این مخلوط ناهمگون از استخوان
و پوست و گوشت برای تاب آوردن
سنگینیِ غمِ شب ، زیادی ناتوانه (:
دلم میخواد برگردم به اون لحظهای که گیتار میزد و میگفت [تومتعلق به منی] و همونجا خودمو زندونی کنم و برنگردم :))🙂💔
یبارم خواستم منطقی تصمیم بگیرم
تحت چه شرایطی دارم نظرمو تغییر میدم
در منطقیترین حالت ممکن میخوامش :)*
داشتیم حرف میزدیم گفت هوا بارونیه حواست باشه سرما نخوری حالت بده ، خندیدم گفتم آهان حال بد من یعنی نمیخوای بیای دنبالم ؟ گفت من که میام تو حالت خوب نیست .. گفتم ببین من بدم باشم تو بیای پابهپات دیوونهبازی درمیارم و میدوم تو فقط بیا .. تو کنارِ من باش ببین چطوری دیوونه میشم :) تو فقط کنارِ من باش .. (:
خداوکیلی پشیمونم قرار امروز کنسل کردم
آقا من غلط کردم الان پا میشم میرم پیشش
بارون و گیتار و دو تا دیوونه خندون .. 🚶🏿♂