#ماهور
من از شمایی که با من مخالفت میکنید ممنونم.
از شمایی که با من، یا پشتِ من، به ستیزه سخن میگویید و هربار که با حرص نگاهم میکنید، نفرت و انزجارِ افسارگسیختهتان شبیه به تیری اصابت میکند به پای قرار من و مرا ناگزیر میکند به یکجا نماندن و دویدن و این خوب است.
شما نمیدانید که تنومندترین بازوی جسارت و پیروزی من هستید! شما نمیدانید نگاهتان که میکنم چقدر انگیزه میگیرم آدمِ جسورتری باشم! شما نمیدانید چه مشوّقان قَدَری هستید و من چقدر مدیون شما بودهام تا امروز!
از شما ممنونم. ممنونم که حواستان به من هست. اصلا خوب میکنید که با من خوب نیستید، من نیاز دارم به اینکه شما با من خوب نباشید! من نیاز دارم دائماً به من یادآوری شود که چقدر قوی هستم! من نیاز دارم شما را ببینم و اطمینان حاصل کنم که منفعلانه و بیهوده نزیستهام.
از شما ممنونم، شما آزمونِ درستیِ معادلاتِ من هستید.
@Mahoor_Channel
#مجله_نایت
چند راهکار حال فوق العاده برای پیشرفت کردن
اگه میخوای احساس ارامش کنی :
تمرین تنفسی انجام بده
برو تو طبیعت بگرد بدون گوشی
افکارت رو بنویس و بعد پاره کن
یوگا انجام بده
اگه میخوای انگیزه داشته باشی :
سخنرانی انگیزشی ببین
کتاب مطالعه کن
با دوست یا پارتنرت صحبت کن
پادکست گوش بده
اگه میخوای شاد باشی :
ورزش های هوازی انجام بده
بازی کودکانه انجام بده
فیلم و سریال مورد علاقتو ببین
کاری که دوست داری انجام بده
اگه میخوای پیشرفت کنی :
هدفگذاری کن
برنامه ریزی داشته باش
عملگرا باش
برای خودت روتین داشته باش
@night_mag
#هیوا
حرف بزنیم!
وقتی از چیزی ناراحت میشیم
وقتی موضوعی اذیتمون میکنه حرف بزنیم.
نذاریم طرفمون مجبور شه
رفتارمون رو عین پازل کنار هم بچینه و
تهش هم برداشت شخصی خودش رو بکنه.
آدمها رو به استیصالِ
چیکار کردم و این بچه الان چشه نندازیم.
آدم باشیم ، آدمِ ارتباط
@hiva_channel
#هیوا
بچگی هایِ شما هم ؛
دیدنِ جلدِ براقِ وِیفِر ، حال عجیبی داشت ؟!
با پنجاه تومانِ ناقابل می شد لواشک و پفک خرید و توی کوچه در نهایتِ طُمانینه خورد و کلی دلِ بیقرار را آب کرد ؟!
یا مثلاً عصرها موقع بازی یک ساندویچ جانانه درست کرد و رفت توی کوچه و کنار دوستان ، با ولَع خاصی نوش جانش کرد ؟!
بچگی های شما هم؛
لاکچری ترینِ حالتِ زمستان ها ، یک کتانیِ لِژدار و یک چتر رنگ رنگی و یک جفت دستکش بود ؟!
یا مداد رنگی های جعبه آهنی ، بالاترین آپشنِ کلاس محسوب می شد ؟!
شما هم دور از چشم مادر، آجیل و شیرینیِ عید را قبل از رسیدنِ مهمان تمام می کردید یا مثلاً در نهایتِ دل رحمی ، فقط پسته و بادام هایش را ..؟!
شما هم مثل ما به جای توپ چهل تکه ی گران قیمت ، چندین توپ پلاستیکی می بریدید و توی هم جا می دادید و با تَوهُم چهل تکه بودنش حین بازی ، کلی هم ذوق می کردید ؟!
شما هم ماهی های عیدتان که می مُرد ، برایشان مراسم تشییع با گلبرگ و پارچه مشکی می گرفتید ؟!
بچگی های شما هم اینطوری بود یا فقط ما از این کارها می کردیم ؟!
آخ که چقدر دلم هوای تمام این نوستالژی های جانانه را کرده ...
کاش در همان روزهایِ شیرین و بی تکلّف ، جا می ماندیم ...
@hiva_channel
#کافه_نادری
سیلور استاین دلمو روشن کرد از امید :
و تو آهسته آهسته بلند میشوی
و راه میافتی و میروی
و در این راه دست و بالت زخمی میشود
اما آب دیده میشوی
و میآموزی که از جادههای ناشناس نهراسی
از مقصد بیانتها نهراسی
از نرسیدن نهراسی و تنها بروی و بروی و بروی...!
@naderi_cafe