🌷آیت الله مظاهـــــری :
طبق روایات معصومین علیهم السلام
هرڪس صبح یکبار #آیت_الڪرسی
را بخواند یڪ فوج از ملائکه میآیند
و او را تا شب حفــظ میڪنن.
و اگر #سه بار آیتالکرسی را بخواند
خطاب میشود ملائکه شما کنار بروید
من خـودم تا شب حافظ این بنده ام
هستــم و اگر در شب ســـه مــرتبه
آیت الڪرسی را بخواند خدا تا صبح
حافـــــظ اوست.
📚جـــهاد بانفــس ج ۲ ص ۷۳
@Manavi_2
رمان #سارا
قسمت صد و هفتاد و چهارم
رو می کند به سحر.
-سحر مامان جان اتاق و نشونشون بده.
دوباره رو می کند به ما.
-تا یه آب به دست و روتون بزنید ناهارم آماده ست!
لحن مادرانه اش به دلم می نشیند بالآخره ارسلان زبان مبارکش را به کار می اندازد و با تشکری از جایش بلند می شود من هم بلند می شوم و در حالی که خجالت زده ببخشیدی زمزمه می کنم کنار ارسلان به دنبال سحر روان میشویم.
خانه دو بلکس است و طبقه ی بالا هم که با پله ها به طبقه ی پایین متصل می شود مجهز و کامل است با راهنمایی سحر وارد اتاق زیبایی می شویم.
نگاهم از روی پرده های زرشکی رنگ با گل های ریز سفید روی روتختی ست شده با پرده می چرخد. فرش فانتزی و زیبایی هم روی کف سرامیکی پهن شده است. سحر اشاره ای به کمد لباس ها می کند.
-خالیه سارا جون بچینم براتون لباساتونو؟!
-نه عزیزم خودم می چینم.
لبخند دندان نمایی رو به ارسلان می زند.
-دیگه مزاحمتون نمیشم با اجازه!
اشتباه نکنم ارسلان چشمکی نثارش کرد؟ هاا
-براش چشمک زدی؟
با بهت می پرسم و او بی تفاوت به سوالم خودش را روی تخت می اندازد.
-ارسلان؟
جوابم را که نمی دهد کنار تنِ دراز کشیده اش لبه ی تخت می نشینم خوب حالا می توانم غیرتش و کمی حساس بودنش را درک کنم، او نه تنها چهره اش؛ که حتی رفتار و منش آن ها را هم به ارث برده است!
چشمان بسته اش کنار اخم های درهمش نشان از ناراحتی عمیقش دارد! از چه ناراحت بود؟ از فامیل هایش؟ از مادرش یا از فراز؟
-ارسلان؟
-هوم!
-هوم نه بله...
کنار اخم هایش لبخندی هر چند کم با چشمان بسته مهمانم می کند.
-میگم که...چقدر مهربونن داییت اینا
کمی پلک هایش را از هم باز می کند و در حالی که نگاهم می کند می گوید:- واقعا فکر می کنی که اگه یه درصد احتمال می دادم با اینجا اومدنمون اذیت میشی می اومدیم؟
لبخند کمرنگی اینبار روی لبان من می نشیند و خم می شوم و روی چشمانش را می بوسم می خواهم بلند نشوم که دستش پشت کمرم می نشیند
-بمون همین جا؛ همیشه!
زمزمه ی خسته اش هم قلبم را زیرو رو می کند.
-پس چی که می مونم، جا خودمه...
با چشمان و لبان بسته می خندد و سینه اش به تکان خوردن می افتد و مرا هم با تکان هایش بالا پایین می برد!
گوشه ی لبم را می بوسد.
-لباساتو عوض کن بریم پایین.
از روی سینه اش بلند می شوم و می گویم:-براش چشمک زدی یا من اشتباه دیدم؟
با لبخند نیم خیز می شود.
-براش چشمک زدم!
چشمان گرد شده ام را که می بیند می گوید:- دو ساله با هم تلفنی حرف می زنیم.
-جاانم؟!
به قیافه ی طلبکارم اخم پرخنده ای می کند.
-بلند شو لباستو عوض کن که روزای سختش مونده!
و چهره اش درهم می شود من هم آتشم می خوابد و لب برمی چینم.
-دل منو نلرزون!
-خودت خواستی بدونی...
بی تفاوت می گوید و سراغ چمدانمان که گوشه ی اتاق است می رود.
دلشوره ای که کم رنگ شده بود با این حرفش با شدت بیشتری به سمتم هجوم می آورد.
شوهر نمونه فقط خودش!
سفره ی رنگینی که هم بر زمین پهن شده است و پر از غذاهای متنوع و ایرانیست نمی تواند از حس بدی که تنم را فرا گرفته رهایم کند.
میان تعارف های فاطمه و زندایی شکوفه بزور چندلقمه ای می خورم ارسلان هم بی اشتهاست و بیشتر با بشقاب غذایش بازی می کند. ازسکوت دایی هایش مشخص است که بینشان چیز هایی گذشته است!
و مسلما چیز های خوبی نبوده اند...
نمی دانم من اشتباه می کنم یا همه از ارسلان حساب می برند؟ آن از بزور سلام کردنش در جواب چاق سلامتیشان بزور فقط سر تکان داد و برای دست های دراز شده ی دایی هایش بزور فقط سرانگشتانشان را لمس کرد! به خدا که اگر خواهر زاده ی من بود از همان بالای ایوان پرتابش می کردم پایین!
آرام باش سارا؛آرام...
با تشکری از کنار سفره عقب می کشم و در جواب گله هایشان که چرا انقدر کم خورده ام فقط لبخند می زنم. والا که ارسلان و اخم هایش اشتهایی برایم نگذاشته است!
نویسنده : رویا قاسمی
ادامه دارد...
🔴دانلود نسخه کامل رمان های #سارا و #سراب_خوشبختی 👇
http://nabz4story.blogfa.com/
《بامنتشرکردن 🔥 #لینک_کانال🔥 در ثواب دعاها با ما شریک شوید》👇👇
https://t.me/Manavi_2 👈 تلگرام
در واتساپ👇
https://chat.whatsapp.com/LNdHoSUIDkrLTlZO2Wqf6r
ایتا
eitaa.com/Manavi_2
رمان #سارا
قسمت صد و هفتاد و پنجم
همه در سکوتی سنگین از کنار سفره کنار می کشند و برای جمع کردن سفره به من اجازه ی کمک نمی دهند.
خانوم ها در آشپزخانه اند و من و ارسلان کنار دایی رسول و رحمانش و آقا حامد تکیه داده به پشتی های سنتی روی فرش های دست بافت ابریشمی نشسته ایم.
تونیک کوتاهم را کمی پایین ران هایم می کشم. کمی جلویشان معذب هستم آن هم به خاطر طرز پوشش خانوم های این خانه است. ای کاش ارسلان قبلش اشاره ای می کرد تا حداقل لباس مناسبتری می آوردم.
-کی میری دیدن عمه؟
سوال حامد نگاه ها را خیره ی ارسلان می کند.
ارسلان نفس بلندش را بیرون می دهد.
-کجاست؟
دایی رسول به حرف می آید
-خونه ی حاج بابا!
حاج بابا...
سر تکان می دهد.
-شوهرش...
دایی رسول نمی گذارد حرفش را تمام کند.
-آسایشگاه بستری هستش این اوآخر نگهداری ازش خیلی سخت شده بود!
کسی حرفی نمی زند و هر چهار مرد در سکوتی سنگین فرو می روند.
-عمه منتظره!
در جواب حامد فقط سر تکان می دهد و می دانمی می گوید.
از جایش بلند می شود و با نگاهی به من حالیم می کند که بلند شوم؛ برمی خیزم و بدون حرفی به دنبالش می روم به اتاقی که در اختیارمان گذاشته اند می رویم و لباس هایش را تعویض می کند
از من هم می خواهد که آماده شوم و من به این فکر می کنم که چرا از همان اول به خانه حاج بابا نرفته ایم!
دایی رسول و پسرش حامد و دایی رحمان همراهی مان می کنند چهره های همه پریشان است زندایی شکوفه آرام کنار گوش ارسلان چیزی می گوید و ارسلان فقط سر تکان می دهد!
این سر را نداشت چه باید می کرد؟!
با خداحافظی کوتاهی ازخانوم های خانه به اتفاق مردها از خانه بیرون می آییم دوباره سوار سمند نقره ای رنگ حامد می شویم و پیش به سوی مقصد نامعلومی که حاج بابا نام دارد می شویم.
اینبار وارد محله ی قدیمی و کمی شلوغ تر می شویم. متوجه ارسلان می شوم بی تفاوتی وحشتناکی که از چهره اش می چکد وهم بر انگیز است!
حامد ماشین را پارک می کند و بر می گردد و به ارسلان چشم می دوزد.
-هر چی گله و ناراحتی داری پشت همین در چال می کنی بعد میری تو! آدمای تو این خونه به اندازه کافی درد دارند...
همان نگاه جدی و پرابهت ارسلان برای بستن دهانش کافیست!
رویش را بر می گرداند و در حالی که زیر لب استغفار می گوید از ماشین پیاده می شود در عجبم از دایی های خاموشِ ارسلان! از ماشین پیاده می شویم وبه وضوح صدای بهم خوردن دندان های کلید شده ی ارسلان را می شنوم. کنار در سفید رنگ آهنی بزرگی ایستاده ایم دایی رحمان زنگ آیفن را می زند به ثانیه نمی کشد در با تیک آرامی باز می شود با تعارف هایشان اول من وارد باغ درندشتی می شوم خانه ای زیبا درست وسط باغ قرار دارد و ماشین سفید رنگ آشنای فراز حالم را بد می کند او هم بود؟ کنار ارسلان با قدم هایی آرام در حالی که قلبم در سینه به تپش افتاده است حرکت می کنیم. نگاه یخ زده ی ارسلان فقط به جلو است و هیچ توجهی به اطرافش ندارد و دست های مشت شده اش خبر از درون مشوش شده اش می دهد. برعکس خانه ی دایی رحمان اینجا کسی به استقبالمان نمی آید دایی رحمان خودش در خانه را برایمان می گشاید پیشانی ارسلان خیس از عرق شده است و نشانه ی خوبی در این هوای سرد نیست! در سکوت عذاب آوری وارد خانه می شویم. فقط می توانم بگویم که وارد یک موزه از آثار باستانی ایرانی شده ایم! با تعجب به اطرافم نگاه می کنم که صدای کوبیده شدن چیزی بر زمین حواسم را به خودش جذب می کند. پیرمردی با موهای یک دست سفید و سیبیل های بلند که به بالا تاب داده شده اند و چشمان تیره اش حتی بین خطوطِ ریز و درشت؛ نافذ و گیراست؛ قامت بلند و کشیده اش درون کت و شلوار تیره رنگ و عصای میان انگشتانش او را درست مثل خان های بزرگ و پر اقتدارِ یک آبادی نشان می دهد!
نگاه او از ارسلان جدا نمی شود و نگاه ارسلان هم از او گویی با چشمانشان یکدیگر را به دوئل می طلبند.
-ببینید کی اینجاست!
نویسنده : رویا قاسمی
ادامه دارد...
🔴دانلود نسخه کامل رمان های #سارا و #سراب_خوشبختی 👇
http://nabz4story.blogfa.com/
《بامنتشرکردن 🔥 #لینک_کانال🔥 در ثواب دعاها با ما شریک شوید》👇👇
https://t.me/Manavi_2 👈 تلگرام
در واتساپ👇
https://chat.whatsapp.com/LNdHoSUIDkrLTlZO2Wqf6r
ایتا
eitaa.com/Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#صبح_بخیر
درود بر تو ، به نیمه پاییز ۱۴۰۱/۸/۱۵خوش آمدی🍁
🌸مهربانان روزتان پراز محبت
🌺الهی سهم امروزتان شادی
🌸سهم زندگیتون عشق
🌺سهم قلبتون مهربانی
🌸سهم چشمتون زیبایی و
🌺سهم عمرتون عزت باشه
🌸روز خوبی پیش رو داشته باشید
🌹یکشـنـبـهتــون بخیر عزیزان🌹
15 #آبان در تقویم ایرانی
جشن پاییزانه یا میانه پاییز است.
این روز در گذشته نشان آغاز سرما بود و در
کشاورزی و دامپروری کاربرد زیادی داشت.
یکی از سنتهای پاییزانه این است که
همه مردم در هر سن و مرتبه اجتماعی
در یکجا جمع میشدند و با هم
سر یک سفره غذا میخوردند.
🍊🍁۱۵ آبان، میانهی پاییز مبارک🍁🍊
《بامنتشرکردن 🔥 #لینک_کانال🔥 در ثواب دعاها با ما شریک شوید》👇👇
https://t.me/Manavi_2 👈 تلگرام
در واتساپ👇
https://chat.whatsapp.com/LNdHoSUIDkrLTlZO2Wqf6r
ایتا
eitaa.com/Manavi_2
✴️ یکشنبه👈 ۱۵ آبان / عقرب۱۴۰۱
👈11 ربیع الثانی 1444
👈6 نوامبر 2022
🏛 مناسبت های دینی و اسلامی
⭐️احکام دینی و اسلامی
❇️امروز روز خوبی برای امور زیر است:
✅مسافرت.
✅معاملات و تجارت.
✅خشت بنا نهادن و آغاز بنایی.
✅امور زراعی و کشاورزی.
✅مناظره و گفتگو و بحث.
✅شکار و صید و دام گذاری.
✅نوشیدن دوا.
✅و خرید و فروش خوب است.
👼مناسب زایمان و نوزاد مبارک و عمرش طولانی است.ان شاءالله
🚘سفر: مسافرت خوب است.
🔭 احکام نجوم.
🌓امروز : قمر در برج حمل است و از نظر نجومی برای امور زیر نیک است:
✳️ختنه کودک.
✳️ارسال کالاهای تجاری.
✳️خرید لوازم و ضروریات.
✳️آغاز درمان و معالجات.
✳️آغاز شغل و شروع به کار.
✳️مسافرت
✳️دعوت کردن از افراد.
✳️دیدار بزرگان و مسولین.
✳️و شکار و صید و دام گذاری خوب است.
💇♂ اصلاح سر و صورت:
طبق روایات ، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ،باعث غم و اندوه می شود.
💉🌡حجامت.
خون دادن فصد و زالو انداختن #خون_دادن یا #حجامت #فصد#زالو انداختن در این روز، از ماه قمری، موجب خبط دماغ و اختلال در مغز می شود.
💑مباشرت:
مباشرت امشب برای صحت جسم مفید و فرزند حاصل از آن حافظ قران گردد.ان شاءالله.
😴😴تعبیر خواب:
خوابی که شب " دوشنبه " دیده شود طبق آیه ی 《12》سوره مبارکه " #یوسف علیه السلام" است.
ارسله معنا غدا یرتع و یلعب...
و چنین استفاده میشود که عزیزی از خواب بیننده دور افتد و عاقبت آن دور افتاده خیر و نیک باشد. و به این صورت مطلب خود رو قیاس کنید.
💅 ناخن گرفتن:
یکشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مبارک و مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بی برکتی در زندگی گردد.
👕👚 دوخت و دوز:
یکشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز مناسبی نیست . طبق روایات موجب غم واندوه و حزن شده و برای شخص، مبارک نخواهد بود( این حکم شامل خرید لباس نیست)
✴️️ استخاره:
وقت #استخاره در روز یکشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت 《12》 و بعداز ساعت 《16》 عصر تا مغرب.
❇️️ ذکر روز یکشنبه : یا ذالجلال والاکرام 《100》 مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح 《489》 مرتبه #یافتاح که موجب فتح و نصرت یافتن میگردد .
💠 ️روز یکشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_علی_علیه_السلام و #فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
《بامنتشرکردن 🔥 #لینک_کانال🔥 در ثواب دعاها با ما شریک شوید》👇👇
https://t.me/Manavi_2 👈 تلگرام
در واتساپ👇
https://chat.whatsapp.com/LNdHoSUIDkrLTlZO2Wqf6r
ایتا
eitaa.com/Manavi_2
ساعات #سعدونحس
روز #یکشنبه15خرداد1401
《بامنتشرکردن 🔥 #لینک_کانال🔥 در ثواب دعاها با ما شریک شوید》👇👇
https://t.me/Manavi_2 👈 تلگرام
در واتساپ👇
https://chat.whatsapp.com/LNdHoSUIDkrLTlZO2Wqf6r
ایتا
eitaa.com/Manavi_2
#زیارت_روز_یکشنبه
《بامنتشرکردن 🔥 #لینک_کانال🔥 در ثواب دعاها با ما شریک شوید》👇👇
@Manavi_2 👈لینک کانال در تلگرام
لینک در واتساپ👇
https://chat.whatsapp.com/LNdHoSUIDkrLTlZO2Wqf6r
#صلوات_خاصه_حضرت_فاطمه_زهراسلام_الله_علیها:
«اَللهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَةَ وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ السِّرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فِیها بِعَدَدِ ما اَحاطَ بِهِ عِلْمُڪ»َ
☑️رسول اکرم صلی الله علیه و آله:
یا فاطمه، هر کس بر تو صلوات بفرستد، خداوند او را می آمرزد و در هر جای بهشت که باشم، او را به من ملحق سازد.
💠🖤💠🖤💠🖤💠🖤💠🖤
#صلوات خاصه، #حضرت_علی_امیرالمومنین_علیه_السلام
💠اللَّـهُـمَّ صَلِّ عَـلَی اَمِیـرِالمُؤمِنِیـنَ
عَلِیِّ بـنِ اَبِـی طَالِبٍ اَخِی نَبیِّکَ وَ
وَلیِّـهِ وَ وَصِیِّهِ وَ وَزِیرِهِ وَ مُـستَودَعِ عِلمِـهِ
وَ مَوضِـعِ سِـرِّهِ وَ بَـابِ حِکمَتِهِ وَ النَّاطِقِ بِحُجَّتِهِ وَ الدَّاعِی إلَی شَریِعَتِهِ
💠وَ خَلِفَتِهِ فِـی اُمَّتِـهِ وَ مُفَرِّجِ الکُروُبِ عَن وَجهِهِ وَ قَاصِمِ الکَفَرَةِ وَ مُرغِمِ الفَجَرَةِ الَّذِی جَعَلتَهُ مِن نَبِیِّکَ بِمَنزِلَةِ هَارُونَ مِن مُوسَی
💠اللَّهُمَّ وَ الِ مَن وَالَاهُ وَ عَادِ مَن عَادَاهُ وَ انصُر مَن نَصَرَهُ وَ اخذُل مَن خَذَلَهُ وَ العَن
مَن نَصَبَ لَهُ مِنَ الاَوَّلِینَ وَ الآخِرِینَ وَ صَلِّ عَلَیهِ اَفضَلَ مَـا صَلَّیتَ عَلَی آَحَدٍ مِن اَوصِیَاءِ اَنبِیَائِکَ یَا رَبَّ العَالَمِینَ
💠🖤💠🖤💠🖤💠🖤💠
🖤✨اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍ
وَّآلِ مُحَمَّدٍوَّعَجِّلْ فرجهم✨
《بامنتشرکردن 🔥 #لینک_کانال🔥 در ثواب دعاها با ما شریک شوید》👇👇
https://t.me/Manavi_2 👈 تلگرام
در واتساپ👇
https://chat.whatsapp.com/LNdHoSUIDkrLTlZO2Wqf6r
🍃✨🌸✨🍃✨🌸✨🍃
💠#دعای_روز_یکشنبه
🔷 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ بِسْمِ اللَّهِ الَّذِي لاَ أَرْجُو إِلاَّ فَضْلَهُ وَ لاَ أَخْشَى إِلاَّ عَدْلَهُ وَ لاَ أَعْتَمِدُ إِلاَّ قَوْلَهُ وَ لاَ أُمْسِكُ إِلاَّ بِحَبْلِهِ بِكَ أَسْتَجِيرُ يَا ذَا الْعَفْوِ وَ الرِّضْوَانِ مِنَ الظُّلْمِ وَ الْعُدْوَانِ وَ مِنْ غِيَرِ الزَّمَانِ وَ تَوَاتُرِ الْأَحْزَانِ وَ طَوَارِقِ الْحَدَثَانِ وَ مِنِ انْقِضَاءِ الْمُدَّةِ قَبْلَ التَّأَهُّبِ وَ الْعُدَّةِ وَ إِيَّاكَ أَسْتَرْشِدُ لِمَا فِيهِ الصَّلاَحُ وَ الْإِصْلاَحُ وَ بِكَ أَسْتَعِينُ فِيمَا يَقْتَرِنُ بِهِ النَّجَاحُ وَ الْإِنْجَاحُ وَ إِيَّاكَ أَرْغَبُ فِي لِبَاسِ الْعَافِيَةِ وَ تَمَامِهَا وَ شُمُولِ السَّلاَمَةِ وَ دَوَامِهَا وَ أَعُوذُ بِكَ يَا رَبِّ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّيَاطِينِ وَ أَحْتَرِزُ بِسُلْطَانِكَ مِنْ جَوْرِ السَّلاَطِينِ فَتَقَبَّلْ مَا كَانَ مِنْ صَلاَتِي وَ صَوْمِي وَ اجْعَلْ غَدِي وَ مَا بَعْدَهُ أَفْضَلَ مِنْ سَاعَتِي وَ يَوْمِي وَ أَعِزَّنِي فِي عَشِيرَتِي وَ قَوْمِي وَ احْفَظْنِي فِي يَقَظَتِي وَ نَوْمِي فَأَنْتَ اللَّهُ خَيْرٌ حَافِظاً وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ اللَّهُمَّ إِنِّي أَبْرَأُ إِلَيْكَ فِي يَوْمِي هَذَا وَ مَا بَعْدَهُ مِنَ الْآحَادِ مِنَ الشِّرْكِ وَ الْإِلْحَادِ وَ أُخْلِصُ لَكَ دُعَائِي تَعَرُّضاً لِلْإِجَابَةِ وَ أُقِيمُ عَلَى طَاعَتِكَ رَجَاءً لِلْإِثَابَةِ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ خَيْرِ خَلْقِكَ الدَّاعِي إِلَى حَقِّكَ وَ أَعِزَّنِي بِعِزِّكَ الَّذِي لاَ يُضَامُ وَ احْفَظْنِي بِعَيْنِكَ الَّتِي لاَ تَنَامُ وَ اخْتِمْ بِالاِنْقِطَاعِ إِلَيْكَ أَمْرِي وَ بِالْمَغْفِرَةِ عُمْرِي إِنَّكَ أَنْتَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ
🔶 به نام خداى بخشنده مهربان به نام خدايى كه جز به فضل و رحمتش به چيزى اميدوار نيستم و غير از عدل و دادش از چيزى نمى ترسم و جز به قول او (و كتاب او) به چيزى اعتماد ندارم و جز به رشته (اخلاص و محبت) اش به چيزى چنگ نمى زنم به تو پناه مى برم اى خداى صاحب عفو و خوشنودى از ظلم و تعدى خلق و از تغيرات و حوادث روزگار و غم و اندوه پى در پى و پيش آمدهاى سخت ناگوار و از اينكه عمرم بسر آيد و خود را مهيا و آماده سفر آن جهان نكرده باشم و از تو مى طلبم كه رهبرى به هر خير و صلاح و اصلاح امورم بفرمايى و از تو يارى مى طلبم كه مرا با هر چه فتح و فيروزى و كامروايى است مقرون سازى و تنها از تو خواهانم كه مرا لباس عافيت كامل (از هر رنج و غم) بپوشانى و سلامتى دائم (از هر درد و الم) عطا كنى و به تو پناه مى برم اى خدا از وسوسه هاى شياطين و در پناه سلطنت تواز ظلم و جور سلاطين امان مى جويم پس تو نماز و روزه و طاعتم بپذير و فردا و پس فرداى مرا نيكوتر از اين ساعت و اين روزم قرار ده و مرا در ميان خويش و قبيله و قومم عزيز گردان و از هر شرى در خواب و بيدارى محفوظم بدار كه تويى خداى بهترين نگهبان خلق و مهربانترين اهل عالم خدايا به درگاه تو آمده و بيزارى مى جويم از امروز و هميشه ايام بعد آن از يكايك شرك و كفر و كجروى و به درگاهت به اخلاص دعا مى كنم كه در معرض اجابت قرار گيرد و عمرى بر طاعتت پايدارى مى كنم به اميد ثواب تو پس درود فرست بر محمد (ص) كه بهترين خلق تو و خواننده خلق بسوى معرفت و توحيد توست و مرا عزيز گردان به عزت ابدى خود كه ذلت از پى آن نيست و محفوظ بدار به ديده خود كه خواب نخواهد داشت و كارم را به بريدن از خلق و توجه كامل به تو به پايان آرم و عمرم را به آمرزش و مغفرت خود ختم كن كه تو بسيار بخشنده و مهربانى.
《بامنتشرکردن 🔥 #لینک_کانال🔥 در ثواب دعاها با ما شریک شوید》👇👇
https://t.me/Manavi_2 👈 تلگرام
در واتساپ👇
https://chat.whatsapp.com/LNdHoSUIDkrLTlZO2Wqf6r