eitaa logo
мαɴαreм
240 دنبال‌کننده
561 عکس
94 ویدیو
0 فایل
[ بِسم‌ِرَب‌ِّماه‌ِچشمانش ] اینجا‌ مانارِم‌ به‌ معنای‌ ِماندگار‌ ِمن‌ .. برای قدم زدن در کوچه پس‌کوچه‌های ِخیال .. برای برگشتن به آغوش ِخود .. برای حس ِلمس ِابدیت .
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ـ تفاح ـ
میدونـے من به نود و نھ درصد از کسایـے کھ دورمن هیچ احساسے ندارم ولی خب بھ اون یک درصد هم اونقدرۍ علاقم رو نشون میدم تا دل اونارم میزنمو از خودم دورشون میکنم ! (((: ___________________________
میدونی‌چیه‌،‌من‌بلد‌نیستم‌کم‌دوست‌داشته‌باشم من‌همیشه‌خیلی‌دوست‌داشتم‌:)' اونقدری‌که‌خسته‌ات‌کرد‌ .
هدایت شده از منکوبـ !'
. . میدونـے کجا فهمیدم خیلـے اشتباھ کردم؟ اونجا کھ ‌بھ خــٰاطر تو هرکارے کردم . از خودمو همھ ی اطرافیانم گذشتم ؛ تا فقط پیش تو باشم ،تا همھ ۍ وقت و حواسمو خرج تو ڪنم . اونجـٰا کھ بھ خاطر تو رو همھ‌ۍخط قرمزهــٰام پا گذاشتم و دور هر چیزے کھ از تو غلط بود ، خط کشیدمـ و گفتمـ هرچـے تو بگــےِ . اونجــا کھ فڪــر میکردم‌ چون میگے دوستم دارے،حواست بهم‌هستو قرار نیست یھ‌روزے منت‌محبت هاے نکردتو سرم بزارے . آرھ من اشتباھ کردم ،تاوان اشتباهمم تا آخر عمر میدم .
-درست‌مثل‌تو‌که‌از‌من‌دوری:)!
‏تنها چیزی رو که خوب بلدیم، عذاب دادن همدیگه‌ست :)
بیخیال‌همه‌چی،بیا‌ازاول‌باهم‌آشناشیم:)'
هدایت شده از - ᴛɪᴇᴋᴀᴀʟ
باشه . ولی چرا اونو بیشتر دوست داری؟!(:
هدایت شده از 𝗹𝘂𝗺𝗶𝗻𝗼𝘂𝘀.
من دلم برا ورژن قدیمت تنگ شدھ . . همونـے که بهم اهمیت میدادآ :)) + 🚶🏼‍♂.
همیشه‌وقتی‌جر‌و‌بحثمون‌میشد دستام‌شروع‌میکردن‌به‌لرزیدن .. نمیتونستم‌خیلی‌خوب‌تایپ‌کنم‌:) مهم‌نبود‌بحث‌چیه‌!مهم‌نبود‌مقصر‌کیه:)! مهم‌این‌بود‌ ؛ اون‌آدمی‌که‌ترس‌از‌دست‌دادن‌داشت‌من‌بودم‌ . پس‌باید‌همیشه‌معذرت‌خواهی‌میکردم‌ تند‌تند‌تایپ‌میکردمو‌و‌سعی‌میکردم‌قانعش‌کنم که‌نباید‌ازم‌دلخور‌باشه ! همه‌ی‌اون‌موقع‌ها‌میتونستم‌چهرشو‌تو‌ی‌اون‌ لحظه‌تصور‌کنم‌ . انگار یه پادشاه نشسته و یه فرد ساده التماسش می‌کنه که عفو شه:)! -اما‌دوست‌داشتن‌دست‌و‌بالمو‌بسته‌بود(: نمیذاشت‌اون‌کلمه‌معروف‌که‌همه‌رابطه‌ها‌رو‌به آخر‌رسوند‌رو‌بگم‌و‌خلاص‌بشم‌از‌اینهمه‌خواهش و‌تمنا‌و‌بگم :به جهنم !! میموندم‌و‌خواهش‌میکردم‌ازش‌تا‌دوباره‌اون .بله‌. گفتنا بشه .جانم. هی‌مینوشتم‌و‌مینوشتم . . انقدر‌حال‌دلش‌آروم‌بود‌، که‌تو‌صفحه‌چتمون‌نمیموندببینه‌این‌من‌درمونده بعد‌از‌دقیقه‌ها‌درحا‌ل‌نوشتن‌‌حرفم‌چیه:)؟ میشستم‌تو‌صفحه‌چتمون‌تا‌بالاخره‌بخونه .. وقتی‌میخوند‌و‌شروع‌به‌نوشتن‌میکرد چشامو ‌ میبستم ‌ که ‌ دلشوره‌هام‌‌ ‌ بیشتر‌ ‌ نشه:) پیامو‌که‌میفرستاد ؛ اول‌و‌آخرشو‌میخوندم‌ که‌حرفی‌از‌رفتن‌نگفته‌باشه وقتی‌میدیدم‌خبری‌از‌رفتن‌نیست‌‌آروم‌میشدم یه‌روز‌توو‌همه‌این‌جرو‌بحثا :) باز‌براش‌نوشتم‌و‌نوشتم ، اما‌دیگه‌نخوند‌ ، ساعت‌ها‌نخوند‌ ، روزها‌نخوند ، و‌من‌هرروز‌‌به‌انتظار‌دیدن‌اون‌دو‌تا‌تیک‌لعنتی پایین‌پیام‌ . . یه‌روز‌خوند ؛ یروزی‌که‌اصلا‌یادم‌رفته‌بود‌منتظرش‌بودم:)) جواب‌داد‌منم‌خوندم‌ : -اما‌دیگه‌از‌ذوق‌تو‌چشمام‌اشك‌جمع‌نشد‌ . -دیگه‌دلم‌نریخت‌ . این‌بار‌من‌دیگه‌جواب‌ندادم :) هیچ‌وقت‌جواب‌ندادم‌،و‌هنوز‌هم‌منتظره !! ولی‌شاید‌یروزی‌بفهمه‌هرچیزی‌باید‌سر‌ذوق‌ و‌زمان‌خودش‌اتفاق‌بیافته:)' ":))
اگه‌یه‌رِفیق‌دارین‌که‌میتونین‌بغلش‌کنید .. وبلندبلندگریه‌کنین‌وازدرداتون‌واسش‌بگید ! -قطعاخوشبخت‌ترین‌ادم‌دنیایین!(:"
منی‌که‌عزراییل‌کنارم‌نشسته‌ .. بابت‌چها‌ر‌دونه‌آلوچه:))))💔😂