داروخانه معنوی
#احسن_القصص ☘آیتالله بروجردی (٢٠) آیت الله بروجردی از جمله کسانی بود که عمل به آیه «فاستبقواالخیرا
#احسن_القصص
☘آیتالله بروجردی (٢١)
آن بزرگوار تواضع عجیبی داشت، غالبا از اظهار محبتهای بیش از حد خشمگین میشد. بسیار دیده میشد که وقتی کسی برای احترام به پای ایشان می افتاد ناراحت می شدند و آن فرد را توبیخ میکردند و می فرمودند: اینگونه احترامات فقط مخصوص امام معصوم است. شعرای زیادی اشعاری در مدح ایشان می سرودند که غالبا وقتی خدمتشان می رسیدند و ابتدای شعرشان را که در مدح اهل بیت علیهم السلام بود می خواندند ایشان دیگر اجازه نمی داد بقیه شعر را بخوانند و هرچه شاعر اصرار می کرد آن مرحوم نمی پذیرفت و می فرمود: تا اینجایش برای خدا و اهل بیت علیهم السلام بود، همین مقدار کافی است و گاهی تمجیدکنندگان خود را مورد مؤاخذه قرار می داد و به همین جهت بود که کمتر کسی جرأت میکرد در محضر آن بزرگوار از ایشان تعریف کند زیرا غالبا مورد مؤاخذه قرار می گرفت.
📗مجله منتظران شماره 39
@Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حرز_حضرت_رسول
#حرز
برای در امان بودن از جمیع بلایا از جمله #سحر و #جادو و #چشم_زخم و سیل و آفت و بیماری و…
👈..هرکس خواهد از جمیع بلایا از جمله سحر و جادو و چشم زخم و سیل و آفت و بیماری و…..در امان باشد هر روز بعد از نماز صبح و نماز عشا حرز حضرت رسول صل الله علیه و آله را با اعتقاد قلبی و توجه خاص بخواند:
📕..در کتاب مهج 《196》از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم روایت شده
👈..هرکه این حرز را صبح و شام بخواند حق تعالی به او چهار فرشته موکل کند که از چهار طرف حفظش کنند و در امان خدا باشد واگر خلایق از جن و انس بکوشند که به او ضرری رسانند نتوانند
🔔..حرز_حضرت_رسول این است
👈👈((((بسم الله الرحمن الرحیم بسم الله ِ خیرِالاَسما بسم اللهِ رب الارضِ والسّمابسم اللهِ الّذی لایَضُرُّ مع اسمِهِ سَمًّ ولاداءِ بسم اللهِ بسم اللهِ عَلی اهلی ومالی بسم الله علی ما اعطانی رَبّی بسم اللهِ الَّذی لا یَضُرُّ مع اسمِهِ شیءً فی الارضِ ولا فی السَّما وهو السَّمیع العلیمُ اللّه ُ اللّهُ رَبّی لا اُشرِکُ بِهِ شَیئاً اللّه اکبر الله اکبر اَعَزُّ اَجَلُّ مِمّا اَخافُ و اَحذرُ عَزَّ جارُکَ وجَلَّ ثَنائُکَ وَلا اِلهَ غَیرُکَ اللّهُمَّ اِنّی اَعوذُ بِکَ مِن شَرِّ نَفسی وَمِن شَرِّ کُلِّ سُلطانٍ شَدیدٍ وَ مِن شَرِّکُلِّ شَیطانِِ مَریدٍ وَمِن شَرِّ کُلِّ جَبّارِِ عَنیدِِ وَ مِن شَرِّ قَضاءِ السّوءِ وَ مِن کُلِّ دابَه ً اَنتَ ءاخِذً بِناصیَتها اِنّکَ عَلی صِراطٍ مُستَقیمٍ وَ اَنتَ عَلی صِراطٍ مُستَقیمٍ وَاَنتَ عَلی کُلِّ شَیءٍ حَفیظً اِنَّ وَلیَّ اللّهُ الَّذی نزَّلَ الکِتابَ وَ هُوَ یَتَولَّی الصَّالِحینَ فَاِن تَولَّوا فَقُل حسبی اللّه ُ لا اِلهَ اِلّا هُوَ عَلیهِ تَوَکّلتُ وَ هُوَ رَبُّ العَرشِ العَظیم)))
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#احسن_القصص #تشرفات (قسمت دوم): #امام_زمان ﷻ ...گفتم: حاج عبد الرحمن، متاسفانه آب نیست. تا این حرف
#احسن_القصص
#تشرفات (قسمت سوم):
#امام_زمانﷻ
💥ناگهان یک ماشین کوچک سیاه رنگ که به آن فورد آلمانی می گفتند از طرف کربلا پیدا شد با زحمت زیاد عبا را از روی سر حرکت دادم، خدا شاهد است که گویا این گرداندن عبا، فرمان آن ماشینی بود که دور زد و آمد به طرف ما. یک نفر جلوی ماشین نشسته بود و شال سبز، چفیه ولباس سفیدی داشت، ابروهایش به هم پیوسته،دندان هایش با فاصله چون دانه های مروارید چیده شده بود و درست در سمت راست صورتش خال سیاه صورت نورانی اش را زینت داده و حدود سی الی چهل ساله می نمود. با دیدن این شخص تمام ناراحتی ها فراموش شد و محو تماشای آن قیافه رحمانی و آن جلوه ی نورانی شده بودم.
✨💫✨
آن شخص با زبان فارسی فرمود: سید علی، فرزند سید محمود شاهرودی چه کار داری؟ عرض کردم: حاج عبد الرحمان مرده و حاج موسی هم در شرف مرگ است. آن آقا دستور فرمودند: جنازه حاج عبد الرحمان را بیاورید. من و راننده رفتیم و او را آوردیم و در قسمت عقب ماشین خواباندیم و بعد دو نفری حاج موسی را در ماشین نشاندیم و به امر آقا که فرمودند: شما هم سوار شوید. من هم سوار شدم و ماشین حرکت کرد.
آن آقا با روی باز و لبخند زنان با کمال رأفت و مهربانی فرمودند: این پنج عدد آبنبات را بگیر، نفری یکی شماها و یکی به پدرت آقا سید محمود و یک دانه هم به مادرت زهرا بده و سلام مرا به پدرت آقا سید محمود شاهرودی برسان...
🔺ادامه دارد.
🌹اللهم ارنی الطلعة الرشیدة
@Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زخم هایت یک طرف،
زخم سر تو یک طرف
بغض نامت لشگری راابن ملجم کرده است🖤
⁸محرم
#استوری
#حضرت_علی_اکبر ﷺ
#حضرت_امام_حسین ﷺ
@Manavi_2
#خاطرات_کربلا_باکاروان_حسین_ع
#قسمت_هشتم
⚫️وقایع روز هشتم محرم سال61
☑️ در روز هشتم محرم امام حسین علیه السلام و اصحابش از تشنگی سخت آزرده خاطر شده بودند؛ بنابراین امام علیه السلام كلنگی برداشت و در پشت خیمه ها به فاصله نوزده گام به طرف قبله، زمین را كَند.
💦 آبی گوارا بیرون آمد و همه نوشیدند و مشكها را پر كردند، سپس آن آب ناپدید شد و دیگر نشانی از آن دیده نشد.
🌾هنگامی كه خبر این ماجرا به عبیداللّه بن زیاد رسید، پیكی نزد عمر بن سعد فرستاد كه: به من خبر رسیده است كه حسین چاه ميكَند و آب بدست ميآورد.
💠به محض اینكه این نامه به تو رسید، بیش از پیش مراقبت كن كه دست آنها به آب نرسد و كار را بر حسین علیه السلام و یارانش سخت بگیر. عمر بن سعد دستور وی را عمل نمود.
📚منبع مقتل الحسین خوارزمی👆
✳️در این روز "یزید بن حصین همدانی" از امام علیه السلام اجازه گرفت تا با عمر بن سعد گفتگو كند. حضرت اجازه داد و او بدون آنكه سلام كند بر عمر بن سعد وارد شد؛ عمر بن سعد گفت: ای مرد همدانی! چه چیز تو را از سلام كردن به من بازداشته است؟مگر من مسلمان نیستم؟'
🔰گفت: اگر تو خود را مسلمان ميپنداری پس چرا بر عترت پیامبر شوریده و تصمیم به كشتن آنها گرفته ای و آب فرات را كه حتی حیوانات این وادی از آن مينوشند از آنان مضایقه ميكنی؟
♨️عمر بن سعد سر به زیر انداخت و گفت: ای همدانی! من ميدانم كه آزار دادن به این خاندان حرام است، من در لحظات حسّاسی قرار گرفته ام و نميدانم باید چه كنم؛ آیا حكومت ری را رها كنم، حكومتی كه در اشتیاقش ميسوزم؟ و یا دستانم به خون حسین آلوده گردد، در حالی كه ميدانم كیفر این كار، آتش است؟
ای مرد همدانی! حكومت ری به منزله نور چشمان من است و من در خود نميبینم كه بتوانم از آن گذشت كنم.
🔆یزید بن حصین همدانی بازگشت و ماجرا را به عرض امام علیه السلام رساند و گفت: عمر بن سعد حاضر شده است شما را در برابر حكومت ری به قتل برساند.
🌺امام علیه السلام مردی از یاران خود بنام "عمرو بن قرظة" را نزد ابن سعد فرستاد و از او خواست تا شب هنگام در فاصله دو سپاه با هم ملاقاتی داشته باشند.
🌙شب هنگام امام حسین علیه السلام با 20 نفر و عمر بن سعد با 20 نفر در محل موعود حاضر شدند.
🌹 امام حسین علیهالسلام به همراهان خود دستور داد تا برگردند و فقط برادر خود "عباس" و فرزندش "علي اكبر" را نزد خود نگاه داشت. عمر بن سعد نیز فرزندش "حفص" و غلامش را نگه داشت و بقیه را مرخص كرد.
🍁در این ملاقات عمر بن سعد هر بار در برابر سؤال امام علیه السلام كه فرمود: آیا ميخواهی با من مقاتله كنی؟ عذری آورد.
🔥یك بار گفت: ميترسم خانه ام را خراب كنند! امام علیه السلام فرمود: من خانه ات را ميسازم.
🔥ابن سعد گفت: ميترسم اموال و املاكم را بگیرند! فرمود: من بهتر از آن را به تو خواهم داد، از اموالی كه در حجاز دارم.
🔥 عمر بن سعد گفت: من در كوفه بر جان افراد خانواده ام از خشم ابن زیاد بیمناكم و ميترسم آنها را از دم شمشیر بگذراند.
🌷حضرت هنگامی كه مشاهده كرد عمر بن سعد از تصمیم خود باز نميگردد، از جای برخاست در حالی كه ميفرمود: تو را چه ميشود؟ خداوند جانت را در بسترت بگیرد و تو را در قیامت نیامرزد.
✨ به خدا سوگند! من ميدانم كه از گندم عراق نخواهی خورد!
⚡️ابن سعد با تمسخر گفت: جو ما را بس است.
💥 پس از این ماجرا، عمر بن سعد نامه ای به عبیداللّه نوشت و ضمن آن پیشنهاد كرد كه حسین علیه السلام را رها كنند؛ چرا كه خودش گفته است كه یا به حجاز برميگردم یا به مملكت دیگری ميروم.
♨️ عبیداللّه در حضور یاران خود نامه ابن سعد را خواند، "شمر بن ذی الجوشن" سخت برآشفت و نگذاشت عبیداللّه با پیشنهاد عمر بن سعد موافقت كند...
📒کشف الغمه،ج2،ص47
📘بحارالانوار،ج44،ص388
📕ارشاد،شیخ مفید،ج2،ص82
@Manavi_2