گفت ، اثر شوکعصبی تا دوباره توی موقعیتش قرار نگیری از بین نمیره ! یکم نگاهش کردم توی ذهنم دوباره تصورش کردم دوباره لرز بدنم رفت بالا .. دستمو گرفت گفت ببین هرچی سخت ولی باید بجنگی تا روحت آزاد بشه :) من اونجا نبودم یکم عقبگرد زدم داشتم فکر میکردم مگه شدنیه ؟ مگه میشه ؟ اشکام میریخت گفت این یه تکنیک امتحانش کن ؛ نمیدونم هم میخوام هم ازش فرار میکنم .. مگه میشه آدم دوباره خودشو بزاره توی موقعیتی که یبار تا دم مرگ رفته ؟ :)
мαɴαreм
۴۵دقیقه هی برمیگردم به پیاماش مطمئن بشم خودش بوده و از اون لبخندای از ته دل :)*🙂
بین اون دو تا صفحه چت گیر افتادم .. :)🙂
هدایت شده از پنٰـاھ
دوستت نداره دیگه عزیز من برای کی
داری دست و پا میزنی و خودتو هلاک
میکنی ؟ اگه دوستت داشت نمیزاشت
اشڪات بریزھ نمیزاشت احساس کنی
تو براش کمی تو براش کافی نیستـے !
این چرت و پرت ها رو همبریز دور کہ
آره فلان جا اینو گفت اون کارو کرد ..
یعنی دوسم داره . دوست داشتن هیچ
وقت به لفظ و کلام نبود و نیست اگھ
بود الان نصف شهر نصفه ی دیگھ رو
دوست داشتن و کسی تنها نبود ڪھ !!
انقدر از این علاقه های پلاستیکی میاد
توی زندگیت و میره که خدا میدونھ ..
هر وقت ثابت کرد دوستت دارھ اون
موقع بیا بهم بگو [ اخه دوسم داشت ]
мαɴαreм
دوستت نداره دیگه عزیز من برای کی داری دست و پا میزنی و خودتو هلاک میکنی ؟ اگه دوستت داشت نمیزاشت اش
- همه چی به لفظ و کلام نیست :)
بهم گفت یوقت شمارتو ندی ؟
گفتم من غلط بکنم بزن .. :/
بچه با چشمهایی متعجب هولشده گفت ،
اوا بوگو بوگو ..😐💔
[انسان مطرح جامعه شماره داد انگار]🙂🤣