توهیچوقتنمیتونیمنودركکنی !
چونتوتاحالانشدهزلبزنیبهآنلاینبودنمن ..
چوندلتنگیبهمغزاستخونتنرسیده
کهبشینیتكبهتكپیاماروبخونیوجونبگیری
مسلماتومثلمندیوونهنیستی؛
ویساروهزاربارگوشکنی .
ولیمنپایهمهخندههاتخندیدم !
اونلحظاتیکهتوبغضداشتی ،
منمباهاتاشکریختم . .
حالادیدی ؟!
توهیچوقتواقعامنودوستنداشتی:)
ببیننمیخواممتهمتکنم
ولیتواصلاواقعینبودی !!
واینکهمندوستداشتممقصرشخودمن!(:
حالاازاینبهبعددیگهدوستندارم .
-درستهغیرممکنهولیخب:'))))
چرا آسمون نارنجی شد ..
ترکیبش با بارون خیلی خوبه !
خدایا اصلا فقط بریم عکاسی :)))🚶♂
گلویم جای بغضی دیگر را ندارد !
ظرفیت تکمیل است؛
با تلنگری کوچک خواهم بارید ..
و در اشکهای خود غرق خواهم شد:"))))
واژهای هست در ادبیات آلمان،
به اسم fernweh، به معنای:
«احساس دلتنگی
برای جایی که هیچوقت نبودی ونرفتی.»
جایی مثل آغوش : )🫂!'
-بعضیوقتاواژههاتجفتوجورنمیشن ،
میخوایحرفبزنی ،
میخوایبنویسی
اماهرچیتولغتنامهذهنتمیگردی
کلمهایروپیدانمیکنیکهحالترونشونبده !
انقدربهاینگشتنادامهمیدی
کهآخرشنتیجهاشمیشه
یهسرگیجهوکلافگیدیوونهکننده ..
چوننمیتونی
حتیبهخودتبگیکهچهحالیداری:"))))
دوستدارمدستاموتاآرنجببرمتویآینه،
یقهیخودموبگیرموبکشمبیرونوبپرسم:
« دردتچیهآخه؟!
مگهمریضیهیوابستهیاینآدمایدوروزه میشیکهالانزجربکشیازنبودنشون؟
نکنهخوشتمیادهیغموغصهبیوفته
بهجونت؟! »
فرامرز عرب عامری :
آشوب جهان و جنگ دنیا به کنار
-بحرانِ ندیدنِ تو را من چه کنم ..؟!