه مسلمون سنی بود که با من معامله میکرد و بعدش رضایت داد تا با دخترش ازدواج کنم!من سر ِ یه سفره با شما غذا میخوردم ولی حالا.‌‌‌.‌‌‌....... داستانی جذاب و پر از حادثه از ازدواج پسری شیعه با یک دختر سُنی..... بیشتر قسمتهاش پارت گذاری شده و به جاهای جذابش رسیده... بجمبید تا جانمونید🍃🌸 مارو به دوستاتون معرفی کنید😊🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 خاک اینجا بوی سیلی می‌دهد با نوای "صابر خراسانی" ▪️ به مناسبت ایام تخریب قبور ائمه بقیع
هدایت شده از دختران مـهــــــدوی 🌾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🎥 واکنش به رفتارهای علی لاریجانی و جهانگیری در روز ثبت نام....* *📲کانال دختران مـهــــــدوی 💕 https://eitaa.com/joinchat/2566455389Cf9b7e28b8e ‌✅💯✅💯✅💯✅
💠آیه ای که حضرت علی (ع) زیاد تکرار میکرد💠 🔷 أَيَحْسَبُ الإنسَانُ أَن‌ يُتْرَكَ سُدًي – قیامت آیه 36 آیا انسان گمان میکند که به حال خود رها شده است 🔲 در روایت است حضرت علی (ع) به این آیه که میرسید اشگ از دیدگانش جاری میشد و مدام آنرا تکرار میکرد. 📕 الفضائل ص 136 💢 امان از این زمانه‌ای که چون منی را به خود مشغول کرده تا فراموش کنم به حال خود رها نشدم و صاحب و ناظری دارم و باید روزی در برابرش بایستم و جواب اعمال جاهلانه‌ام را بدهم ... فراموش کردم که خدایم در قرآن گفته: ⚜ أَيَحْسَبُ الإنسَانُ أَن‌ يُتْرَكَ سُدًي ⚜ا‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌸🍃اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم🌿🌺 🌸اللهم عجل لولیک الفرج❣🍃 ♥️✋🏻 💌دُخْتَرٰآنِْ حٰآجْ قْآسِــــــمْ💌↶ http://eitaa.com/Maktab_haj_Gasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃💞🌿 🌱 《ڪبوترےڪه‌خیال‌حرم‌بھ‌سر‌دارد مگر‌بمیرد‌از‌این‌فڪر‌دست‌بردارد حرم‌ندیده‌ولے‌دلخوشیم‌اینقدرے ڪه‌صاحب‌حرم‌از‌حال‌ماخبردارد》 🌸🍃اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم🌿🌺 🌸اللهم عجل لولیک الفرج❣🍃 ♥️✋🏻 💌دُخْتَرٰآنِْ حٰآجْ قْآسِــــــمْ💌↶ http://eitaa.com/Maktab_haj_Gasem
💫🌷🍃 سھم‌مادروسط‌معرڪہ‌عشق‌چہ‌بود؟؟ غم‌ودلتنگۍوحسرت،‌همہ‌یکجاباهم.. 🌸🍃اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم🌿🌺 🌸اللهم عجل لولیک الفرج❣🍃 ♥️✋🏻 💌دُخْتَرٰآنِْ حٰآجْ قْآسِــــــمْ💌↶ http://eitaa.com/Maktab_haj_Gasem
1259018991.mp3
10.38M
نمایشنامه 💞🍃🌷 اثر معصومه آباد قسمت دوم² 🌸🍃اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم🌿🌺 🌸اللهم عجل لولیک الفرج❣🍃 ♥️✋🏻 💌دُخْتَرٰآنِْ حٰآجْ قْآسِــــــمْ💌↶ http://eitaa.com/Maktab_haj_Gasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به طرح خودش با ظهورش بسازد ورودی صحن و در چوبی اش را یقین مثل کرب و بلا می سپارد به مردان ایران طلاکوبی اش را 🥀🍂 💔 🏴 🌸🍃اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم🌿🌺 🌸اللهم عجل لولیک الفرج❣🍃 ♥️✋🏻 💌دُخْتَرٰآنِْ حٰآجْ قْآسِــــــمْ💌↶ http://eitaa.com/Maktab_haj_Gasem
علامه طباطبایی:🌺🌿 🍃🌸یک تبدیل به چنان نوری در عالم برزخ برای مردگان می شود که آنها را از گرفتاریهای آن عالم نجات میدهد.💫🌷 🌿تا می توانید برای اموات خود صلوات بفرستید که چشم انتظارند🌺 🌿🌸اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم❣🍃💞 🌸اللهم عجل لولیک الفرج❣🍃 ♥️✋🏻 💌دُخْتَرٰآنِْ حٰآجْ قْآسِــــــمْ💌↶ http://eitaa.com/Maktab_haj_Gasem
به دڪتر گفتم: هـمه داروهامـو میخــورم اما‌ نداره! گفت: سـر وقــت میخـــوری؟؟ تازه فهمیدم چرا تاثـیر نداره! 🌸🍃اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم🌿🌺 🌸اللهم عجل لولیک الفرج❣🍃 ♥️✋🏻 💌دُخْتَرٰآنِْ حٰآجْ قْآسِــــــمْ💌↶ http://eitaa.com/Maktab_haj_Gasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃 🍃💞🍃💞🍃💞🍃 💞🍃💞🍃💞🍃 فصل چهارم پارت ۳۴۱ نویسنده:فاطمه ولی نژاد «نمی دونستم باید چی کار کنم! به تو حرفی نزدم، ولی به خدا ته جیبم دیگه پولی نمونده بود! وقتی اومدم دیدم عبدالله اینجاست خوشحال شدم، گفتم ازش یکم قرض میگیرم که اونم نشد...» و آنقدر نجیب و باحیا بود که باز هم به رویم نیاورد عبدالله با دلش چه کرده و آنچنان غرق دریای احساس خودش بود که بزرگوارانه از نام عبدالله گذشت و با کلام شیرینش همچنان میگفت:«فقط به اندازه شام امشب تو جیبم پول داشتم. دیگه حتی برای کرایه فردا شب هم پول نداشتم و نمیدونستم فردا صبح جواب مسئول مسافرخونه رو چی بدم!» از اینکه دیگر پولی برایس نمانده بود ،قلبم از جا کنده شد. هرچند لحنش بوی امیدواری میداد، ولی باز هم ترسیده بودم که میان حرفش پریدم:«یعنی چی مجید؟!!!» و او با نگاه مهربانش به دلم آرامش داد و با متانتی لبریز محبت جواب دلواپسی ام را داد:«نترس الهه جان!» و باز صحبتش را از سر گرفت: «همش تو راه فکر میکردم از کی قرض بگیرم، ولی دیگه فکرم به جایی نمیرسید! با خودم گفتم حداقل با همین پول برای شام یه چیزی بگیرم و برگردم که اذان گفتن. با اینکه خیلی نگران تو بودم و میخواستم زودتر برگردم، ولی دلم نیومد از جلو در مسجد رد بشم. گفتم میرم نماز میخونم، بعدش میرم یه چیزی میگیرم و برمیگردم. وقتی رفتم تو مسجد تازه یادم افتاد امشب چه خبره!» بعد بغضی عاشقانه گلویش را گرفت و با لحن گرم و گیرایش ادامه داد:«تا حالا نشده بود شب شهادت حضرت موسی بن جعفر یادم بره، چون همیشه عزیز روز شهادت مجلس میگرفت. ولی امسال انقدر درگیر بودم که حتی یادم رفته بود امشب شب شهادته. در و دیوار مسجد رو پارچه سیاه زده بودن...» و چشمانش طوری از اشک پر شد که از من خجالت کشید و سرش را پایین انداخت. شاید غرور مردانه اش رخصت نمیداد تا همه دردهای دلش را نشانم دهد و شاید میخواست زمزمه های عاشقانه اش را در سینه خودش نگه دارد که برای لحظاتی ساکت شد و هر چند میخواست از من پنهان کند ولی میدیدم که مژگانش از اشک چکه میکند. هنوز نمیدانستم چه شده، ولی لطافت حالش به قدری دیدنی بود که دل من هم هوایی شده و بغضی بهاری گلویم را گرفته بود. 💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃
💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃 🍃💞🍃💞🍃💞🍃 💞🍃💞🍃💞🍃 فصل چهارم پارت ۳۴۲ نویسنده:فاطمه ولی نژاد دستش را از روی پهلویش برداشت، با سرانگشتانش رد اشک را از روی گونه اش پا ک کرد و با صدایی که از فوران احساسش به لرزه افتاده بود، زمزمه کرد:«نمیدونم چه حالی شده بودم، ولی اونقدر حالم خراب بود که نتونستم برم تو صف و با جماعت نماز بخونم! آخه هر کاری میکردم نمیتونستم جلوی خودم رو بگیرم، از مردم خجالت میکشیدم، دلم نمیخواست کسی ببینه چقدر به هم ریختم! رفتم یه گوشه مسجد و خودم نماز خوندم، ولی بازم آروم نشدم، میخواستم بلند شم برم، ولی نمیتونستم، میترسیدم! فکر میکردم خب به فرض با این پول یه چیزی گرفتم و امشب هم گذشت، فردا رو چی کار کنم؟ میترسیدم از مسجد بیام بیرون...» و حالا از اینهمه درماندگی اش دلم به درد آمده و بی آنکه بخواهم، بیصدا گریه میکردم و او همچنان برایم میگفت:«نماز جماعت تموم شد، یه خورده هم عزاداری کردن و بعدش همه رفتن. میدونستم یواش یواش در مسجد رو هم میبندن، ولی نمیتونستم بلند شم. هر کاری میکردم دلم نمیاومد از جلوی پرچم موسی بن جعفربلند شم! چشمم به پرچم عزای آقا مونده بود...» و دیگر نتوانست در برابر شورش عشقش مقاومت کند که در برابر چشمانم به گریه افتاد. دیگر صدایش را در میان همهمه اشکهای بی قرارش میشنیدم:«دیگه به حال خودم نبودم، فقط با آقاِ درد دل میکردم، می گفتم مگه شما باب الحوائج نیستی، پس چرا من اینجوری تو مخمصه گیر افتادم؟ پس چرا به دادم نمی رسی؟... به نظرم کسی تو مسجد نبود، ولی بازم میِ ترسیدم یکی صدام رو بشنوه، برا همین سرم رو گذاشتم رو مهر تا صدای گریه م بلند نشه، فقط خدا رو قسم میدادم که به خاطر حضرت، یه راهی جلوی پام بذاره...» این چند روز نماز خواندنش را در همین اتاق مسافرخانه دیده بودم و میدانستم که با جراحت دست و پهلویش نماز خواندن برایش چه عذابی دارد. میدیدم که در هر سجده چقدر زجر میکشد که دستش روی زمین فشرده میشد و پهلویش در هم فرو میرفت و میتوانستم احساس کنم چقدر قلبش از داغ غم و غصه میسوخته که دیگر سوزش زخمهایش به چشمش نمی آمده که اینچنین به سجده افتاده و به درگاه خدا استغاثه میکرده تا به فریادش برسد. 💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃
💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃 🍃💞🍃💞🍃💞🍃 💞🍃💞🍃💞🍃 فصل چهارم پارت ۳۴۳ نویسنده:فاطمه ولی نژاد سپس با انگشتان خیس از اشکش لبه تخت را گرفت و همانطور که پایین تر از من روی زمین نشسته و سرش را بالا گرفته بود تا در همین نور ضعیف چشمانم را ببیند، به پای صبوری صادقانه ام، شرمندگی نجیبانه اش را به نمایش گذاشت:«ازت خجالت میکشیدم، به خدا دیگه ازت خجالت میکشیدم! به خدا التماس میکردم، میگفتم خدایا من بد بودم ،من اشتباه کردم،تقصیر الهه چیه؟ فقط بهش التماس میکردم که تو رو از این وضعیت نجات بده...» و دلش به قدری از شراره طعنه های عبدالله آتش گرفته بود که اینچنین به درگاه پروردگارش پناه آورده بود:«میگفتم خدایا اگه قراره کسی تقاص پس بده، من باید مصیبت بکشم، الهه که گناهی نداره!» از این کلمات مظلومانه اش دل من هم آتش گرفت و ِ خواستم پاسخی بدهم که دیدم دلش دیگر در این اتاق و پیش من نیست که کس دیگری پاسخ این راز و نیاز بی ریایش را داده بود. سرش را پایین انداخت تا کمتر اشکهایش را ببینم و زیر لب زمزمه کرد«اصلا فکر نمیکردم همون لحظه ای که من انقدر درمونده شده بودم، خدا اینطوری جوابم رو بده...» دلم بی تاب تماشای پاسخ خدا شده و بی صبرانه نگاهش میکردم تا عنایت پروردگارم را ببینم که سرش را بالا آورد و به این همه انتظارم پایان داد:«سرم رو که از روی مهر برداشتم، دیدم یه آقایی کنارم نشسته. یه روحانی حدودا شصت ساله،فکر کنم امام جماعت مسجد بود. خیلی خجالت کشیدم. اصلا دلم نمیخواست کسی ً گریه هامو شنیده باشه. انقدر ناراحت شدم که بلند شدم برم، ولی تا خواستم برم، دستم رو گرفت و با خنده گفت:« لابد باهات کار دارم که اینجا نشستم!» اصلا روم نمیشد تو صورتش نگاه کنم. دستم رو کشید و اشاره کرد تا بشینم. وقتی نشستم، با دستش زد رو پام و به شوخی گفت:"با خودت چی کار کردی؟ تریلی از روت رَد شده؟" فقط میخواستم زودتر برم که یک کلمه جواب دادم:"چیزی نیست حاج آقا!" اونم فهمید نمیخوام بهش حرفی بزنم، با یه محبتی نگام کرد و گفت:"امشب شب شهادت موسی بن جعفره!شب شهادت باب الحوائجه توخونه خدا نشستی، دیگه چی میخوای؟!!! چرا تعارف میکنی؟!!!" وقتی اینجوری گفت بیشتر خجالت کشیدم. فهمیدم همه چی رو شنیده و حالا به حساب خودش می خواد براش درد دل کنم، ولی من هیچ وقت دوست نداشتم راز زندگیم رو برای کسی غیر خدا بگم. 💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃
💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃 🍃💞🍃💞🍃💞🍃 💞🍃💞🍃💞🍃 فصل چهارم پارت ۳۴۴ نویسنده:فاطمه ولی نژاد نمیدونم، شاید به خاطر شرایط زندگیم بود. چون اکثرا ً تنها بودم و عادت نکردم خیلی واسه کسی درد دل کنم. ولی وقتی اینجوری گفت، دلم شکست. گفتم:"یه هفته پیش تو خیابون چاقو خوردم. همه سرمایه زندگیم رو بردن. ُ تکنیسین پالایشگاه بودم، ولی فعلا نمیتونم کار سنگین انجام بدم. الانم دیگه هیچی ندارم. نه کسی رو دارم که ازش قرض بگیرم، نه با این وضعیتم دیگه میتونم کار کنم. تا الانم با زنم تو مسافرخونه زندگی میکردیم. ولی از فردا پول همین مسافر خونه رو هم ندارم بدم. دیگه نمیدونم چی کار کنم." حرفم که تموم شد، پرسید:"مگه دوستی، فامیلی، کسی رو ندارید که برید خونه شون؟" گفتم:"نه! من و زنم تو این شهر غریبیم. تو این شهر غیر خدا هیچ کس رو نداریم." دیگه هیچی نپرسید. فقط خندید و گفت:"حکمت خدا رو میبینی؟!!! پسر من تا همین دیروز تو خونه ما زندگی میکرد. ولی کارش درست شد و همین امروز صبح با خانمش رفتن قم که بقیه درس طلبگی رو اونجا بخونن. این درس هم چند سالی طول میکشه. حالا خونه ما خالی افتاده. میای مستأجر خونه من بشی؟" اینو که گفت، خیلی ناراحت شدم، گفتم:"حاج آقا! من اگه پول اجاره خونه داشتم که تو مسافرخونه زندگی نمیکردم!" اونم خندید و گفت:"مگه من ازت پول خواستم؟ پسرم رفته، ما تنهاییم. من از پسرم نه پول پیش گرفتم، نه کرایه! حالا تو هم مثل پسرم. باورم نمی شد چی میگه!ولی اون خیلی جدی میگفت. اصلا ً منتظر نشد تا باهاش تعارف کنم.آدرس خونه ش رو روی یه کاغذ نوشت و گذاشت کف دستم. گفت:"من الان به مناسبت شب شهادت جایی مجلس دارم. ولی تا یه ساعت دیگه برمیگردم خونه. شما هم برو خانمت رو بیار." خشکم زده بود. زبونم بند اومده بود. نمیدونستم چی بگم. وقتی هم داشت میرفت، گفت:"برای شام منتظرتون هستیم.. من دیگه اصلا حواسم به خودم نبود.ً نمیدونم چجوری خودمو رسوندم اینجا...» 💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃
💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃 🍃💞🍃💞🍃💞🍃 💞🍃💞🍃💞🍃 فصل چهارم پارت ۳۴۵ نویسنده:فاطمه ولی نژاد حلقه اشک پای چشمم خشک شده و باورم نمیشد چه میگوید که با زبانی که از تعجب به لکنت افتاده بود، پرسیدم:«یعنی... یعنی ما الان باید بریم خونه اونا؟!!!» که چشمانش به نشانه تأیید به رویم خندید و من حیرت زده تر سؤال کردم:«یعنی ازمون هیچ پولی نمیخوان؟!!!» و باید باور میکردم امشب به بهای شکستن دل من و مجید و به حرمت گریه هایی خالصانه، معجزه ای در زندگیمان رخ داده که مجید با لبخندی لبریز اطمینان پاسخ داد: «حاج آقا گفت تا هر وقت که وضعمون رو به راه میشه، میتونیم اونجا زندگی کنیم. بدون هیچ پول پیش و کرایه ای!» خیال میکردم خواب میبینم و نمیتوانستم باور کنم در دل این جهنم گرم و تاریک، دری از بهشت به رویمان باز شده که دیگر مجبور نبودیم در این اتاق تنگ و دلگیر بمانیم. چادرم را سر کردم، مجید با دست چپش ساک را از روی زمین بلند کرد و دیگر نفهمیدم با چه شتاب و با چه شوق و شوری از اتاق بیرون زدیم و از پله های بلند و طولانی مسافرخانه سرازیر شدیم. به قدری هیجان زده بودیم که فراموشمان شده بود مدارک را از مسئول مسافرخانه بگیریم و خودش صدایمان کرد تا فرم خروج را تکمیل کنیم. مثل اینکه به یکباره از حبس ابد خلاص شده باشیم، سراسیمه به سمت خیابان اصلی میرفتیم تا هر چه زودتر به بهشت موعودمان برسیم. نه من با کمردردی که داشتم میتوانستم راحت قدم بردارم، نه جراحت پهلوی مجید اجازه میداد به سرعت راه برود، اما هر دو به قدری خوشحال و هیجان زده بودیم که همه دردهایمان را فراموش کرده و تنها به اشتیاق خانه جدیدمان می رفتیم. حالا پس از چندین ساعت کز کردن در تاریکی محض و گرمای شدید، به هوای تازه و خیابانهای نورانی رسیده بودم که با ولعی عجیب، گرمای مطبوع شب بندر را نفس میکشیدم. سر خیابان،تاکسی گرفتیم و مجید آدرس را به دست راننده داد تا ما را به مقصد برساند. تاکسی کهنه و فرسوده ای که روی هر دست انداز، تکانی میخورد و دل و کمرم را در درد شدیدی فرومی برد. ُ هر چه به خانه حاج آقا نزدیکتر میشدیم، اضطرابم بیشتر میشد که میخواستم تا دقایقی دیگر به میهمانی افرادی غریبه رفته و فقط یک میهمانی ساده نبود که برای اقامتی به نسبت طولانی به این خانه ناآشنا دعوت شده بودم. ولی هر چه بود، از نشستن در گوشه اتاق مسافرخانه بهتر بود که ناگهان چیزی به ذهنم رسید و بند دلم پاره شد. همانطور که روی صندلی عقب تا کسی کنار مجید نشسته بودم، زیر گوشش زمزمه کردم:«مجید! اینا میدونن من سنی ام؟» 💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃
شب هنگام است و زمان خواب مولای من ، برای سلامتی ✨وجود نازنینتان آیه الکرسی میخوانیم..... 🌸✨❄️ دعای هنگام خوابیدن 🌙🌸 💥«باسْمِکَ اللَّهُمَّ أَمُوتُ وَ اَحْیَا»💥 «بار الها!با نام تو میمیرم و زنده خواهم شد دعای بلند شدن از خواب 🌸🌞 💥«الْحَمْدُ للهِ الَّذِي أَحْيَانَا بَعْدَ مَا أَمَاتَنَا وَإِلَيْهِ النُّشُورُ»💥 ❄️✨🌸✨❄️✨🌸✨
🌄 ✨ 🔻خیلی سفارش شده به و و در دل شب🌌. ولی اگر یک شب حال نماز و دعا هم نبود، کسی سحر بیدار شد ولو نشسته و چای خورده است، همین خوب است، خود بیداری شب، اثر دارد. 🖇 بنشین، یک کم در عظمت خدا فکر کن، در خودت فکر کن که من کجا بودم؟ 🤔کجا آمدم؟🤔 به کجا می روم؟🤔 کی من را اینجا آورد؟🤔 همین را فکر بکني، برایت کافی است. ببین حال تو چه می شود؟🤔خدا می داند. در مورد اعمالت فکر کن به خدا بگو: «شیطان من را فريب داد. نمی خواستم مخالفت تو را بکنم». 💎پ.ن:مومن حتی ثواب داره اگه به هردلیلی توفیق نمازشب نداشتی چنددقیقه بلندشوسرسجاده بندگی بشین بگوخدایاتواین دل شب عبدگنه کارت اومده💔ازت میخوام با ، و باهام رفتارکنی😇🥰 ✨فقط ببین چطورخدادرهای رحمتش روبه روت بازمیکنه😍 اصلامیدونی ؟   🌸🍃اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم🌿🌺 🌸اللهم عجل لولیک الفرج❣🍃 ♥️✋🏻 💌دُخْتَرٰآنِْ حٰآجْ قْآسِــــــمْ💌↶ http://eitaa.com/Maktab_haj_Gasem
اعمال قبل از خواب💫🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🍂🌷🍃🍂🌷🍃🍂🌷 🗓 جمعه ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۰ ۹ شوال ۱۴۴۲ 21 می 2021 🎇 امور دینی و اسلامی ❇️ روز مبارک و محمودی است برای : ✅ شروع به کارها . ✅ داد و ستد و تجارت . ✅ امور زراعی و کشاورزی . ✅ درختکاری . ✅ قرض گرفتن و قرض دادن . ✅ و ملاقات خوب است . 📛 و برای خرید ملک و خانه خوب نیست . 👶مناسب زایمان و نوزاد ولادتش آسان و مقبول و محبوب مردم و طالب علم گردد .ان شاءالله ✈️مسافرت : مسافرت خوب و مفید و مال و ثروت در پی دارد و بعداز ظهر آغاز شود . 🌗 امروز قمر در برج سنبله است و از نظرنجومی روز خوبی برای امور زیر است ✳️ ارسال کالاهای تجاری . ✳️ امور زراعی و کشاورزی . ✳️ سفر خشکی . ✳️ داد و ستد و تجارت . ✳️ آغاز بنایی و خشت بنا نهادن . ✳️ و اشتغال به امور تجاری نیک است . 📛 و برای امور ازدواجی مناسب نیست . 💇 اصلاح سر و صورت طبق روایات ،(سر و صورت) ، باعث درد و بیماری است . 💉حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن.... یا ، زالو انداختن باعث درد اعضا می شود. ✂️ ناخن گرفتن جمعه برای ، روز بسیار خوبیست و مستحب نیز هست. روزی را زیاد ، فقر را برطرف ، عمر را زیاد و سلامتی آورد. 👕 دوخت و دوز. جمعه برای بریدن و دوختن، روز بسیار مبارکیست و باعث برکت در زندگی و طول عمر میشود.. ✴️️ وقت استخاره در روز جمعه از اذان صبح تا طلوع آفتاب و بعد از زوال ظهر تا ساعت ۱۶ عصر خوب است. 😴 تعبیر خواب تعبیر خوابی که شب شنبه دیده شود طبق ایه ی 10 سوره مبارکه " یونس " علیه السلام است . دعواهم فیها سبحانک اللهم و تحیتهم فیها سلام .. و از معنای آن استفاده می شود که از خواب بیننده عمل صالح یا خیری به وجود آید که در دنیا و آخرت به او نفع رساند .ان شاءالله و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید. ❇️️ ذکر روز جمعه اللّهم صلّ علی محمّد وآل محمّد وعجّل فرجهم ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۲۵۶ مرتبه موجب عزیز شدن در چشم خلایق میگردد . 💠 ️روز جمعه طبق روایات متعلق است به . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. ⏰ ذات الکرسی عمود ۶:۵۶ 🤲 دعا در زمان ذات الکرسی مستجاب است. 🌷زمان ذات الکرسی مخصوص روز است. 📚منابع 📕حلیة المتقین 📗مجموعه تقویم های نجومی معتبر 📘مفاتیح الجنان 📒بحارالانوار 📔سایت ژیو فیزیک دانشگاه تهران 📓 مصابیح الجنان 📕تقویم نجومی اسلامی ♥️✋🏻 💌دُخْتَرٰآنِْ حٰآجْ قْآسِــــــمْ💌↶ http://eitaa.com/Maktab_haj_Gasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣ توصیف قشنگی‌سٺ دراین عالم هستی تو عرش بَرینی و من از فرش زمینم آواره نه! درحسرٺ دیدار تو بی‌شک ویرانه ی ویرانه ی ویرانه ترینم... 🌸🍃اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم🌿🌺 🌸اللهم عجل لولیک الفرج❣🍃 ♥️✋🏻 💌دُخْتَرٰآنِْ حٰآجْ قْآسِــــــمْ💌↶ http://eitaa.com/Maktab_haj_Gasem
☀️ ☀️ 🔸امام علی (ع): 🔹 نشانه ايمان، اين است كه راستگويى را هر چند به زيان تو باشد بر دروغگويى، گرچه به سود تو باشد، ترجيح دهى. 📚نهج البلاغه،صبحی صالح،ص۵۵۶ حكمت۴۵۸ 🌸🍃اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم🌿🌺 🌸اللهم عجل لولیک الفرج❣🍃 ♥️✋🏻 💌دُخْتَرٰآنِْ حٰآجْ قْآسِــــــمْ💌↶ http://eitaa.com/Maktab_haj_Gasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چگونه خود را برای ظهور امام زمان اماده کنیم 💫🌷 🌸🍃اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم🌿🌺 🌸اللهم عجل لولیک الفرج❣🍃 ♥️✋🏻 💌دُخْتَرٰآنِْ حٰآجْ قْآسِــــــمْ💌↶ http://eitaa.com/Maktab_haj_Gasem
🌷🦋 میگن؛ همش ‌دنبالِ ‌این ‌نباش ، که چی ‌ثواب داره ...! اول دنبال این ‌باش ؛ چی‌ گناه داره. تا بویِ گناه رو نشناسی؛ کیسه‌ ی ‌ثواب‌هات ‌سوراخ ‌می‌مونه... 🌸🍃اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم🌿🌺 🌸اللهم عجل لولیک الفرج❣🍃 ♥️✋🏻 💌دُخْتَرٰآنِْ حٰآجْ قْآسِــــــمْ💌↶ http://eitaa.com/Maktab_haj_Gasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 بخشی از مستند «پایان یک سکوت» با حضور استاد رائفی پور درباره تخریب قبور بقیع تقاضای استاد رائفی پور از استاد فرشچیان ،برای شروع طراحی ضریح ائمه بقیع «صلوات الله علیهم اجمعین» 🔺تحرکات اخیر آل سعود ،دست و پا زدن های قبل از مرگ است، ان شاالله به زودی شاهد نابودی آل سعود خواهیم بود 🌸🍃اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم🌿🌺 🌸اللهم عجل لولیک الفرج❣🍃 ♥️✋🏻 💌دُخْتَرٰآنِْ حٰآجْ قْآسِــــــمْ💌↶ http://eitaa.com/Maktab_haj_Gasem
🌿💞💫 خدا‌راچہ‌دیدۍ‌؟! شاید‌هم‌روزی‌‌خیال‌بافۍ‌هاۍ‌دل‌عاشق‌‌پیشہ‌ام‌بہ‌حقیقت‌بپیوندد!! ومن‌در‌بین‌ُ‌الحرمینت‌؛،قدم‌‌بزنم:)🖐🏻🖤 ﹎ ﹎ ¦¦⇜『 ••🌿』 ¦¦⇜『 ••💔』 🌸🍃اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم🌿🌺 🌸اللهم عجل لولیک الفرج❣🍃 ♥️✋🏻 💌دُخْتَرٰآنِْ حٰآجْ قْآسِــــــمْ💌↶ http://eitaa.com/Maktab_haj_Gasem