وبوسیلهیاونکابوس
پاهامکشیدهشدنبهسمتتلفن ..
داشتمشمارهروواردمیکردم .
یادماومدماخیلیوقتهبرایهممردیم !"
خیلیوقتهتویقلبامونخبریازاونعلاقهنیست،
همونطورکهرفتهبودمکمیرنجورتربرگشتم:))
мαɴαreм
-توحتینمیدونیچقدرازتخستهام":)
دیشب که با یکی از دوستام حرف میزدم؛
بحث یهویی کشیده شد سمت تو . .
حتی وقتی اسمتو آوردم
یه حسی بهم دست داد
یه حسی مثل غریبه بودن غریبه شدن !
حتی به خودِ دوستم هم گفتم.
گفتم که انگار برام غریبه شدی،
گفتم که حتی چهره ات رو فراموش کردم.
ناراحتم؟! نیستم.
ولی کاش اجازه نمیدادی
احساسی که بهت داشتم رو از دست بدم:))