#دعای #اجابت #دعا
#حاجت
کسی که دوست دارد دعایش برنگردد و اجابت شود،این دعا را قبل از هردعایی که می کند بخواند:
ما شاءَ اللهُ تَوَجُّهاً اِلی اللهُ،ما شاءَ اللهِ تَعَبُّداً للهِ،ما شاءَ اللهُ تَلَطُّفاً للهِّ،ما شاءَ اللهَ تَذَلُّلاً للهِ،ما شاءَ اللهُ استِنصاراً بِاللهِ،ما شاءَ اللهُ إِستِکانَةً للهِ،ما شاءَ اللهُ تَضَرُّعاً اِلی اللهِ، ما شاءَ اللهُ اِستِغاثَةً بِاللهِ ما شاءَ اللهُ اِستِعانَةً بِاللهِ،ما شاءَ اللهُ لا حَولَ وَ لا قُوُّةَ إِلّا بِاللهِ العَلِیِّ العَظیم. ان شاالله اجابت گردد.
📚 کلیات مفاتیح الحاجات.ص62
《بامنتشرکردن 🔥 #لینک_کانال🔥 در ثواب دعاها با ما شریک شوید》👇👇
https://t.me/Manavi_2 👈 تلگرام
در واتساپ👇
https://chat.whatsapp.com/LNdHoSUIDkrLTlZO2Wqf6r
ایتا
eitaa.com/Manavi_2
#احسن_القصص
🔰جبران کردن اشتباه شیخ مفید توسّط امام زمان علیهالسلام
می گویند از روستایی کسی خدمت شیخ مفید رسید و در مورد زنی حامله که فوت کرده و فرزندش زنده است سؤال کرد که: «آیا باید شکم این زن را پاره کرده و طفل را بیرون آوریم و یا این که با آن بچّه، او را دفن کنیم؟» شیخ مفید فرمود: «با همان بچّه او را دفن کنید.» پس آن مرد برگشت. در وسط راه دید مرد اسب سواری از پُشت سر، سریع می آید، وقتی به نزدیک مرد رسید، گفت: «ای مرد! شیخ مفید فرموده است که شکم آن زن را پاره کنید و طفل را بیرون بیاورید و زن را دفن کنید.»
✨💫✨
🔸آن مرد نیز همین کار را کرد. پس از مدّتی اتّفاق را برای شیخ مفید بیان کردند، شیخ فرمود: «من کسی را نفرستادم و معلوم است که آن شخص صاحب الامر ارواحنافداه بوده است. حالا که در احکام دینی اشتباه می کنم همان بهتر که دیگر احکام دینی را بیان نکنم.» پس به خانه رفتند و درب خانه را بستند و بیرون نیامدند.
✨💫✨
ناگاه از حضرت ولی عصر صلوات الله علیه نامه ای برای شیخ مفید آمد که:
«بر شما واجب است تا احکام دینی را بیان کنید و ما هم شما را همراهی کنیم و مواظب باشیم که اشتباه نکنید.»
پس شیخ مفید دوباره شروع به بیان احکام دین کرد.
📗نجم الثّاقب
《بامنتشرکردن 🔥 #لینک_کانال🔥 در ثواب دعاها با ما شریک شوید》👇👇
https://t.me/Manavi_2 👈 تلگرام
در واتساپ👇
https://chat.whatsapp.com/LNdHoSUIDkrLTlZO2Wqf6r
ایتا
eitaa.com/Manavi_2
#احکام
#اذان_اقامه
🔵آداب ناشنیدهی اذان و اقامه
🌿...عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ ع قَالَ: «يُؤَذِّنُ الرَّجُلُ وَ هُوَ جَالِسٌ وَ لَا يُقِمْ إِلَّا وَ هُوَ قَائِمٌ وَ تُؤَذِّنُ وَ أَنْتَ رَاكِبٌ وَ لَا تُقِمْ إِلَّا وَ أَنْتَ عَلَى الْأَرْضِ.»
📚الكافي، ج۳، ص۳۰۵
🔶از امام رضا (علیهالسلام) نقل شدهاست:
🔸«انسان میتواند درحالیکه نشستهاست، اذان بگوید، ولی اقامه را فقط در حالت ایستاده، میتواند بگوید.
🔸تو میتوانی درحالیکه سواره هستی، اذان بگویی، ولی اقامه را فقط وقتی میتوانی بگویی که بر روی زمین باشی.»
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
🌿...عَنِ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ يُؤَذِّنُ الرَّجُلُ وَ هُوَ عَلَى غَيْرِ الْقِبْلَةِ؟ قَالَ: «إِذَا كَانَ التَّشَهُّدُ مُسْتَقْبِلَ الْقِبْلَةِ فَلَا بَأْسَ.»
📚الكافي، ج۳، ص۳۰۵
🔷حلبی گوید: به امام صادق (علیهالسلام) عرض کردم: آیا انسان میتواند درحالیکه رو به قبله نیست، اذان بگوید؟
🔶حضرت فرمودند: «اگر هنگام تشهد (أشهدُ أنْ...، أشهدُ أنَّ...)، رو به قبله باشد، اشکالی ندارد.»
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
🌿...عَنِ الْحَلَبِيِّ قَالَ: «لَا بَأْسَ أَنْ يُؤَذِّنَ الرَّجُلُ مِنْ غَيْرِ وُضُوءٍ وَ لَا يُقِيمُ إِلَّا وَ هُوَ عَلَى وُضُوءٍ.»
📚الكافي، ج۳، ص۳۰۴
🔶حلبی از امام صادق (علیهالسلام) نقل کردهاست:
🔸«اشکالی ندارد که انسان، بدون وضو اذان بگوید، اما اقامه را فقط باید با وضو بگوید.»
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
🌿...عَنْ عَمْرِو بْنِ أَبِي نَصْرٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَ يَتَكَلَّمُ الرَّجُلُ فِي الْأَذَانِ؟ قَالَ: «لَا بَأْسَ.» قُلْتُ: فِي الْإِقَامَةِ؟ قَالَ: «لَا.»
📚الكافي، ج۳، ص۳۰۴
🔷عَمروبنابینصر گوید: به امام صادق (علیهالسلام) عرض کردم: آیا انسان میتواند در (میان جملاتِ) اذان حرف بزند؟
🔶حضرت فرمودند: «اشکالی ندارد.»
🔷عرض کردم: در اقامه چطور؟
🔶فرمودند: «خیر (نمیتواند)»
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
🌿...عَنْ أَبِي هَارُونَ الْمَكْفُوفِ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع: «يَا أَبَا هَارُونَ الْإِقَامَةُ مِنَ الصَّلَاةِ فَإِذَا أَقَمْتَهُ فَلَا تَتَكَلَّمْ وَ لَا تُومِ بِيَدِكَ.»
📚الكافي، ج۳، ص۳۰۶
🔶ابوهارون از امام صادق (علیهالسلام) نقل کردهاست:
🔸«ای ابوهارون! اقامه (مانند جزئی) از نماز است. پس هرگاه اقامه میگویی، حرف نزن و با دستت اشاره نکن.»
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
🌿...عَنِ الْحَسَنِ بْنِ السَّرِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: «الْأَذَانُ تَرْتِيلٌ وَ الْإِقَامَةُ حَدْرٌ.»
📚الكافي، ج۳، ص۳۰۶
🔶از امام صادق (علیهالسلام) نقل شدهاست:
🔸«اذان را با «ترتیل» (شمردهشمرده و آهنگین) بگویید و اقامه را با «حَدْر» (تُندتُند و شتابان).»
《بامنتشرکردن 🔥 #لینک_کانال🔥 در ثواب دعاها با ما شریک شوید》👇👇
https://t.me/Manavi_2 👈 تلگرام
در واتساپ👇
https://chat.whatsapp.com/LNdHoSUIDkrLTlZO2Wqf6r
ایتا
eitaa.com/Manavi_2
سلام دوستان گلم کسانیکه فیلتر شکن دارند لطف کنید لینک کانال را در واتساپ قرار بدید
هدایت شده از pedarefetneh | پدر فتنه
8.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ سوتی من و تو !
🔻با اجرای علی زکریایی 👌😅😂
وای این عالیه
کلیپ اصلی هم آخرشه!
📌#جدیدترین اخبار و تحلیل ها👇
🆔 https://eitaa.com/joinchat/3253993472C88d01d5de6
رمان #سارا
قسمت صد و چهل و دوم
با عجز صدایش هم می کنم جوابم را نمی دهد روی ایوان می ایستم و او را که سوار ماشین می شود نگاه می کنم همان جا روی پله می نشینم و حسرت زده خارج شدن ماشینش را تماشا می کنم!
بی معرفت...
****
ساعت از نه شب گذشته و او هنوز نیآمده است.بالآخره کوتاه می آیم و شماره همراهش را می گیرم بعد از چند بوق که صدای سر حالش در گوشم می پیچد نفس راحتی می کشم.
-بله!
-س...سلام!
تن پایین آمده ی صدایش به همراه بی تفاوتی قاطی شده اصلا هم آزار دهنده نیست!
-کاری داشتی؟
صدای قه قه ی زنانه ی اشنایی که در گوشم می پیچد حس های زنانه ام را بیدار می کند.
-کجایی؟
-با مسیح و بقیه اومدیم بیرون!
نمی دانم چرا تنم دچار رعشه ای کوتاه می شود او هم سکوت کرده من و دلِ دلگیرم هم تمایلی به حرف زدن نداریم.
خداحافظ ارامی می گویم و بدون اینکه منتظر شنیدن جوابی باشم گوشی را قطع می کنم. به اشپزخانه می روم زیر قابلمه ی ابگوشتم را که برای دلجویی بار گذاشته بودم خاموش می کنم و برق اشپزخانه را خاموش می کنم و به پذیرایی می روم همه ی برق ها را هم خاموش می کنم کلید شب خوابی را می زنم و به سمت اتاق خوابم می روم موقع پایین امدن از پله ها شمع های روی طاقچه ها را هم خاموش می کنم. وارد اتاق خواب می شوم پیراهن قرمزم را با لباس خواب خرسی ام عوض می کنم برق را خاموش می کنم و زیر لحاف میخزم و بغض لعنتی ام می ترکد!
شیطانِ می گوید بروم فیلم سرنگون شده ی مضحکش را بگذارم در صفحه ی اینستایم و تا صبح فالوور پارو کنم!
والا...
**
نمی دانم چه زمانی میان اشک هایم به خواب رفتم که با نوازش های ارامی روی صورتم ناله ای می کنم و سرم را درون بالش فرو می برم گرمای دستانی را روی موهایم حس می کنم سرم را از درون بالش بیرون می اورم خوب خیلی هم تشخیص چشمانِ همیشه کشته داده اش سخت نیست! بی تفاوت سرم را درون بالش فرو می برم و حجم بزرگی که مرا درخودش حل می کند و منی که قصد روی خوش نشان دادن ندارم.
-ناراحتی؟
نه؛یادم نبود فقط تو حق ناراحت بودن داری!
-اتفاقی مسیح و دیدم!
خوب زیارتت قبول...
-نمی خوای چیزی بگی؟
-می خوابم بخوابم!
صدایم زیادی گرفته و پکر است خواب الودگی هم بر شدتش افزوده!
-قصد ناراحت کردنت و نداشتم.
سرم را از درون بالش بیرون می اورم و نگاهش می کنم و ارام و پر حرص می گویم.
-اما کردی!
دستانش از رویم کنار می روند و نیم خیز می شود خم می شود و شب خوابی را روشن می کند و به محض برگشتنش و دیدن چهره ام ابروهایش در هم گره می خورند.
-گریه کردی؟
نه خنده کردم!
جوابش را نمی دهم.
هر دو خیره همیم و من تازه متوجه دست پانسمان شده اش می شوم. روی تخت دو زانو می شوم
-دستت چی شده؟
جواب سوالم را نمی دهد و می گوید:- چرا گریه کردی؟
لب می گزم.
-اول من پرسیدم، دستت چی شده؟
گوشه ی لبانش کش می اید.
-اول من پرسیدم!
اخم می کنم.
-من پرسیدم!
سرش را تکان می دهد.
-من گفتم اول!
چانه بالا می دهم.
-نخیر خودم گفتم.
به خنده که می افتد حرصم می گیرد و بالشم را بر می دارم تا بر سرش بکوبم که زودتر دست به کار می شود و بالش را میانِ دستانم می کشد و سر جایش می گذارد
نویسنده : رویا قاسمی
ادامه دارد...
📚 🤓
🔴دانلود نسخه کامل رمان #سارا 👇
http://nabz4story.blogfa.com/
《بامنتشرکردن 🔥 #لینک_کانال🔥 در ثواب دعاها با ما شریک شوید》👇👇
https://t.me/Manavi_2 👈 تلگرام
در واتساپ👇
https://chat.whatsapp.com/LNdHoSUIDkrLTlZO2Wqf6r
ایتا
eitaa.com/Manavi_2
رمان #سارا
قسمت صد و چهل و سوم
بازویم را می گیرد و در اغوشش پرتاب می شوم دستانش دور گردنم حلقه می شوند و با لبخند و سری کج شده نگاهم می کند همچنان اخم هایم را حفظ کرده ام و نگاه خیره و طلبکارم را هم از رویش برنمیدارم.
دستانم را می گیرد و دور گردنش حلقه می کند در همان حالت عقب می رود ؛ من را هم حمل می کند به تاج تخت تکیه می دهد سرش را کج می کند و باچشمان پر شیطنتش چشمکی نثارم می کند حالت بامزه اش که می گوید:-خوب حالا بهتر میتونیم صحبت کنیم!
به خنده می اندازتم لبانم را بین دندان هایم می گیرم تا انقدر زود وا ندهند!
-چرا چشمات و به این روز انداختی؟
با انگشتانش با پوست گردن و موهایم بازی می کند و نگاهش دور تا دور صورتم می چرخد و روی چشمانم مکث می کند.
-نمی خوای حرف بزنی باهام؟
خیره در چشمان زیادی گیرا شده اش ارام زمزمه می کنم.
-چون یه شوهر بی جنبه دارم!
می خندد و همزمان لبانش را با زبانش تر می کند.
-خوب؟
خوب کشیده و با مزه اش میان خنده ی زیبایش لبخندی روی لبانم می نشاند که روی هوا می قابتش و بوسه ی محکمی روی لب هایم می نشاند. می خندم و به او که از لب هایم فاصله می گیرد با تشری می گویم: - خودتو لوس نکن من هنوزم ناراحتم!
دوباره می بوستم.
-ناراحتی هاتم به جون می خرم!
جمله ی از ته دلش قلبم را به بازی می گیرد تارهای موهایم را میان انگشتانش می گیرد.
-رفته بودم پیش کامران موقع افتادنم از پله ها دستم اسیب دید ؛تو حموم متوجه در رفتگیش شدم!
چشمان خجالت زده ام را از چشمانش می گیرم انگشتش روی چانه ام می نشیند، سرم را بالا می دهد.
-نگفتم که خجالت بکشی!
سرش را تکان می دهد و می گوید-گفتم که بدونی اگه رفتم پیش کامران بی دلیل نبود!
-پس...پس صدای خنده های کتی...
حرفم را قطع می کند.
- کامران و کتی خواهر و برادرن و طبیعیِ که با هم زندگی کنند.
نفس عمیقی می کشم و چانه ام را رها می کند و ارام می گویم:
-پس چرا گفتی که با مسیح و بقیه رفتی بیرون؟
-چون با مسیح و بقیه رفته بودم بیرون!
نامفهوم نگاهش می کنم گونه ام را نوازش می کند.
-مسیح و لی لی هم اونجا بودن ازم خواست که بریم مکان باشگاه جدیدشو ببینیم منم قبول کردم!
سر تکان می دهم و پربغض می گویم.
-حق نداری دیر برگردی خونه!
لبخند کش آمده اش روحم را می نوازد.
-من خیلی وقته اومدم شما زود خوابیدی!
مشکوک نگاهش می کنم.
-دروغ گو دشمن خداستا!
می خندد و نیشگون ارامی از روی گونه ام می گیرد.
-دروغ نمی گم.
-پس چرا الان بیدارم کردی؟
موهایم را بهم می ریزد
-من چند ساعته دارم نگات می کنم شما خواب خرسی تشریف داشتی!
چشمانم برق می زند.
-نیگام می کردی؟
صدای پر ذوقم به خنده می اندازتش لپم را می بوسد.
-عزیز دلمی!
اخ جون خیلی وقت بود نگفته بود.
تازه یاد دستش می افتم.
-الان دستت خوبه؟
اره ی ارامی می گوید ،
-مسکن خوردی؟
اهومی می گوید ،
-خوب پس بخوابیم!
نویسنده : رویا قاسمی
ادامه دارد...
📚 🤓
🔴دانلود نسخه کامل رمان #سارا 👇
http://nabz4story.blogfa.com/
《بامنتشرکردن 🔥 #لینک_کانال🔥 در ثواب دعاها با ما شریک شوید》👇👇
https://t.me/Manavi_2 👈 تلگرام
در واتساپ👇
https://chat.whatsapp.com/LNdHoSUIDkrLTlZO2Wqf6r
ایتا
eitaa.com/Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۱۴۰۱/۷/۲۸
🌹درود بر شما به امروز خوش آمدید
🌹به این روز زیبا خوش آمدید
🌹خدایا🙏بهترین ها را نصیب عزیزان
🌹و دوستانم و همه بفرما...
🌹آرزو میکنیم دلتون پر از محبت
🌹روزهاتون پُر از رحمت
🌹زندگیتون پر برکت و لحظههاتون پراز
🌹موفقیت و عاقبتتون ختم به خیر باشه
《بامنتشرکردن 🔥 #لینک_کانال🔥 در ثواب دعاها با ما شریک شوید》👇👇
https://t.me/Manavi_2 👈 تلگرام
در واتساپ👇
https://chat.whatsapp.com/LNdHoSUIDkrLTlZO2Wqf6r
ایتا
eitaa.com/Manavi_2