﷽
سلامی گرم در روز سرد زمستانی
صبحتان لبریز از برکت
تنور دلتان داغ داغ . . .
#امام_زمان عج
#صبح_بخیر
═══༻🌎༺═══
@Mano_Donya313
مرتضوی: بزرگترین تسویه بدهی نظام بانکی انجام شد
وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی:
🔹بزرگترین تسویه بدهی تاریخ نظام بانکی در این دولت انجام گرفت.
🔹وقتی که برای اولین بار بانک مرکزی فهرست ابر بدهکاران را به نظام بانکی را اعلام کرد یکی از بزرگترین بدهکاران بانکی سازمان تامین اجتماعی بود حسب دستور ریسجمهور ۸۸ هزار میلیارد تومان بدهی بزرگ بانکی این سازمان تسویه شد.
#لبیک_یا_خامنه_ای
#خبرگزاری_تسنیم
═══༻🌎༺═══
@Mano_Donya313
🎀دعوٺنامهایبراےدخٺرانٺرنجـی🎀
یه جــشن مــادر و دخٺــرے👩👧
💌رفیڨ ترنجــی یادت نــره بقیه دوستاٺ رو هم دعوت کنی.
👌 چهارشنبه ۲۱ دی ماه ۱۴۰۱
🎁یادبودهای زیبایی در انتظارتونه😙
#روز_مادر
#حجاب
═══༻🌎༺═══
@Mano_Donya313
⭕️⛔️⭕️
خیانت رسانه ای
🔸روزنامه شرق عکس درشت از قاتل و محل دفن شدنش را در صفحه اش پخش می کند، اما در کل آن صفحه هیچ خبری از عکس مقتول مظلوم بینوا نیست و هیچ جا در این خبر اشاره ای به اینکه چرا محمد حسینی اعدام شد نمی کند.
🔹اگر نام شرق را بپوشانیم، مخاطب نمی تواند حدس بزند این صفحه مربوط به صدای لندن است یا صدای بن سلمان.
🔸این وضعیت امروز نشریات داخلی در ایران و همراهی اینها با دستگاههای مزدور تبلیغاتی سرویس های امنیتی ضد ایران است.
صـــراط
#موهومی_به_نام_آزادی_بیان
#امام_زمان عج
═══༻🌎༺═══
@Mano_Donya313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 #ببینید | روایت مشعلهای آزادی زنان آمریکایی!
⁉️ ماجرای پشتپرده مشهورترین مجسمه جهان!
💢 چگونگی زنانهشدن مصرف سیگار!
♨️ ترفند صنایع دخانی آمریکا برای جذب خانمها به سیگار!
💢 دنیای مدرن و استفاده ابزاری از زنان!
💢 سیگار و برابری و آزادی زنان!
⁉️ شرکتهای دخانیات آمریکا چطور سیگار را تبدیل به پرچم آزادی زنان کردند؟
♨️ سیگار نمادی از استقلال و تمدن!
💢 واقعیت عجیب گرایش زنان به سیگار!
⁉️ سیگار چطور تبدیل به مشعل آزادی زنان شد؟
💢 آزادی زنان به سبک آمریکایی!
________________________
🔹برشی از سخنرانی حجت الاسلام راجی در برنامه جهان آرا
اندیشکده راهبردی سعداء
#امام_زمان عج
#حجاب
═══༻🌎༺═══
@Mano_Donya313
🇮🇷معیار
📝 بازی امریکایی در زمین فرانسوی
❄️🌹❄️
🔻شرکت متا در کمال وقاحت اعلام کرده که ناظران محتوایی آن به اشتباه از همه گیری هشتگ "مرگ بر" در ایران جلوگیری کردند و باید آن را آزاد میگذاشتند!
🔸این شوی تبلیغی شان است چون هزاران محتوا با این شعار وجود داشته و فقط دعوا سر یک محتوا است که ناشر آن از متا شکایت کرده و خواستار آزادی کامل شعار علیه رهبر انقلاب شده است.
🔺تا اینجا متا هم به شارلی ابدو پیوسته و پیشانی انقلاب را نشانه گرفته.
✍محمد لسانی
#لبیک_یا_خامنه_ای
═══༻🌎༺═══
@Mano_Donya313
نگذارید سکوت بینتان حاکم شـود!
🔸نگذارید کار به جایی برسد که هیچ حرفی با همسرتان نداشته باشید. صحبت نکردن از اولین جرقه های سردی در زندگی زناشویی است.
🔸به بهانه های مختلف با همسرتان صحبت کنید. درباره فرزندان، کار، آب وهوا و... باهم صحبت کنید.
#امام_زمان عج
#سبک_زندگی
═══༻🌎༺═══
@Mano_Donya313
﷽
فرصت ها مانند طلوع آفتاب هستند
اگر بیش از حد منتظر بمانی
آن ها را از دست می دهی
#روز_مادر
#صبح_بخیر
═══༻🌎༺═══
@Mano_Donya313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 جزئیات حقوق و مزایا در سال ۱۴۰۲ از زبان رئیسجمهور
🔹 رئیسی: در لایحه بودجه به دستگاهها تکلیف شده یک درصد اعتبارات خود را در حوزه زنان و حمایت از خانواده هزینه کنند.
🔹از سوی دیگر منابع موردنیاز برای افزایش ۱۰۰ درصدی حق اولاد و ۵۰ درصدی حق عائلهمندی برای اجرای قانون حمایت از خانواده و جوانی جمعیت پیشبینی شده است.
#لبیک_یا_خامنه_ای
#خبرگزاری_فارس
═══༻🌎༺═══
@Mano_Donya313
🇮🇷معیار
📝 پاسخ خبرنگار نفت و انرژی به یکی از حامیان حسن روحانی: نابینا هستید؟!
#لبیک_یا_خامنه_ای
═══༻🌎༺═══
@Mano_Donya313
#یادت_باشد ❤💍
#قسمت_صد_و_پنجاه_و_سه
صبح پدرم تماس گرفت که وسایلم را جمع کنم، قرار شد ظهر به دنبالم بیاید، خانه را تمیز کردم، ظرف ها را شستم ، کل اتاق ها را جاروبرقی کشیدم، روی مبل ها را ملافه سفید انداختم، موقعی که داشتم برای شصت روز لباس ها و کتاب هایم را جمع می کردم خیلی اتفاقی دفتر یادداشت حمید را دیدم ،یک شعر برای پوتینش گفته بود، با این مضمون که پوتینش یاری نکرده که تا آخر راه را برود، آن روز فکرش را هم نمی توانستم بکنم که چند روز بعد چه بر سر همین پوتین و پاهای حمید خواهد آمد.
ساعت یک بود که زنگ خانه به صدا در آمد، پدرم بالا نیامد، طاقت دیدن خانه بدون حمید را نداشت، کتاب ها و وسایلم را داخل پاگرد جمع کردم ، وقتی می خواستم در را ببندم نگاهم دور تا دور خانه چرخید، برای آخرین بار خانه را نگاه کردم ،دسته گلی که حمید برای تولدم گرفته بود روی طاقچه نمایان بود، مُهرهای نماز که روی اُوپن گذاشته بود، قرآنی که دیشب خوانده بود و گوشه ی میز گذاشته بود، گوشه گوشه این خانه برایم تداعی کننده خاطرات همراهی با حمید بود، در را روی تمام این خاطرات بستم به این امید که حمید خیلی زود از سوریه برگردد و با هم این در را برای ساختن خاطرات جدید باز کنیم.
وسایلم را برداشتم و پایین رفتم، حاج خانم کشاورز با گریه به جان حمید دعا می کرد، گفت:《مامان فرزانه مراقب خودت باش، ان شاالله پسرم صحیح و سالم بر می گرده، دلمون براتون تنگ میشه، زود برگردید》،با حاج خانم خداحافظی کردم، پدرم سرش را روی فرمان گذاشته بود ، وسایل را روی صندلی عقب گذاشتم و سوار شدم، سرش را که بلند کرد اشک هایش جاری شد ، طول مسیر هم من هم بابا گریه کردیم.
شرایط روحی خوبی نداشتم، حمید با خودش گوشی نبرده بود، دستم به جایی بند نبود که بتوانم خبری بگیرم ، علی و فاطمه مثل پروانه دور من می گشتند تا تنها نباشم، دلداریم می دادند تا کمتر گریه کنم، بی خبری بلای جانم شده بود، ساعت نه شب به بابا گفتم:《تماس بگیرید بپرسید این ها چی شدن؟ رفتن یا پروازشون دوباره کنسل شده》 ،بابا زنگ زد و بعد از پرس و جو متوجه شدیم ساعت شش غروب حمید و همرزمانش به سوریه رسیده اند.
آن روز گذشت و من خبری از حمید نداشتم، چشمم به صفحه گوشی خشک شده بود، دلم را خوش کرده بودم که شاید حمید به سوریه برسد با من تماس بگیرد، امام هیچ خبری نشد. خوابم نمی برد و اشک راه نفس کشیدنم را گرفته بود، انگار دل تنگی شب ها بیشتر به سراغ آدم می آید و راه گلو را می فشارد، دعا کردم خوابش را نبینم، می دانستم اگر خواب حمید را ببینم بیشتر دل تنگش می شوم.
روز جمعه مادرش آش پشت پا پخته بود یک قابلمه هم برای ما فرستاد، برای تشکر با خانه عمه تماس گرفتم، پدرشوهرم گوشی را برداشت ،بعد از سلام و احوال پرسی از حمید پرسید، گفتم:《دیروز ساعت شش رسیدن سوریه ولی هنوز خودش زنگ نزده》،گفت :《ان شاالله که چیزی نمیشه، من از حمید قول گرفتم سالم برگرده، تو هم نگران نباش، به ما سر بزن، مادر حمید یکم بی تابی میکنه》،بعد هم گوشی را داد به عمه، از همان سلام اول دل تنگی را می شد به راحتی از صدایش حس کرد، بعد از کمی صحبت از این که نتوانسته بودم برای پختن آش کمکشان کنم عذرخواهی کردم چون واقعا اوضاع روحی خوبی نداشتم، عمه حال مرا خوب می فهمید، چون پدر شوهرم از رزمندگان دفاع مقدس بود ، بارها عمه در هر موقعیتی شبیه به شرایط من قرار گرفته بود، برای همین خوب می دانست که دوری یک زن از شوهر چقدر می تواند سخت باشد.
حوالی ساعت یازده صبح بود، داشتم پله ها را جارو می کردم که تلفن زنگ خورد، پله ها را دو تا یکی کردم، سریع آمدم سر گوشی،
ادامه دارد
#یار_مهربان
#روز_مادر
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
═══༻🌎༺═══
@Mano_Donya313