تلخی برای من اونجاش کِ ساعت 10 شب قبل از خوردن شام مجبور شدیم از کافیشاپ بزنیم بیرون و به ویار بنده بایکیت بگیریم و برگردیم ، این اوج دوست داشتن تلخیجات زندگیمِ'(((((((((:
از اون شبایی کِ آرزو میکنم زیادی طول بکشه
تا زمان برای خاطره سازی و خنده بیشتر باشه!
با یقین آمده بودیم و مردد رفتیم
به خیابان شلوغی کِ نباید رفتیم
می شنیدیم صدای قدمش را اما
پیش از آن لحظه کِ در را بگشاید رفتیم
زندگی سرخی سیبی است کِ افتاده به خاک
به نظر خوب رسیدیم ولی بد رفتیم
آخرین منزل ما کوچهی سرگردانی است
در به در در پی گم کردن مقصد رفتیم
مرگ یک عمر به در کوفت کِ باید برویم
دیگر اصرار مکن باشد ، باشد ، رفتیم .. :)
мαɴαreм
اون لحظه ای که میفهمی تیکه کلاماش رو تکرار میکنی بدون که دلتو بدجور باختی:))))
وقتی تیکهکلاماشو تکرار میکنم یکم سرمو میندازم پایین یِ نفس عمیق ، و صدامو صاف میکنم و باز ادامه میدم به صحبت کردنم:))🚶🏿♂
من نمیدونم این چه مرضیه ، حالت خوبه داری میخندی ، یهو مغزت میگه بسه دیگه ! بیا به بدی هایی فکر کنیم که بقیه در حقت کردن ، بیا به روزایی فکر کنیم که بد گذشتن ؛ بیا .