13.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
داروخانه معنوی
#عید_غدیر این ماجرا خیلی جالبه. حیفه که گوش نکنیم. ماجرا براء جایگاه ولایت حضرت علی علیه السلام رو
جا داره امروز یه سجده شکر بجا بیاریم که مولامون امیرالمومنینه😭😭😭❤️❤️
داروخانه معنوی
#یک_فنجان_عشق ۶ #رمان قسمت_ششم بہ_نام_خداے_پرستوهاے_عاشق •°•°•°• زیارت عاشورا واقعا قشنگ بود... معن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
#یک_فنجان_عشق ۶ #رمان قسمت_ششم بہ_نام_خداے_پرستوهاے_عاشق •°•°•°• زیارت عاشورا واقعا قشنگ بود... معن
#یک_فنجان_عشق ۷
#رمان
قسمت_هفتم
بہ_نام_خداے_پرستوهاے_عاشق
•°•°•°•
یک ماه از اون زمان میگذره...
با وجود تمام مخالفت های خونواده و دوستام،
چادری شدم!
خیلی از نگاه های سنگین از روم برداشته شده و امنیتم بیشتر...
حالا حرفای زهرا رو درک میکردم...
.
از آقای صبوری هم که بگم...
خیلی عجیبه رفتارش
مخصوصا از وقتی که من چادری شدم...
...
در زدم و وارد دفتر بسیج شدم
باخودم تصمیم گرفتم
حالا که چادری شدم
یه خانومِ چادری کامل بشم!
و الانم عضو بسیج شدم...!!
امروز یه جلسه داشتیم.
.
درو بستم و خواستم برم اتاق کنفراس که
#آقاسید
ازاتاق اومد بیرون...
تا منو دید یکم سرخ شدو سرشو انداخت پایین وگفت:
_سلام خانوم جلالی.
+سلام
هوا به نظرم تنگ و سنگین اومد
سریع خودمو جمع و جور کردم و از جلوی راهش رفتم کنار...
و اونم رد شدو از دفتر بیرون رفت...
دستم و گذاشتم روی قلبم
دیوانه وار میکوبید
انگار میخواست از دهنم بزنه بیرون...
یکم صبر کردم
آروم که شدم رفتم تو....
سلام کلی ای کردم و
رفتم پیش زهرا نشستم...
_سلام نیلوفر خانوم زشت😂
+زهرا حرف نزن که خیلی نامردی😏😒
_چراااا؟😵😪
+حالا بعدا بهت میگم و باهات کار دارم!😏😠
_یا اکثر امام زاده ها😭😲
خنده آرومی کردیم و
به سخنران گوش دادیم.
.
وسطای جلسه بود که
#آقاسید هم اومد.
.
+خببببب، زهرا خانوممممم بیا که باهات کار دارمممم👊💪
_نیلو من از تو میترسم...کاش میمردی😂😂
+مرگ😐...دختره زش...
حرفمو کامل نگفته بودم که یکی از دوستام که جانشین فرمانده بسیج خواهران بود
اومدو گفت:
_نیلوفر،آقای صبوری باهات کار داره.
+بامن؟
_آره...گفت بری دفترخودش.
بعد خنده ای کردو ادامه داد:
_کی شیرینیش رو بخوریم ایشالا؟😌😂
+ااا مرض!...الکی جو میدی!...لابد میخواد کارت بسیجمو بده...
و بعد رو به زهرا گفتم:
+هنوز شمارو یادمه...میرسم خدمتت!😒☝👊
.
رفتم دفتر بسیج
تو دلم وِلوِله بودو قلبم تند تند میزد.
آروم در زدم...
صداش اومد که گفت:
_بفرمایید.
آروم دستگیره رو چرخوندم و وارد شدم.
از جاش پاشدو گفت:
_بازم سلام خانوم جلالی
بفرمایید
+سلام...کاری داشتید بامن؟کارت بسیجم آماده شده؟
_نه اون هنوز آماده نشده...عرض دیگه ای داشتم...
اگه ممکنه چند لحظه بشینید....
.
⬅ ادامه دارد...
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
#نماز_شب 🌙🌓
♨️نمازشب در کلام امیرالمؤمنین علیه السلام؛
🔸من ، اصحاب محمد (صلى الله عليه وآله ) را ديده ام و كسى از شما را شبيه به آنان نمى بينم .اصحاب محمد (صلى الله عليه وآله ) شب را در حال سجده و قيام بودند و با چهره ژوليده و غبار آلوده شب را به صبح مى رساندند و پيشانى ها و صورت هاى خويش را به طور متناوب بر زمين مى نهادند.
🔸آن رشد يافتگان با يادآورى بازگشت خويش ، چنان مى شدند كه گويى برگدازه آتش ايستاده اند. از طول سجود، ميان چشمانشان مانند زانوى بز برآمده بود. چشمانشان چنان گريان بود كه گريبان شان را خيس مى كرد، و به جهت ترس از كيفر و اميد پاداش ، مانند درختى در تند باد مى لرزيدند.
📚(نهج البلاغه خطبه 97)
#نماز_شب_را_به_نیت_ظهور_میخوانیم
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹💫مـــولا جـــان
🌹💫سهشنبه شب است
🤍💫کاش می شد رحمت حق
🌹💫شـامـل حـال مـا شـود
🤍💫با ظهورت یابن الزهرا
🌹💫بهار ما کامل شود🌙
🌹💫کاش روزی لایق دیدار
🤍💫رویت می شدیم؛ آشنا با آن نگاه
🌹💫و خلق و خویت می شدیم
🤍💫کجایی عزیز دل زهرا
🌹💫کاش نمایان شود آن
🤍💫باغ گل روی شما مهدی جان
🌹💫أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج
#امام_زمان
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2