eitaa logo
🤶🏻مامانوئل🤶🏻
739 دنبال‌کننده
31.7هزار عکس
34هزار ویدیو
207 فایل
سلام دوست عزیزم🤶🏻 من مهلام مامان🤱🏻علی کوچولو(سوپراستار کانال😂) قراره بهترین کانال خرید جمعی باقیمت رقابتی رو بسازیم همچنین آموزش و هرچیز جذابی پیدا کنم میزارم تا از روزمرگی مون فاصله بگیریم😎 🎁همراهم باش تا با شگفتانه ها حالت خوب بشه🎁 @Mahlaershadi
مشاهده در ایتا
دانلود
🔥 امام حسن (علیه السلام) همراه پدر ارجمندش (علیه السلام) برای طواف به مسجدالحرام رفتند، نیمه های شب بود، ناگاه شنیدند شخصی در کنار کعبه به سوز و گداز خاصی مناجات می کند، (علیه السلام) به امام حسن (علیه السلام) فرمود: پیش او برو و به او بگو نزد من بیاید. امام حسن (علیه السلام) پیش آن شخص رفت، دید جوانی است بسیار مضطرب و هراسان، که سرگرم دعا و راز و نیاز با خدای بزرگ است به او گفت: امیرمؤمنان، پسر عموی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می گوید نزد من بیا. آن جوان با شور و اشتیاق وافر برخاست و به حضور (علیه السلام) آمد، حضرت به او فرمود: حاجت تو چیست که این گونه خدا را می خوانی؟ عرض کرد: من جوانی بودم بسیار عیاش و گنهکار، پدرم مرا از گناه و آلودگی نهی می کرد ولی من به حرف او گوش نمی دادم، بلکه بیشتر گناه می کردم تا اینکه روزی پدرم مرا در حال گناه دید، باز مرا نهی کرد، ناراحت شدم، چوبی برداشتم او را طوری زدم که به زمین افتاد، در نتیجه مرا نفرین کرد، نصف بدنم فلج شده و با دست لباس را عقب زد و قسمت فلج شده بدنش را به امام (علیه السلام) نشان داد از آن به بعد خیلی پشیمان شدم، نزد پدرم رفتم با خواهش و گریه و زاری، از او معذرت خواستم، و از او خواستم که برای نجاتم دعا کند، او حاضر شد که با هم برویم در همان مکانی که مرا نفرین کرد، در حقم دعا کند تا خوب شوم، با هم به طرف مکه رهسپار بودیم، پدرم سوار شتری بود، که در بیابان مرغی از پشت سر، شتر را رم داد و پدرم از روی شتر بر روی زمین افتاد، تا به بالینش رسیدیم از دنیا رفته بود، همانجا دفنش کردم و اینک خود تنها به اینجا برای دعا آمده ام. حضرت فرمود: از اینکه پدرت با توبه طرف کعبه آمد تا دعا کند تو شفا یابی معلوم می شود، از تو راضی شده است، اینک من در حق تو دعا می کنم. آنگاه امام (علیه السلام) دست به دعا بلند کرد و سپس دستهای مبارکش را به بدان آن جوان کشید، جوان در دم شفا یافت. و بعد (علیه السلام) به فرزندان توصیه کرد به پدر و مادر خود نیکی کنند. eitaa.com/fatemiioon_news
🔥 امام حسن علیه السلام همراه پدر ارجمندش علی علیه السلام برای طواف به مسجدالحرام رفتند، نیمه‌های شب بود، ناگاه شنیدند شخصی در کنار کعبه به سوز و گداز خاصی مناجات می‌کند، امام علی علیه السلام به امام حسن علیه السلام فرمود: پیش او برو و به او بگو نزد من بیاید. امام حسن علیه السلام پیش آن شخص رفت، دید جوانی است بسیار مضطرب و هراسان، که سرگرم دعا و راز و نیاز با خدای بزرگ است به او گفت: امیرمؤمنان، پسر عموی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می‌گوید نزد من بیا. آن جوان با شور و اشتیاق وافر برخواست و به حضور علی علیه السلام آمد، حضرت به او فرمود: حاجت تو چیست که این گونه خدا را می‌خوانی؟ عرض کرد: من جوانی بودم بسیار عیاش و گنهکار، پدرم مرا از گناه و آلودگی نهی می‌کرد ولی من به حرف او گوش نمی‌دادم، بلکه بیشتر گناه می‌کردم تا اینکه روزی پدرم مرا در حال گناه دید، باز مرا نهی کرد، ناراحت شدم، چوبی برداشتم او را طوری زدم که به زمین افتاد، در نتیجه مرا نفرین کرد، نصف بدنم فلج شده (و با دست لباس را عقب زد و قسمت فلج شده بدنش را به امام علیه السلام نشان داد) از آن به بعد خیلی پشیمان شدم، نزد پدرم رفتم با خواهش و گریه و زاری، از او معذرت خواستم، و از او خواستم که برای نجاتم دعا کند، او حاضر شد که با هم برویم در همان مکانی که مرا نفرین کرد، در حقم دعا کند تا خوب شوم، با هم به طرف مکه رهسپار بودیم، پدرم سوار شتری بود، که در بیابان مرغی از پشت سر، شتر را رم داد و پدرم از روی شتر بر روی زمین افتاد، تا به بالینش رسیدیم از دنیا رفته بود، همانجا دفنش کردم و اینک خود تنها به اینجا برای دعا آمده‌ام. حضرت فرمود: از اینکه پدرت با توبه طرف کعبه آمد تا دعا کند تو شفا یابی معلوم می‌شود، از تو راضی شده است، اینک من در حق تو دعا می‌کنم. آنگاه امام علیه السلام دست به دعا بلند کرد و سپس دست‌های مبارکش را به بدان آن جوان کشید، جوان در دم شفا یافت. و بعد علی علیه السلام به فرزندان توصیه کرد به پدر و مادر خود نیکی کنند. http://eitaa.com/fatemiioon_news