мαɴαreм
با شنیدنش برام تداعی شد ؛ ی ِ سری خاطرات ک ِ پشت این قطعه جا خوش کردن و برای ابد موندگارن ! تمام روزایی ک ِ روی سکو مینشستیم ُ فاز گروه خوانندگی میگرفتیم و با هم صداهامون هماهنگ میکردیم ؛ و الحق ک ِ گروهِ قشنگی بود و صداهای ِ فرازمینی !
امون از خاطرات ..
امون از دلتنگیآی یهویی وسط روزمره ..
امون از لحظههایی ک ِ رفتن و تموم شدن ..
اینو میزارم اینجا تا یادم بیاد چندسالی از اونروزا فاصله گرفتیم اما هنوز جرعت داریم و تعهد نسبت به این گروه و حس ِ بینمون ((:
ما بین ِ روزمره ِ کسلکننده ِ ؛
ششمین روز از آذر ماه ِ ۱۴۰۱ .
دور از شدن از کسی ک ِ تو بهش اهمیت میدی اما اون باهات درست رفتار نمیکنه ، دردناک ِ !
اما من میتونم بهت این اطمینان رو بدم ک ِ موندن تو همچین رابطهای درد بیشتری داره .
هنوز حتی
دقیق نمیدونم
برخورد درست با آدمی ک ِ
برام ارزش داشته و یهو
خودشو از چشمم انداخته چیه!
آدم نه دلش میاد
یهو همه چیزو یادش بره
نه دیگه دلش صاف میشه .
خدایا چند تا پسر بچه ِتخس ِشیطون گذاشتی تو زمین و بهشون گفتی دنبال توپ باشین ؛ خب قربونت برم دستور گل به ندادی ؟
حالا گل هیچی مساوی چطور؟(: