#احسن_القصص
☘علامه امینی (۱۹)
علامه امینی كه به مشهد مشرف شدند، از ایشان برای منبر رفتن در مدرسه نواب دعوت كردند. قرار شد كه آن پژوهشگر بزرگ اهل بیت سلام الله علیهم، ده روز برای خواص و عوام سخنرانی كند. پیدا بود كه چنین مجلسی در نوع خود، مجلسی بی نظیر خواهد بود. جمعیت آن قدر زیاد بود كه بالا خیابان تا چهارراه نادری بسته شده بود. علما و فضلا و حتی مراجع تقلید آن وقت خراسان پای منبر علامه امینی آمده بودند.
⚡️⚡️⚡️
علامه كه منبر رفتند، خطاب به حضار مجلس شکوهمند آن روز خراسان چنین فرمودند:
من برای كار تألیف و تحقیق پیرامون مسأله غدیر، به هندوستان سفر كردم و چهار سال در آن سرزمین رحل اقامت افکندم. گمان نمی كنم كتابخانه ای در شهرهای هند باشد كه من برای جست وجوی علمی ام بدان جا نرفته باشم. عشق و جدیت در عرصه غدیرشناسی، سبب شده بود كه چندان فرصتی برای خوابیدن نداشته باشم.
⚡️⚡️⚡️
در شبانه روز، شاید یکی دو ساعت مجال خوابیدن داشتم. همان ساعت های اندك هم، به گونه ای نبود كه بتوان آن را خواب كامل به حساب آورد، زیرا یکسر در حال خواب و بیدار بودم و ذهنم مشغول كار گسترده ای بود كه می باید چند گروه، آن را به انجام می رسانیدند. بعد از چهارسال اقامت در شهرهای مختلف هند، به دهلی نو آمدم و بلیت هواپیما تهیه كردم تا به ایران بازگردم. آن روز پرواز ما دو سه ساعت تأخیر داشت.
⚡️⚡️⚡️
سپس رو به آیت الله میلانی كرد و با همان لهجه تركی اش فرمود: حضرت آیت الله میلانی! آن روز پیش خود گفتم؛ حالا كه خبری از هواپیما نیست، دو سه ساعت بخوابم تا كمبود خوابم را جبران كنم؛ همین كه خوابم برد، در عالم رؤیا چیزی دیدم كه تا حالا هرگز آن را مشاهده نکرده بودم. واقعه دیدم!
⚡️⚡️⚡️
واقعه قیامت را لب های مردم كه همه جای صحرای محشر را پر كرده اند، از تشنگی خشکیده است. كاش تشنه بودند، همه سرگردان بودند و سرها و چشم ها به این سو و آن سو چرخانیده می شدند. حالا تشنگی و سرگردانی دیگران به من سرایت كرده بود. در آن گرمای جانکاه تشنگی چنان بر من غالب شد كه طاقتم تمام شد...
ادامه دارد.
#شرح_حال_اولیاء_خدا
@Manavi_2
@Manavi_3
@Manavi_4
#برای_هردردوبیماری
#درمان
#شفا
🍃🌹🍃خالد عبسی می گوید :
این #تعویذ را امام رضا علیه السلام به من تعلیم دادند و فرمودند:
آن را به برادران دینی خودتعلیم می دهم به راستی برای هر دردی خوب است و آن تعویذ این است :
🌺أُعِیذُ نَفْسِی بِرَبِ الْأَرْضِ وَ رَبِّ السَّمَاءِ أُعِیذُ نَفْسِی بِالَّذِی لَا یَضُرُّ مَعَ اسْمِهِ دَاءٌ أُعِیذُ نَفْسِی بِاللَّهِ الَّذِی اسْمُهُ بَرَکَةٌ وَشِفَاءٌ🌺
📗منبع : وسائل الشیعه ج 2ص 641
#باب_شفا_و_سلامتی
@Manavi_2
@Manavi_3
@Manavi_4
#احسن_القصص
#تشرفات (قسمت سوم):
💥گفتم: آقا مریضم، تب دارم، نمی توانم از جایم بلند شوم. آقا دست مبارکش را روی پیشانی من گذاشت و فرمود : چیزی نیست، برو. گفتم: آقا قربانت گردم، شما گفتی یکی از نوادگان امام رضا علیه السلام هستی، اما خودت را معرفی نکردی؟ 👈فرمود: پسرم کمتر کسی مرا می بیند، من "امام زمان" شما هستم، و بعد سفارشی به من کرد،
✨💫✨
👈فرمود: به مردم بگو به یاد خدا باشند و در غم و شادی از خدا غافل نشوند. گفتم: آقا من داشتم می مردم، شما مرا از مرگ نجات دادید .
فرمود: نه پسرم، تو هنوز کار زیادی داری، "اخلاق و رفتار" خوبی که با مردم داری ، ادامه بده و هرگز از یاد خدا غافل نشو. از حضرت تشکر کردم و گفتم: آقاجان اینجا هم مرا تنها نگذاشتی. فرمود: همه به امر و دستور خداست، باید از خدا تشکر کنی.
✨💫✨
چشمم را باز کردم دیدم هنوز صدای بچه ها از پایین هتل می آید، بلندشدم کیسه را برداشتم، کیسه ام پر از سنگ بود، فکر کردم دوستانم برایم این کار را کرده اند، در صورتی که هیچ کدام هنوز سنگ جمع نکرده بودند، وقتی رسیدم پایین ، رئیس کاروانمان گفت: چرا بلند شدی؟ تو مریضی! جریان را برایش گفتم، او مرا بوسید و گریه کرد. این بود نمونه ای از الطاف امام زمان علیه السلام به من، که هم به طور معجزه آسایی سفر به مکه را برایم فراهم کردند و هم در آن شرایط سخت مرا شفا دادند.
📗مجله منتظران شماره 25
🌹اللهم ارنی الطلعة الرشیدة
استـاد #رائـفے پـور: 💢
🌱 یڪ هواپیمـا رو در نظـر بگیـرین وقتے مے خـواد بشـینـہ اگہ باند #آمـاده نبـاشہ نمیتـونہ بشیـنہ....
🔺هے ما #چـراغ میزنیـم میگیـم:
🔅اللهـُمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّڪَ الْفَــرَج🔅
🔻 میگہ بابا،باند آمـاده #نیسـت!
ڪثیفہ باند رو تمیـز ڪن، من خـودم میـام من شـوقـم بہ #ظهـور از تو بیشتـره!
🔸اللهـُمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّڪَ الْفَــرَج🔸
@Manavi_2
@Manavi_3
@Manavi_4