мαɴαreм
سفارش ِمون ک ِ رسید ؛ خودمو سپردم دست دقایق تا اون چند ساعت به دور از درس ُ زندگی کنم ، الحق و الان
تهش ؛ روی همون میز معروف ..
کنار گلدون ِبزرگ ِبابا آدم ِماجرای ِما !
بهش قول دادم ؛ با تک به تک زخماش..
با تمام تلخیاش..
با تمام فراز و نشیبآ دوسش داشته باشم!
ی ِقول ِانگشتی ِریشهدار .
мαɴαreм
تهش ؛ روی همون میز معروف .. کنار گلدون ِبزرگ ِبابا آدم ِماجرای ِما ! بهش قول دادم ؛ با تک به تک زخم
یادآوری ی ِ سری خاطرهها
مثل ِدویدن بین ِگندمزار ؛
مثل ِثبت لبخندای یهویی ؛
مثل ِعطر ِشکوفه ِبهاریعه ؛
مثل ِحس ِ گرمای ِ آغوش توی برف ؛
مثل ِخیس خوردن ِ بابونهها زیر ِزبون ؛
مثل ِتمام حسای ِ خوب ُ مطلوب ِ این عالم ؛
اصلا مثل ِوجود ِمعشوق برای عاشق .
ولی من بعد از دیدن خاتون هنوزم ؛
با خودم فکر میکنم همه چی به کنار !
خاتون چطور تونست از
خاتونم گفتنای شیرزاد بگذره ؟ .
آدم ی ِوقتایی حوصله خودشم نداره .. !
بعد من موندم این دوستداشتن چیه لعنتی ؛
ی ِ جوری میره تو اعماق ِقلب ک ِ خدایا ((:
اینارو بیخیال ؛ میخواستم بگم :
آره عزیزم همه ِما ی ِ روزایی فقط ُفقط
حوصله ِ ی ِ نفر ُ داریم و تمام .
мαɴαreм
آیدایِ من ؛ تنت رازیست جاودانه ک ِ درخلوتی عظیم با مناش در میان میگذاری!(: - شاملو
آیدای ِ من ؛
بالاخره خواهد آمد ..
آن شبهایی ک ِ تاصبح در کنار تو بیدار بمانم ، سرت را روی سینه ام بگذارم و به تو بگویم ک ِ درکنارت چقدر خوشبختم ؛ چقدر تو را دوست دارم ؛ چه قدر به نفس تو در کنارم احتیاج دارم ؛ چه قدر حرف دارم ک ِ با تو بگویم ؛ افسوس همه حرفهای ما این شده است ک ِ تو به من بگویی "امروز خسته هستی" یا "چه عجب امروز شادی؟" و من به تو بگویم ک ِ : "دیگر کی می توانم ببینمت ؟" و یا تو بگویی : "می خواهم بروم ! من ک ِ باشم به کارت نمیرسی ." من بگویم : "دیوانه زنجیری حالا چند دقیقه دیگر بنشین ."
- شاملو