داروخانه معنوی
▪️یکی از راه‌های بیداری از خواب غفلت، خواندن شرح حال اولیاء خداست، بهمین منظور روزها مختصری از زندگی
#احسن_القصص
☘شیخ محمدتقی بافقی (۲):
سید جلیل محمد باقر قزوینی نقل کرده است که در سامرا نزدیک شط بودم که آن شیخ بزرگوار را دیدم از شهر سامرا بیرون آمده و به سرعت به طرف بغداد روان است! گفتم: کجا می روی؟ گفت: کربلا! گفتم: پیاده؟! گفت: آری!
واقعا جای تعجب داشت که آن راه طولانی بین سامرا و بغداد و کربلا را در دو روز و نصف یا قریب سه روز می پیمود با اینکه با هیچ اسب تازی هم این کار شدنی نیست.
⚡️⚡️⚡️
قطعا چیزی که او را می برده و قدم او‌را سریع می نموده، عشق پاک و شوق تابناک او به زیارت امام مظلوم بوده است که هر کس به مبدأ و مرکز، اتصالش بیشتر باشد در رسیدن به آن مبدأ سریعتر است.
همچنین این روح قوی، پیاده به مکه نیز مشرف شد و مراجعت نمود و خلاصه اینکه در پیاده‌روی نظیری برایش نبود و در تندروی قرینی نداشت.
#شرح_حال_اولیاء_خدا
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
۱۶ مهر ۱۴۰۲
۱۶ مهر ۱۴۰۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 میخواهم محضر امام زمان عجل الله تعالی فرجه مشرّف شوم؛ چه باید بکنم؟
🔻سفارش مرحوم حاج شیخ محمد کوفی به مرحوم آیت الله ناصری👌
#امام_زمان ﷻ
#کلیپ_مهدوی
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
۱۶ مهر ۱۴۰۲
۱۶ مهر ۱۴۰۲
#جلوگیری_از_طلاق
#طلاق
#محبت
آیات مبارک زیر را نوشته نزد خود نگهدارد،ان شاالله همسر از طلاق منصرف گشته و محبت به کمال رسد
آیه 74 سوره بقره :
ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ فَهِيَ كَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَإِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَمَا يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهَارُ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا يَشَّقَّقُ فَيَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاءُ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ ﴿۷۴﴾
آیات 1 و 2 سوره انسان :
هَلْ أَتَى عَلَى الْإِنْسَانِ حِينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُنْ شَيْئًا مَذْكُورًا ﴿۱﴾
إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَبْتَلِيهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِيعًا بَصِيرًا ﴿۲﴾
📚گره گشایی با قرآن
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
۱۶ مهر ۱۴۰۲
۱۶ مهر ۱۴۰۲
داروخانه معنوی
#احسن_القصص #تشرفات (قسمت دوم): #امام_زمان ﷻ 💥احساس کردم میان زمین و آسمان، مولا، سرور و آقایم امام
#احسن_القصص
#تشرفات (قسمت اول):
#امام_زمان ﷻ
💥ابو عبد الله حسين بن حمدان مى گويد:
شهر قم از کنترل خليفه خارج شده بود و هر شخصى را براى تصدّى منصب حکمرانى مى فرستادند، مردم از ورود او جلوگيرى نموده و با او مى جنگيدند. خليفه مرا به همراه لشکرى براى در دست گرفتن اوضاع قم مأمور کرده و به سوى آن شهر فرستاد. من با لشکرى حرکت کردم، وقتى به منطقه (طرز) رسيديم، براى استراحت توقّف نموديم. به قصد شکار حرکت کردم. در مسير رود مشغول حرکت بودم که به محلى رسيدم که بستر رودخانه گسترده و باز بود.
✨💫✨
در اين هنگام، از دور مردى را ديدم که بر اسبى سفيد سوار بود، به من نزديک شد. عمّامه ى سبز بر سر داشت و یک جفت کفش سرخ در پا و چهره خود را چنان پوشيده بود که تنها چشمانش ديده مى شد. وقتى کاملا نزديک شد گفت: اى حسين! او بدون لقب وکنيه مرا مورد خطاب قرار داد. گفتم: چه مى خواهى؟ گفت: چرا در مورد ولايت صاحب الامر (عليه السلام) ترديد مى کنى؟ و چرا خُمس مالت را به اصحاب ما نمى دهى؟ درست مى گفت. من در مورد ولايت صاحب الامر (عليه السلام) شک داشتم، و خمس مال خود را نپرداخته بودم.
✨💫✨
او اين سخن را آن چنان با مهابت ادا کرد که من با تمام استحکام و شجاعتم بر خود لرزيدم و عرض کردم: چشم، آقا جان! همان طور که فرموديد، خواهم نمود. آن گاه فرمود: وقتى به آن جا که مى خواهى بروى ـ يعنى قم ـ رسيدى و بدون درد سر وارد شدى، خمس هرچه را که به عنوان دارايى شخصى به دست آوردى، به مستحقش بپرداز! عرض کردم: چشم. آن گاه فرمودند: برو که هدايت يافتى. عنان مرکب را بازگرداند و رفت، ولى من نفهميدم که از کدام طرف رفت.
ادامه دارد...
🌹اللهم ارنی الطلعة الرشیدة
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
۱۶ مهر ۱۴۰۲
۱۶ مهر ۱۴۰۲
۱۶ مهر ۱۴۰۲
۱۶ مهر ۱۴۰۲
❣#سلام_امام_زمانم❣
السَّلامُ ؏ـــلَيْكَ يَا وَ؏ــدَ اللَّهِ الَّذِ؎ ضَمِنَه
سَـــــلام بر تـــُــو۔۔،
اِ؎ مو؏ـــود؎ ڪِہ ؛
خـُــᰔــداوَند وَ؏ـــده آمَدنت رٰا ؛
بِہ أهـــــلِ ایمٰان دٰاد ۔۔۔
و خــُـــود آن را ضِمآنت ڪَرده أست.۔۔
#امام_زمان ﷻ
#اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج‌بحق‌رسول‌الله
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
۱۶ مهر ۱۴۰۲
۱۶ مهر ۱۴۰۲