هدایت شده از داروخانه معنوی
#نسیم_رحمت
#عصر_جمعه
🌹هرکس عصر روز جمعه صد مرتبه سوره قدر را بخواند خداوند به او هزار نسیم از رحمتش را عنایت میفرماید که خیر دنیا و آخرت است.
📚 امالی شیخ صدوق ص 606
@Manavi_2
هدایت شده از داروخانه معنوی
1_375006659.pdf
4.69M
هدایت شده از داروخانه معنوی
1_1363290415.mp3
16.08M
🎧 #صلوات_ضراب_اصفهانی🔝
مرحوم سیدبنطاووس(رحمةاللهعلیه) میگوید:
اگر از هر عملی، در #عصر_جمعه غافل شدی...
از صلوات ابوالحسن ضراب اصفهانی غافل نشو!
چرا که در این دعا سری است که خدا ما را از آن
آگاه کرده است.
🎤 مهدی نجفی✅
#امام_زمان
@Manavi_2
بٰایدخُـــــدا شَو؎کہ بِفهمےعَلےﷺ کِہ بود؛
#فقط_حیدر_امیرالمومنین_است
@khabarekotahh
#اعمال_شب_نيمهي_ماه_رجب
شب نيمه ماه رجب:شب شريفى است،و در آن چند عمل مستحبّ است:
✅ اوّل:غسل كردن
✅.دوّم:شب زندهدارى به عبادت،
✅سوّم زيارت امام حسين عليه السلام.
💫سید در اقبال بیان داشته که روایات به صراحت گویای آن است که اسراری در این شب
نهفته است و نیکی هایی در آن بخشیده می شود و تنگدستان بی نیاز می گردند و دلشکستگی دلشکستگان جبران می گردد.
🌙💕❤️🌙💕💛🌙💕💚
🌾 #نمازهای_شب_پانزدهم_رجب
1- نماز ایام البیض شش ركعت، در هر ركعت حمد يك مرتبه و يس و تَبارَكَ المُلْكُ وتوحيد بخواند.
2-هر کس در این شب سی رکعت نماز کند و در هر رکعت ده بار توحید بخواند ، خداوند او را از آتش دوزخ آزاد می کند و به هر رکعتی ثواب چهل شهید برای او می نویسد و به هر آیه ای که خوانده ، دوازده نور به او عطا کند به عدد هر توحید که خوانده ، دوازده شهر از مشک و عنبر برای او بنا کند اگر در بین این شب و سال آینده بمیرد شهید محسوب می شود و از عذاب قبر محفوظ می شود .
3-دوازده ركعت نماز هر دو ركعت با يك سلام و در هر ركعت هر يك از سورهي حمد و توحيد و فلق و ناس و آية الكرسى و قَدْر را چهار مرتبه بخواند و بعد از سلام چهار مرتبه بگويد اَللّهُ اَللّهُ رَبّى لا اُشْرِكُ بِهِ شَيْئا وَلا اَتَّخِذُ مِنْ دُونِه وَلِيّا و هر چه مى خواهد بخواند.
و اين نماز را بدين طريق سيّد از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده است اما شيخ در مصباح فرموده كه داود بن سرحان از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده كه فرمود: در شب نيمهي رجب دوازده ركعت نماز، به جا مى آورى و در هر ركعت حمد و سوره ميخواني و بعد از نماز حمد و سورهي فلق و سورهي ناس و سورهي اخلاص و آيه الكرسى را چهار مرتبه ميخواني و بعد از آن چهار مرتبه مىگويى سُبْحانَ اللّهِ وَالْحَمْدُ لِلّهِ وَلا اِلهَ اِلا اللّهُ وَاللّهُ اَكْبَرُ سپس مى گوئى اَللّهُ اَللّهُ رَبّى لا اُشْرِكُ بِهِ شَيْئا وَما شاَّءَ اللّهُ لا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّهِ الْعَلِىِّ الْعَظيمِ و در شب بيست و هفتم نيز مثل اين را به جا ميآوري-( مصباح المتهجّد، ص 742. )
📚منبع: مهمترین دانستنیهای یک مسلمان بارویکرد روزشماررویدادهای مهم تاریخ اسلام، تألیف زهراپاشنگ، جلد 2، ص 537
🌙💕❤️🌙💕💛🌙
🌺 #نمازهای_روز_پانزدهم_رجب🌺
1- نماز سلمان به نحوي كه در روز اوّل رجب آمده است.
«نماز سلمان»به اين صورت كه ده ركعت نماز گذارد،بعد از هر دو ركعت سلام دهد و در هر ركعت يك مرتبه سوره حمد،سه مرتبه توحيدو سه مرتبه قل يا ايّها الكافرون را خوانده و پس از هر سلام دستها را بلند كند و بگويد:
لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ لَهُ الْمُلْكُ وَ لَهُ الْحَمْدُ يُحْيِي وَ يُمِيتُ وَ هُوَ حَيٌّ لا يَمُوتُ بِيَدِهِ الْخَيْرُ وَ هُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ
سپس بگوید إِلَها وَاحِدا أَحَدا فَرْدا صَمَدا لَمْ يَتَّخِذْ صَاحِبَةً وَ لا وَلَدا
سپس دستها را بر چهره خود بكشد.
2- چهار رکعت نماز بگزارد (هر دو رکعت به یک سلام) و پس از سلام دستهاى خود را بگشاید و بگوید:
اَللّهُمَّ یا مُذِلَّ کُلِّ جَبّار، وَ یا مُعِزَّ الْمُؤْمِنینَ، اَنْتَ کَهْفى حینَ تُعْیینِى
الْمَذاهِبُ، وَاَنْتَ بارِئُ خَلْقى رَحْمَةً بى، وَ قَدْ کُنْتَ عَنْ خَلْقى غَنِیّاً،
وَلَوْلا رَحْمَتُکَ لَکُنْتُ مِنَ الْهالِکینَ، وَ اَنْتَ مُؤَیِّدى بِالنَّصْرِ عَلى اَعْدآئى،
وَ لَوْ لا نَصْرُکَ اِیّاىَ لَکُنْتُ مِنَ الْمَفْضُوحینَ، یا مُرْسِلَ الرَّحْمَةِ مِنْ
مَعادِنِها، وَ مُنْشِئَ الْبَرَکَةِ مِنْ مَواضِعِها، یا مَنْ خَصَّ نَفْسَهُ بِالشُّمُوخِ
وَالرَّفْعَةِ، فَاَوْلِیآؤُهُ بِعِزِّهِ یَتَعَزَّزُونَ، وَ یا مَنْ وَضَعَتْ لَهُ الْمُلُوکُ نیرَ الْمَذَلَّةِ
عَلى اَعْناقِهِمْ، فَهُمْ مِنْ سَطَواتِهِ خآئِفُونَ، اَسئَلُکَ بِکَیْنُونِیَّتِکَ الَّتِى
اشْتَقَقْتَها مِنْ کِبْرِیآئِکَ، وَ اَسئَلُکَ بِکِبْرِیآئِکَ الَّتِى اشْتَقَقْتَها مِنْ عِزَّتِکَ،
وَاَسئَلُکَ بِعِزَّتِکَ الَّتِى اسْتَوَیْتَ بِها عَلى عَرْشِکَ،فَخَلَقْتَ بِها جَمیعَ خَلْقِکَ
فَهُمْ لَکَ مُذْعِنُونَ اَنْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّد وَ اَهْلِ بَیْتِهِ
💐امام صادق(علیه السلام) از امیر مؤمنان على(علیه السلام) نقل کرده است که: هر غمزده و اندوهگینى این دعا را بخواند، خداوند متعال اندوه و غم او را برطرف میکند
📚اقبال
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
✹﷽✹ #رمان #رهایی_از_شب ف_مقیمی #قسمت_صد_بیست_و_هشتم کامران ناگهان از ماشین پیاده شد.سرش رو از
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
✹﷽✹ #رمان #رهایی_از_شب ف_مقیمی #قسمت_صد_بیست_و_هشتم کامران ناگهان از ماشین پیاده شد.سرش رو از
✹﷽✹
═════ೋღ🕊ღೋ═════
#رمان
#رهایی_از_شب
ف_مقیمی
#قسمت_صد_و_بیست_ونهم
به دم خانه رسیدیم.من آرامشی عجیب داشتم.
حاج مهدوی قبل از اینکه پیاده بشم صورتش رو متمایلم کرد و گفت:امشب رو بدون هیچ تنش و استرسی استراحت کنید.فردا صبح اول وقت بنده میام با همسایه ها صحبت میکنم. شما فقط اسم و طبقه ی همسایه های شاکی رو برام اسمس کنید.
نمیدونستم چطور باید جواب محبت و برادری او رو بدم.
گفتم:ان شالله خدا حفظتون کنه حاج آقا. .حلالم کنید بخاطر زحمتی که از من رو دوش شماست!
او پکر بود..لحنش متغیر شد.علتش رو نمیدونم ولی مثل اول نبود.شاید او فکر میکرد من خیلی بی رحمم که کامران رو از خودم روندم ولی این حق من بود که سرنوشتم رو خودم انتخاب کنم.کامران مردی که من از خدا میخواستم نبود. .همانطور که من زن دلخواه حاج مهدوی نبودم.همان قدر که او حق داشت زنی پاک و مومن قسمتش بشه من هم حق داشتم دنبال مردی باشم که منو به حق وحقیقت دعوت کنه.
بی آنکه نگاهم کنه گفت:در امان خدا..
صبر کرد تا داخل ساختمون برم.پشت در ایستادم و وقتی مطمئن شدم دور شد در را کمی باز کردم و از دور، رفتنش رو تماشا کردم.
افسوس باران بند اومده بود!!
آن شب تا صبح خواب به چشمام نیومد.مدتها در آشپزخونه مشغول پیدا کردن دانه های تسبیح بودم و پاک کردن و شستن خون از روی فرش و سرامیک..
دانه های تسبیح همه پیدا شدند جز یکی!
هرچه گشتم و هرچه دقیق نگاه کردم چیزی ندیدم.وقتی ساعت به هفت رسید گوشه ی پنجره ی اتاق نشستم و کوچه رو نگاه کردم.هرلحظه منتظر بودم تا ماشین حاج مهدوی رو ببینم و یادم بیفته که خدا منو تنها نگذاشته!
نزدیک هشت بود که ماشین حاج مهدوی مقابل خانه توقف کرد.دست وپام رو گم کردم وعقب تر رفتم.او تنها نبود.مردی میانسال با محاسنی گندمی همراهش بود.
حاج مهدوی زنگ همسایه رو زد و وارد ساختمون شد.
به سمت در دویدم و از پشت در گوشهایم رو تیزکردم. صداهای نامفهموم و آهسته ای بلند شد و به دنبال صدای بسته شدن در، سکوت در ساختمان مستولی شد.با اضطراب و ناراحتی پشت در نشستم. رحمتی مرد سخت و بی رحمی بنظر میرسید.میترسیدم همان حرفهایی که در کلانتری بیان کرده بود رو به حاج مهدوی بگه و من اندک آبرویی که داشتم از بین بره.
دقایقی بعد دوباره صداهای نامفهومی به گوشم رسید و دربسته شد.دویدم سمت پنجره. حاج مهدوی و مرد میانسال سوار ماشین شدند و راه افتادند. گوشی رو برداشتم وشماره ی حاج مهدوی رو گرفتم.
صدای آرامش بخشش آرومم کرد.
_سلام علیکم والرحمت الله..گمون کردم باید خواب باشید..
با صدایی لرزون سلام کردم و پرسیدم:
_حاج آقا چیشد؟ صحبت کردید؟!من از دیشب خواب ندارم!
او با مهربانی گفت:راحت بخوابید سیده خانوم.
با کلافگی پرسیدم: تا نفهمم چیشده نمیتونم حاج آقا..
حاج مهدوی گفت:یک سری صحبت های مردونه کردیم.ایشون تا حدزیادی توجیه شدن. ان شالله تا قبل از ارسال پرونده به دادگاه،شکایتشون رو پس میگیرن !نگران نباشید.
من واقعا برام هضم این موضوع خیلی دردناک بود که چرا باید عده ای منو به ناروا محکوم به کاری کنند که مرتکب نشدم و بعد نگران این باشم که آیا حاج مهدوی موفق شده رضایتشون رو جلب کنه یا خیر..
تو دلم گفتم:آره تو این دنیا اونها به ناحق شاکی ان ازم ولی قسم میخورم در اون دنیا اونی که شاکیه من باشم..حساب تک تکشون رو خواهم رسید..چه کسانی ک باعث این تهمتها شدند وچه کسانی که منو به ناحق به محکمه بردند!!
حاج مهدوی ذهن خوانی هم بلد بود؟؟!!!!
گفت:سیده خانوم. .همه ی ما دچار قضاوت میشیم.بعضیمون کمتر، بعضیمون بیشتر..همه مون ممکنه خطا کنیم.این بنده ی خدا ،هم خودش هم خانومش بیمارن..برد اصلی رو شما میکنید اگه جای نفرین وکینه دعاشون کنید.دعایی که در حق دیگرون میکنید بازتابش برمیگرده به خودتون.
او از سکوتم فهمید که در چه حالی ام.
دوباره گفت:برای من حقیر هم دعا بفرمایید..
با صدایی که از ته چاه بیرون میومد گفتم:_اونی که محتاج دعای شماست منم.
_شما برای دیگرون دعا کنید حاجات خودتون هم برآورده بخیر میشه ان شالله..
باز در سکوت،کلماتش رو روی طاقچه ی ذهنم چیدم.
او در میان افکارم خداحافظی کرد..
سرو صورتم اینقدر متورم و کبود بود که تا چندروز از خانه خارج نشدم و از محل کارم مرخصی گرفتم.این چندروز، فرصت مناسبی بود برای خلوت کردن با خودم و خدا.جانماز من همیشه رو به قبله پهن بود و کنار مهرو تسبیح، دستمال حاج مهدوی وچفیه ای که یادگار جنوب بود خودنمایی میکرد..
فاطمه فردای همان روز به ملاقاتم اومد و با شنیدن جریان خیلی ناراحت شد.
برای او تمام اتفاقات اونشب و خداحافظی کامران رو تعریف کردم..او اشک در چشمانش جمع شد و برای او دعا کرد.
با تعجب پرسیدم :چرا براش گریه میکنی؟!
ادامه دارد...
═════ ೋღ🕊ღೋ════
هرگونه کپی و اشتراک گذاری بدون نام نویسنده و درج منبع اشکال شرعی دارد.
آیدی نویسنده@moghimstory
9.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🥀فلک زین بار غم قدّش
🥀خمیده وامصیبت
🥀عزای زینب کبری
🥀رسیده وامصیبت
🥀گل زهرا و حیدر،
🥀شده از غصه
🥀پرپر، ز غمهای برادر.
🥀وفات حضرت
🥀زینب کبری (س) تسلیت باد
#وفات_حضرت_زینب
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2