داروخانه معنوی
خطبه۸۶ صفات پرهيزكاري 🎇🎇🎇#خطبه۸۶🎇🎇🎇🎇🎇🎇 ◽️يادآوري ارزش هاي اخلاقي اي بندگان خدا! آن كس كه نسب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
خطبه۸۶ صفات پرهيزكاري 🎇🎇🎇#خطبه۸۶🎇🎇🎇🎇🎇🎇 ◽️يادآوري ارزش هاي اخلاقي اي بندگان خدا! آن كس كه نسب
خطبه۸۷
موعظه ياران
(برخي از شارحان گفتند كه اين خطبه در
شهر كوفه ايراد شد)
🎇🎇🎇#خطبه۸۷🎇🎇🎇🎇🎇🎇
✅وصف زشت ترين انسان (عالم نمايان)
🔹و ديگري كه او را دانشمند نامند اما از دانش بي بهره است، يك دسته از نادانيها را از جمعي نادان فرا گرفته، و مطالب گمراه كننده از گمراهان آموخته، و به هم بافته، و دامهايي از طنابهاي غرور و گفته هاي دروغين بر سر راه مردم افكنده، قرآن را بر اميال و خواسته هاي خود تطبيق مي دهد، و حق را به هوسهاي خود تفسير مي كند، مردم را از گناهان بزرگ ايمن مي سازد، و جرائم بزرگ را سبك جلوه مي دهد، ادعا مي كند از ارتكاب شبهات پرهيز دارد اما در آنها غوطه مي خورد. مي گويد: از بدعتها دورم، ولي در آنها غرق شده است، چهره ظاهر او چهره انسان، و قلبش قلب حيوان درنده است، راه هدايت را نمي شناسد كه از آن سو برود، و راه خطا و باطل را نمي داند كه از آن بپرهيرد، پس مرده اي است در ميان زندگان.
🌷شناساندن عترت پيامبر (ص) و امامان راستين (ع)
مردم! كجا مي رويد؟ چرا از حق منحرف مي شويد؟ پرچمهاي حق برپاست و نشانه هاي آن آشكار است، با اينكه چراغهاي هدايت روشنگر راهند، چون گمراهان به كجا مي رويد؟ چرا سرگردانيد؟ در حالي كه عترت پيامبر شما در ميان شماست، آنها زمامداران حق و يقينند، پيشوايان دين، و زبانهاي راستي و راستگويانند، پس بايد در بهترين منازل قرآن جايشان دهيد و همانند تشنگان كه به سوي آب شتابانند، به سويشان هجوم آوريد. اي مردم اين حقيقت را از خاتم پيامبران بياموزيد كه فرمود: هر كه از ما مي ميرد، در حقيقت نمرده است و چيزي از ما كهنه نمي شود. پس آنچه نمي دانيد، نگوييد، زيرا بسياري از حقايق در اموري است كه ناآگاهانه انكار مي كنيد.
🌺ويژگيهاي امام علي (ع)
مردم! عذرخواهي كنيد از كسي كه دليلي بر ضد او نداريد، و آنكس من مي باشم، مگر من در ميان شما بر اساس (ثقل اكبر) كه قرآن است عمل نكردم؟ و (ثقل اصغر) عترت پيامبر (ص) را در ميان شما باقي نگذارم؟ مگر من پرچم ايمان را در بين شما استوار نساختم؟ و از حدود و مرز حلال و حرام آگاهيتان ندادم؟ مگر پيراهن عافيت را با عدل خود به اندام شما نپوشاندم؟ و نيكيها را با اعمال و گفتار خود در ميان شما رواج ندادم؟ و ملكات اخلاق انساني را به شما نشان ندادم؟ پس وهم و گمان خود را در آنجا كه چشم دل ژرفاي آن را مشاهده نمي كند، و فكرتان توانايي تاختن در آن راه را ندارد، بكار نگيريد. برخي از همين خطبه است:
🍂اخبار غيبي نسبت به آينده بني اميه
تا آنكه برخي از شما گمان مي برند كه دنيا به كام بني اميه شد، و همه خوبيها را افزون به آنها سپرده و آنها را از سرچشمه خود سيراب كرده، و تازيانه و شمشيرشان از سر اين امت كنار نخواهد رفت، كساني كه چنين مي انديشند در اشتباهند، زيرا سهم بني اميه تنها جرعه اي از زندگي لذت بخش است كه مدتي آن را مي مكند سپس همه آنچه را كه نوشيدند بيرون مي ريزند.
#نهج_البلاغه
💠باهم نهج البلاغه بخوانیم
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
سلام عزیزانم
خدا راهزاران مرتبه شکر با توکل بر خدا و عنایت حضرت حجت عج الله 《43》ختم انعام به نیابت از انبیاء مرسلین و امامین صدیقین شریفین وملائکه مقربین وهمه مسلمین مسلمات و مومنین و مومنات مخصوصا گذشتگان این گروه به نیت سلامتی و فرج و ظهور آقا جانمون در گروه خوانده شد😍😍😍
ان شاءالله که این ختمها مورد رضایت خداوند متعال قرار بگیره و مولامون حضرت مهدی عج الله این هدیه را از همگی ما قبول کنند
و ان شاءالله برای حاجت روایی و عاقبت بخیری همه شرکت کنندگان دعا کنند🌹
_آمین❤️
داروخانه معنوی
✹﷽✹ #رمان #رهایی_از_شب ف_مقیمی #قسمت_صد_و_پنجاه_و_نهم او دنبالم تا اتاق اومد. گفت:حاج آقا رو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
✹﷽✹ #رمان #رهایی_از_شب ف_مقیمی #قسمت_صد_و_پنجاه_و_نهم او دنبالم تا اتاق اومد. گفت:حاج آقا رو
✹﷽✹
#رمان
#رهایی_از_شب
ف_مقیمی
#قسمت_صد_و_شصت
با بغض گفتم:پدرتون خودشون منو با حرفهای تند وتیز اونشب حساس کردند..بهم حق بدید وقتی اسممو شنیدم کنجکاو بشم که چی قراره در موردم گفته شه.نه حاج کمیل من قرار نیست شما رو استنطاق کنم .چون فکر میکنم اگر براتون ارزش داشته باشم خودتون باهام راحت حرف میزنید..
و با حالت قهر به او پشت کردم و درحالیکه آهسته اشک میریختم خوابیدم.
او دوباره نفسهاش نامرتب شده بود. همونطوری پشت به من روی تخت نشسته بود.
زمانی طولانی گذشت .نه من اشکم بند می اومد نه او تکون میخورد.
یکباره سکوت رو شکست.
غمگین وافسرده گفت: حاج آقا از شما بدشون نمیاد فقط یک اتفاقهایی داره میفته که ایشونو نگران کرده.
با تمسخر گفتم:بله امروز نگرانیهاشونو شنیدم ترس از بی آبرویی..ترس از اولاد بد..ترس از..
حرفم رو قطع کرد و با ناراحتی گفت:اجازه میدید حرف بزنم یا بناست فقط افکار خودتون رو به زبون بیارید؟! اگر بنده رو به صداقت قبول دارید گوش بدید اگرنه که هیچ!!
سکوت کردم.
گفت: منم نگران شمام..کل خانواده نگرانتونیم.هرکدوممونم برای نگرانیمون دلیلی داریم.حاج خانوم ودخترها بخاطر شرایط بارداری و ترس وناآرامیهای اخیرتون..حاج آقا بخاطر اینکه میترسند خدای نکرده شما به واسطه ی دوستان نا اهل دوباره متوجه خطر و آسیبی بشید ومن...
آب دهانش رو قورت داد..
وساکت شد.
روی تخت نشستم ونگاهش کردم.
میخواستم بشنوم نگرانیش درمورد من به چه علته!
پرسیدم:وشما چی؟؟
چرخید سمتم و چهار زانو روی تخت نشست. چشمهاش خیس بود.
دستهامو گرفت.
اینبار او سرد بود ومن گرم!
نگرانم نتونم حامی خوبی برای شما باشم.من نگرانتونم..هر روز و هرلحظه. .میدونم خدا با شماست ولی من هم وظایفی درقبالتون دارم..من قبلا یکبار تنها شدم..این روزها نگرانم! دارم...کم میارم.
ناگهان سرش رو پایین انداخت و بلند بلند گریه کرد.من با ناباوری به او که روی تخت ازشدت ناراحتی مچاله شده بود وگریه میکرد نگاه میکردم.
تازه میفهمیدم که گریه ی یک مرد چقدر دردناکه!
درمیان هق هقش سر بلند کرد و زانوانش رو بغل گرفت: رقیه سادات خانوم..نگرانی همه هرچی میخواد باشه باشه..من نگران یک چیزم.نگران اینم که شک کنم! به این چشمها ی پاک وزلال و آفتابی شک کنم..این روزها همه چیز دست به دست هم داده تا شما رو از چشم من بندازه.تا منو بترسونه از اعتمادم.من بخاطر این احساس معذبم.از خدای خودم و خودم شرمنده ام.
باورم نمیشد که دغدغه ی این روزهای حاج مهدوی چنین چیزی بوده باشه.
سرم رو به اطراف تکون دادم و با شرمندگی و تعجب گفتم:یعنی دیشب بخاطر همین اون حرفها رو زدید؟! بخاطر اینکه فکر میکردید نباید به من شک کنید؟
او سرش رو به علامت تایید تکون داد و گفت: من از شک میترسم.قبلا هم دچار شک شدم و الهام خاتون نجاتم دادند. .
پرسیدم: شک به چی؟؟
آهی کشید:در زمان طلبگی شک کردم به راهی که انتخاب کردم.سختیهای این راه و دروس سنگینش یک طرف،بار مسئولیت کمر شکنش از طرف دیگه دچار شکم کرد..ولی جرات نداشتم در این مورد به کسی حرفی بزنم حتی به پدربزرگ خدابیامرزم که خودشون مشوق اصلی من بودند. از خدا خواستم یک چراغی، نوری سر راهم بزارن تا تصمیم درست بگیرم! به یک هفته نکشید الهام خاتون مقابل زندگیم سبز شد..
او درسهاش از من خیلی عقب تر بود ولی به جدت قسم از من باسوادتر ودانا تر بود.اگه الهام خاتون نبود معلوم نبود عاقبت من چی میشد رقیه جان..شاید الان طلبه نبودم.یا اگر بودم شاید با این عقیده نبودم.
حالا باز هم دارن به شک میندازنم.نپرسید چه کسانی؟! چون این و باید خودم حلش کنم.
درد اینجاست که خدا وبنده های خوبش به من همیشه اعتماد کردند. بهم فرصت دادند.من نمیخوام کاری که اونها با من کردند رو از بنده ی خوب و پشیمونش دریغ کنم.
سرم رو محکم گرفتم!!!
وای خدایا او کجا بود و من کجا بودم؟؟ خدایا من واقعا به پاداش کدوم عمل خوبم لایق همسری این مرد بودم؟؟؟ من ماه هاست که فکر میکردم او هم گناه کبیره ای مرتکب شده در حالیکه او بخاطر شک وترس در انتخاب راهش و مسئولیت سنگینش اینقدر دچار عذاب وجدان بود.!!! وای به من!!! وای به من!!! من چقدرباید میدویدم تا به گرد راه او برسم.او تمام اضطرابش این بود که مبادا به من شک کنه!!!
حالا نوبت من بود که از بندگی خالص و ناب او سر به سجده بزارم و بلند بلند گریه کنم و با هر اشک از دیده، خدا روشکر کنم بخاطر داشتن چنین مردی..
چه شب معنوی و زیبایی شد امشب.
او سرم رو بلند کرد و هردو از پشت پلکهایی که ابرباران زای الهی خیسشون کرده بود همدیگر رو نگاه میکردیم.
من پر از شوق بندگی بودم.هم بندگی او هم بندگی خدای او.
ادامه دارد. .
═════ ೋღ🕊ღೋ════
هرگونه کپی و اشتراک گذاری بدون نام نویسنده و درج منبع اشکال شرعی دارد.
آیدی نویسنده👈 @moghimstory
https://telegram.me/joinchat/AAAAAD9XxVgHZxF0tRsThQ
حجاب بانوان فاطمی
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
🕌آثارهفت گانہ #نماز_شب : 🌙🌔
¹-چِهره رٰا نيـــــكو كُند..
²– أخلٰاق رٰا زيبـــــآ كُند..
³ – انســـــٰان رٰا خُوشبو نمٰايد..
⁴– روز؎ رٰا مُقــّـــدرمےسٰازد..
⁵ – بٰاعث أداءقـَــــرض مےشَود..
⁶ – غــَـــم و غُصہ رٰا أزبين مےبَرد..
⁷– چِشـــــم رٰا روشَنےمےبَخشد..
📚ثواب الأعمال
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2