eitaa logo
داروخانه معنوی
6.8هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
4.7هزار ویدیو
128 فایل
کانال داروخانه معنوی مذهبی ؛ دعا؛ تشرفات و احکام لینک کانال در ایتا eitaa.com/Manavi_2 ارتباط با مدیر @Ya_zahra_5955
مشاهده در ایتا
دانلود
•🌿❛ ↫دُختـــــرٰان هَم بہ سَربٰاز؎ مےرَوند... هَمینکہ چــᰔـــآدر بہ سَر مےکُنے...⇩⇩⇩ «مُراقب حِجـــــآبت هَستے...‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌❀» ⇦جٰامِعہ را أز فَســـــآد حِفظ مےکُنے... لبٰاس ﴿زَهـــــرا أطهرۜ ..𔘓﴾را۔۔، _دَر جآمعہ رَوٰاج میدَهے..‌⇨ «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
داروخانه معنوی
خطبه۸۵ در توحيد و موعظه 🎇🎇🎇#خطبه۸۵🎇🎇🎇🎇🎇🎇 ✨خداشناسي و گواهي مي دهم كه خدايي نيست جز خداي يكت
خطبه۸۶ صفات پرهيزكاري 🎇🎇🎇🎇🎇🎇🎇🎇🎇 ◽️يادآوري ارزش هاي اخلاقي اي بندگان خدا! آن كس كه نسبت به خود خيرخواهي او بيشتر است، در برابر خدا، از همه كس فرمانبردارتر است، و آن كس كه خويشتن را بيشتر مي فريبد، نزد خدا گناهكارترين انسانها است، زيانكار واقعي كسي كه خود را بفريبد. و آن كس مورد غبطه است و بر او رشك مي برند كه دين او سالم باشد. سعادتمند آن كس كه از زندگي ديگران عبرت آموزد، و شقاوتمند آنكه فريب هوا و هوسها را بخورد. آگاه باشيد! رياكاري و تظاهر، هر چند اندك باشد شرك است، و همنشيني با هواپرستان ايمان را به دست فراموشي مي سپارد، و شيطان را حاضر مي كند، از دروغ بركنار باشيد كه با ايمان فاصله دارد، راستگو در راه نجات و بزرگواري است، اما دروغگو بر لب پرتگاه هلاكت و خواري است، حسد نورزيد كه حسد ايمان را چونان آتشي كه هيزم را خاكستر كند، نابود مي سازد، با يكديگر دشمني و كينه توزي نداشته باشيد كه نابودكننده هر چيزي است، بدانيد كه آرزوهاي دور و دراز عقل را غافل و ياد خدا را به فراموشي مي سپارد، آرزوهاي ناروا را دروغ انگاريد كه آرزوها فريبنده و صاحبش فريب خورده مي باشد. 💠باهم نهج البلاغه بخوانیم «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
-مےگُفت: هَرکسےروز؎سِہ‌³مَـــــرتبہ۔۔۔ خَطـٰاب‌بہ ⇩⇩⇩ ⇦﴿حَضـــــرت‌مَھــــﷻـد؎𔘓﴾ بِگہ : ‹بأبےأنتَ‌وَاُمےیـٰاابـــــآصٰالح‌ألمَھـــــد؎›↷ ↶حَضرت‌یِجور‌خـٰاصے۔۔ بَراش‌دُ؏ـــــآمےکُنہ:))♥️!' ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ـ ﴿ألسلآمُ‌؏ـَـلیك‌یـٰآ‌اباصٰالح‌ألمَهد؎ﷻ﴾ _الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفــَرَجْ‌ «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
داروخانه معنوی
‍ ‌ ✹﷽✹ #رمان ‍#رهایی_از_شب ف_مقیمی #قسمت_صد_و_پنجاه_و_هشتم پدرشوهرم خطاب به حاج کمیل گفت:زن تو ،ال
‍ ‌ ✹﷽✹ ف_مقیمی او دنبالم تا اتاق اومد. گفت:حاج آقا رو که میشناسید.بدون حاج خانوم نهار وشام نمیمونند جایی. با سر حرفش رو تایید کردم و هرچه در دلم بود تو خودم ریختم. تنها چیزی که آرومم میکرد این بود که حاج کمیل در حضور پدرش از من دفاع کرد و بهم اعتماد داشت. او داشت میپرسید ناهار چی بخوریم و من در اجزای صورت او عشق وخدا رو حس میکردم و به خودم میگفتم: هی رقیه سادات!! اینه اون پاداش الهی..قدرش رو بدون و سعی کن هیچ وقت قلب اونو نشکنی. نصایح پدر در او اثر کرد.پیشنهاد داد ناهار بیرون بریم. با او به رستوران رفتیم.سینما رفتیم..حرف زدیم.شوخی کردیم.خندیدیم. و من هر چه به غروب نزدیکتر میشد بیشتر عذاب وجدان میگرفتم و از کرده ی خودم پشیمون تر میشدم. نزدیک مسجد بودیم که پرسید:خوش گذشت سادات خانوم؟؟ گفتم:بله ممنونم ازتون. تلفنم زنگ خورد. نسیم بود.یاد حرفهای پدر شوهرم افتادم.اونها از دوستی من با نسیم ناراحت بودند. تلفن رو جواب ندادم ولی او دست بردار نبود. حاج کمیل نیم نگاهی به صورتم انداخت:چرا جواب نمیدید؟! گفتم:مهم نیست. گفت:جواب بدید.معذب نباشید. فهمیدم که او میدونه پشت خط چه کسیه. نگاهی به حاج کمیل کردم. او دوباره نگاهم کرد و بهم اطمینان داد:جواب بدید سادات خانوم. جواب دادم. نسیم با ناراحتی سلام کرد.حالش رو پرسیدم. گفت: خوب نیستم..حال مامانم خیلی بدشده.کاش میشد میومدی پیشم.دارم میمیرم از غصه.. من نگاهی به حاج مهدوی که حواسش به رانندگی و خیابون بود انداختم. گفتم:اممممم راستش الان که دارم میرم مسجد نمیتونم بیام. ان شالله فردا میام مادرتم ملاقات میکنم. حاج کمیل گفت:بهشون بگو بعد از نماز میایم ملاقات. نسیم شنید. با صدای آرامتری گفت:شوهرت پیشته؟؟ گفتم:بله.. او با ناراحتی گفت:وای ببخشید.نمیخواد زحمت بکشی..مزاحمت نمیشم.کاری نداری؟ گفتم:تعارف نمیکنیم.امشب میایم اونجا. گفت: نه بابا نه..اصلا حرفشم نزن من خودتو میخوام با شوهرت چیکار دارم؟!حالا بهت میگم کی بیای.باید به حال مادرم نگاه کنم. و زود خداحافظی کرد و تلفن رو قطع کرد. حاج کمیل با لحن خاصی پرسید:دوست نداشت منم باهاتون بیام آره؟ گفتم:بله..خوب البته راست هم میگه..حالش خوب نبود.فک کنم میخواست با خودم تنها باشه درددل کنه.اگر صلاح بدونید تنها برم. با خودم گفتم :الان بهم میگه میتونی بری دیدنش ولی حاج کمیل چیزی نگفت و در سکوت معناداری کنار مسجد توقف کرد. سرنماز حواسم فقط معطوف اتفاقات امروز بود.حرفهای پدرشوهرم به حاج کمیل که انگار خبرهایی شده بود ومن بی اطلاع بودم.و رفتار زشتم و فالگوش ایستادنم که دچار عذاب وجدانم کرده بود.من از روی حاج کمیل خجالت میکشیدم.وقت تسبیحات به خودن گفتم قرارمون این نبود رقیه سادات..قرار بود هرکاری میکنی رضای خدا رو در نظر بگیری ولی امروز بد کاری کردی. زیر لب استغفار گفتم. اون شب از عذاب وجدان خوابم نمیبرد.فقط در رختخواب غلت میزدم و به امروز فکر میکردم.دریک لحظه تصمیم نهاییم رو گرفتم. صداش کردم:حاج کمیل؟ گفت:جااان دلم؟! پشتم رو به طرفش کردم تا راحت تر حرف بزنم. اعتراف کردم:حاج کمیل من امروز یک کار خیلی بد کردم. نمیتونم از عذاب وجدان بخوابم. او با صدای خواب آلود گفت:استغفار کنید سادات خانوم. . پرسیدم:نمیپرسید چه کاری؟ گفت:نه! گفتم :ولی من میخوام بگم.اگه نگم آروم نمیگیرم. تخت تکونی خورد.حس کردم نشست. گفت:اگر اینطوره بگید. به سمتش چرخیدم. آره نشسته بود اما پشت به من! میدونستم این کار رو برای خاطر من کرده! با صدای لرزون و محزون گفتم:امروز من ...مممممم....مکالمه ی حاج آقا با شما رو شنیدم. مکثی کوتاهی کرد. گفت:خب ..این که گناه نیست.. گفتم:هست!! چون من عمدا فالگوش ایستادم. درو باز کردم و داخل راهرو ایستادم.چون حس کردم حرفها درمورد منه.. دوباره مکث کرد.اینبار طولانی تر.. با بغض گفتم:چیزی نمیخواین بگین؟! زبانش رو به سختی در دهان چرخوند:کار بدی کردید.. بغضم ترکید:بخاطر همین عذاب وجدان دارم..حاج کمیل من واقعا از این کارم ناراحتم..از اون بیشتر حرفهای حاج آقا ناراحتم کرده..بهم بگید چرا حاج آقا از من خوششون نمیاد؟ چرخید سمتم.صورتش برافروخته بود. برای یک لحظه از واکنشش ترسیدم وخودم رو عقب کشیدم. گفت:پس بفرمایید این اعتراف نیست یک استنطاقه!! شوکه شدم. فهمید که ترسیدم. دستش رو روی صورتش کشید و با لحن آرومتری گفت:ازتون توقع نداشتم.. با بغض و دلخوری گفتم: از من گنهکار توقع هرکاری میره اما ازپدرتون توقع نمیره که راحت درمورد من قضاوت کنند و هی گذشته ی منو توسرم بکوبونند.من میدونم کارم زشت بوده ولی علت این کارم شخص پدرتون بود. ادامه دارد.... ════ ೋღ🕊ღೋ════ آیدی نویسنده👈 @moghimstory https://telegram.me/joinchat/AAAAAD9XxVgHZxF0tRsThQ حجاب فاطمی👆👆 «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹‌⃟🕊 🌙🌔 ♨️سه‌ اثر‌ نماز‌ شب 💠حجت‌الاسلام رفیعی؛ 🔸امام رضا علیه السلام فرمودند: در نماز شب سه اثر است: 1⃣«اُجیر من عذاب القبر و عذاب النار»؛ عذاب قبر از نماز شب خوان برداشته می‌شود . 2⃣«و مُدَّ له فی عمره»؛ عمرش طولانی می‌شود. 3⃣«و وُسِّع علیه فی معیشته»؛ وسعت در معیشتش ایجاد می‌شود. الّلهُـمَّـ؏جـِّل‌لِوَلیِّـڪَ الفــَرَج ✨ «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‍🌸نیایش شبانه با حضـــــرت عشق ❤ ❤  🌸خـــــدایـــــا🤲 ✨دراین شب زیبای مبارک 🌸ولادت حضرت مهدی(عج) ✨به حرمت این شب عزیز 🌸شادکن دلهای غم زده را ✨دوا کـن دردمـنـدان را 🌸وخـوشـبـخـتـی را بـه ✨خانه هایمان دعوت کن 🌸آمـــیـــن یـــا رَبَّ🤲 🌸امیدوارم خداوند امشب ✨رنگین ‌کمانی بہ ازای هرطوفان 🌸لـبـخـنـدی بہ ازای هـر اشـک ✨نغمہ ای شیرین بہ ازای هر ناراحتی 🌸و اجابتی نزدیک برای هر دعا ✨بـــراتــون فــراهــم ســازد   🌸شــبــتــون مــهــدوی «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2