مامانم میگه یهربع چی گفتین ..
من اول یکم گنگ نگاش کردم :)
هر چی فکر میکنم به نفسای هم گوش کردیم ،
مفیدش یه سلام و قربونت بود .😂🙂🤝
تاثیر حضورش توی دل اون انقد زیاده که خودمو نمیبینم :) مجبورم به تصمیمی که شاید از ته قلب دوسش نداشته باشم میخوامش ولی از عمق دلم نه .. اینکه بخوام خودمو باهاش مواجه کنم سخته ولی تنها راه برای من اینه . امیدوارم انقدر حضورش پررنگ بشه که دیگه هیچوقت من دیده نشم حتی بیشتر از اینمدت ..
ولی اگه یروزی اون خبری که نباید به گوشش رسید باید چیکار کنم ؟ همچنان دلم میترسه .
هی تو دلم میگم حتی توی نرمال بودنم میشه تکرار بشه دیگه نه ؟ باز ندای درونم میگه هیس . من موندم و خودم و ندای درون 😂