خدا هیچ بندهای و مجبور نکنه بین هفت تا پیوی گیر کنه تا یه نفرو آروم کنه و تهش با کلافگی درد قلبش سازش کنه '((((((((:💔
از اون لحظههایی که دلم میخواد بخوابم بیدار نشم :) انگاری منو برگردوندن به همون شب همه اتفاقا دوباره برام مرور میشه تک به تک برام تعریف میکنه و من یاد اشکام میافتم که چقدر بیدلیل گناهکار شناخته شدم ! و چقدر درد کشیدم ولی حداقلش نمیزارم اون امشب درد بکشه و اذیت بشه ..'(:
گفت دلم تنگ شده بریم یه چرخی بزنیم منم چهارپایه زدیم بیرون از جایی سردرآوردیم که همیشه حال خوبم اونجا تامین شد ، ورودمون مساوی شد با چشمان قلبی من . . یه بغل و کلی لبخند برای من ، باعث شد چندساعتی درد قلبمو فراموش کنم و یه دل سیر نگاهش کنم و لبخند بزنم :) اون وسط یادم اومد قرارمون خیلی کوتاهمدت بود و حالا چند وقتی بد به هم قفل شدیم و دلامون گیر کرده .. و آخرش بین تمام اون اتفاقات کشیدمش تو بغلم و دستگاه تنفسیم پر کردم از حس آرامش عطرش :)* و شد بهترین خاطره . .*(:
نیمه شب - [2/2/1401] -
صدای رعد و برق و بارون ..
این وسط فقط جای خالی بغلش خودنمایی میکنه و درد این قلبُ زیاد میکنه :))
мαɴαreм
صدای رعد و برق و بارون .. این وسط فقط جای خالی بغلش خودنمایی میکنه و درد این قلبُ زیاد میکنه :))
- دلبرونه ترین خبر جور شدن بغلش:))