eitaa logo
مطلع عشق
282 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
73 فایل
@ad_helma2015 ارتباط با مدیر کانال برنامه کانال : شنبه ، سه شنبه : امام زمان( عج ) و ظهور ومطالب سیاسی یکشنبه ، چهارشنبه : خانواده وازدواج دوشنبه ، پنجشنبه : سواد رسانه داستانهای جذاب هرشب بجز جمعه ها استفاده از مطالب کانال آزاد است (حتی بدون لینک )
مشاهده در ایتا
دانلود
☀️☀️☀️☀️ قسمت دست از شستن ظرف‌ها كشيد و خيره شد به قاب! شيشه اش شكسته بود و مادر آورده بود تا بابا فردا ببرد درستش كند. روي ميز بود. يك عكس دسته جمعي رفته بوديم شمال، من هفت سالم بود. مامان من را به شدت بغل كرده بود و مي‌بوسيد. همه شاد و خوشحال بوديم. - نه اينكه همه اش به خاطر تو باشه! چيزهاي ديگه اي هم هست. صداي بابا من را از عكس جدا كرد. با شك پرسيدم: - راستش رو بگو! براي چي نمي زارين بره؟! - به خاطر تو! خودم و خودش. - من كه راضيم، خودش هم كه راضيه. فقط موندين شما، شما هم كه من غذاتون رو مي‌پزم و لباسهايتون رو تميز ميكنم. خلا صه به خونه ميرسم! - همين؟! - منظورتون چيه؟ مگه چيز ديگه اي هم هست؟ - فكر مي‌كني من اين همه سال بدون او ميتونستم دوام بيارم؟ بدون اون ميتونستم درزندگي‌ام اينقدر موفق باشم و پيشرفت كنم؟! تو فكر ميكني راحت بود شش ماه برم خارج و نبينمش؟ فكر ميكني بدون قرص آرام بخش مي‌تونستم دوري اون رو تحمل كنم. توي هر ماموريت، همه اميدم اين بود كه بعد از تمام شدن ماموريتم، بر مي‌گردم كنارش. هيچ وقت فكر نكرده بودم كه بابا و مامان همچنين روزهاي عاشقانه اي داشته باشند، بعد كه بيشتر فكر كردم و ياد گذشته‌هاي شاد و پرنشاطمان افتادم، بيشتر باورم شد. - ولي حالا كه بيشتر وقت‌ها با هم دعوا ميكنين؟! بالاخره نگاه خيره اش را از قاب گرفت و دوباره شروع به جمع كردن ظرفها. انگار ميخواست اين طوري جلوي بروز احساساتش را بگيرد. - براي همينه كه دل و دماغ كار كردن را ندارم و درجا ميزنم، ولي به جان خودش دوستش دارم. بشقاب را كمي تو هوا نگه داشت. مثل اينكه يادش رفته بود كه چكار ميكند! - مثل همون روزهاي اول، روزهاي دانشكده! خواستم سر حرف را بر گردانم. - راستي قرار بود يه دفعه ماجراي ازدواج تون رو برام تعريف كنين. بشقاب‌ها را گذاشت روي هم و همه را با هم جمع كرد. در حالي كه مي‌رفت توي آشپز خانه جواب داد: - حالا كه حال و حوصله اش را ندارم. يه وقت كه سر حال بودم بيا تا برات تعريف كنم. داستان جالبي داره! ظرف‌ها را گذاشت توي آشپز خانه و بر گشت. ظرف سوپ را برداشت. گفتم: - راستي! گفتين به خاطر خودش هم هست كه نمي ذارين بره. نگفتين چرا؟ ظرف سوپ را كه برداشته بود، دوباره گذاشت روي ميز. - چرا؟! معلومه! به خاطر اينكه اين كار داره اون رو از بين مي‌بره! داره مي‌كشدش! داره اون از ما مي‌گيره. - چرا؟ با حيرت خيره شد توي چشمام: - فكر مي‌كني كار آسونيه؟! اون كار داره اعصابش رو از بين مي‌بره. داره مثل موريانه از داخل مي‌خوردش، دار توي اين كار غرق مي‌شه! فكر وذكرش شده نقش بازي كردن، حتي توي زندگي واقعيش! حتي براي من! و اين را با چنان حالتي از نا باوري و آهسته گفت كه من شك كردم كه چه شنيد ه ام. - نمي دونم كِي خودشه و كِي نقشش؟ از كنار ميز رفت وسط اتاق، به طرف پاكت سيگار....
_اين هم از اعصاب و اخلاقش. از موقعي كه نقش‌هاي اول را مي‌گيره روز به روز بد اخلاقتر شده. سر كوچك ترين بهانه اي دعوا راه مي‌اندازه! پاكت سيگار را از وسط اتاق برداشت و خيره شد. چنان دقيق كه انگار دفعه اول بود آن رامي ديد: - اين هم از سيگار كشيدنش! يك نخ سيگار بيرون كشيد: - روز به روزبيشتر مي‌شه! بلند شدم ظرف سنگين كريستال سوپ را برداشتم. بابا سيگار رو آتش زد و پك محكمي زد: - اين سينماي لعنتي داره اونو از ما ميگيره. دستم لرزيد ظرف سوپ رها شد و افتاد روي ديس. صداي شكستن ديس چيني، بابا رو از جا پروند. بابا يه نگاهي به ظرف شكسته كرد و نگاهي به من كه گريه مي‌كردم. در اتاق باز شد مامان از لاي در نگاهي به بابا كرد كه سيگار مي‌كشيد ونگاهي به من داشتم كه گريه مي‌كردم ودر را محكم تر از قبل به هم كوبيد. * * * ضربه محكمي كه به كمرم خورد، من را از پدر جدا كرد... دوباره ميان بچه‌ها بودم. در يك سالن بزرگ در طبقه دوم حسينه اي در مشهد ضربه هم مال فهيمه بود. از كنارم رد مي‌شد و ساكش خورده بود به كمرم قبل از اينكه دردش را حس كنم، صداي فهيمه را شنيدم: - آخ ببخشيد مريم جون! از بس تند مي‌اومدم حواسم نبود. اين ساك سنگين،... چي بگم؟! دستي به سرم كشيد، لبخند من را كه ديد، خيالش را حت شد. نشست سر جايش. مجله اي از توي ساكش درآورد، صفحه اي را كه مي‌خواست پيدا كرد: - آهان! اين همان مقاله اي كه براتون گفتم. بزارين براتون بخونم تا ببينين در غرب چه خبره! از روش مي‌خونم كه دقيق و مطمئن باشه، (خشونت عليه زنان در جهان، مسئله اي جهاني است و در اغلب كشورهاي دنيا مشاهده مي‌شود. با تاسف ۷۵ درصد عاملان اين خشونت ها، همسران يا نزديكان آن‌ها هستند! در آلمان چهار ميليون زن، مورد اعمال زور و خشونت همسران خود هستند . ۹۰ درصد دختران ۱۲ تا ۱۶ ساله اي كه در اين كشور صاحب فرزند شده اند مورد سوء استفاده ي جنسي پدر و ناپدري يا يكي از اعضاي خانواده خود قرارگرفته اند. در نروژ ۲۵ درصد زنان مورد سوء استفاده ي نزديكان خود قرار گرفته اند. در آمريكا در هر ۶ دقيقه به يك زن تجاوز مي‌شود!) فاطمه خواندن فهيمه را قطع كرد: - نخون فهيمه جون! نخون عزيزم! شنيدن اين فاجعه‌ها فقط دل آدم رو به درد مياره و اعصابش را خورد ميكند. فهيمه گفت: - آخرش كه چي! بالاخره اين‌ها هم قسمتي از واقعيت زنها در غربه! گاه ما راجع به اون حرفي بزنيم، بايد راجع به تمام گوشه هايش حرف بزنيم. عاطفه هم به فاطمه اعتراض كرد: - بابا جون بزار بخونه ببينين دنيا دست كيه؟ بخون فهيمه جون! فاطمه در حالي كه سر رسيدش را باز مي‌كرد گفت: - پس قبل از اينكه بقيه ش را بخوني، بذارين من هم يك جمله از استادم بخونم. من خودم بارها اين جمله را خوانده بودم ولي حالا كه اين مقاله رو خواندي، منظور استادم را بهتر درك كردم. فهيمه پرسيد: - مگه چي گفتند؟ بذارين من هم مثل فهيمه از روي مطلبي كه يادداشت كردم بخونم تا دقيق تر با شه. مي‌فرمايند: (تمدن غرب از يك سو زن را مانند بيشتر ادوار تاريخي طرف ضعيف و مغلوب در مجموعه ي خانواده و جامعه دانسته و نگه داشته و از سوي ديگر با تحميل برهنگي دست تطاول جنس مرد را به شخصيت وي گشوده و با كمال تاسف او را در موارد زيادي در حد يك وسيله ي التذاذ تنزل داده و بزرگترين اهانت را به وي روا داشته است.) فهيمه دوباره مجله اش را باز كرد، - داستان جالبي هم در مورد ادغام زن و مرد در ارتش آمريكا گفته كه از مجله ي لار پوبليكاي ايتاليايي نقل كرده. بعد نگاهي به بچه‌ها كرد تا ببيند آن‌ها موافق هستند يا نه. تقريبا همه موافق بودند بجز فاطمه كه انگار هنوز هم به حرف‌هاي استادش فكر مي‌كرد... ❌
قسمت فهيمه موافقت بچه‌ها را كه ديد خواندش را ادامه داد: _(از پايان ماه اكتبر سي نفر از سربازان وظيفه زن در گروهان صد وچهل وسوم تو پخانه ي ارتش آمريكا سوگند نظامي خود را شكستند و عليه سوء استفاده‌هاي وحشيانه جنسي، روابط نا مشروع، خشونت وتجاوزاتي كه عليه آنان و دوستان مونثشان كه از سوي مربيان و مقامات ارشد صورت مي‌گرفت. شكايت كردند، باشكوه ترين ارتش دنيا به ميدان جنگي نزول پيدا كرد كه هيچ دستور العملي سنتي نظامي در مقام مواجهه با آن نيست و اين ميدان همان مسائل ارتباطات دو جنس است.) مثل اين كه ثريا حوصله اش سر رفته بود. چون به فاطمه اشاره كرد و كتاب جلوي راحله را نشان داد. فاطمه از راحله اجازه گرفت و كتاب را سُراند طرف ثريا. فهيمه بدون اينكه اعتنايي به اين مسئله بكند، همچنان مقاله را مي‌خواند فهیمه-«ديويد ميل ؛ ژنرال باز نشسته اي كه كه دستور اعزام نيروهاي آمريكايي را به هائيتي صادر كرد، اعتراف ميكند: به خيال خودمان مشكل ادغام زنان و مردان را در نيروهاي مسلح حل كرده بوديم، ولي امروز بايد بپذيريم كه تنها آنرا سرپوش گذاشته بوديم. تزوير پنهاني كه سال‌ها كار همه را راحت كرده بود. چه براي زنان فيمينيسم نظريه پرداز طرفدار ادغام نظاميان زن و مرد كه از ارتش تك جنسي به عنوان آزمايشگاه بزرگ وآزادي و برابري جنسي بهره‌ها مي‌بردند و چه براي آقاياني كه به آن سربازان زن خجالت زده به چشم حرمسراي ستاره دار نگريسته بودند، اينك در اثر فرياد نه هزار زني كه در طول هفته با مراكز حمايتي جديد التاسيس تماس تلفني مي‌گيرند و تابه حال تعداد اين تماس‌ها به رقم بيش از چهل هزار مورد رسيده است، آشكار شده است. اكنون رفتارهايي از نوع رفتار گروهبان مرد پايگاه تگزاس كه سربازان تحت امرش چاره اي جز سكوت در برابر رفتارهاي جنايت كارانه اش ندارند عادي است. گروهباني كه شاگردان دختر تحت امر خود را به بهانه‌هاي كنترل بهداشتي مجبور به عريان شدن و پس از اعمال و رفتارهاي تحقير آميز و بازرسي بدني، دخترها را گلچين ميكند. » عاطفه نفسش را بيرون داد. پر صدا و پر هوا «پوف! » سرش را به نشانه ي تاسف تكان داد: - بيچاره ناصر الدين شاه! نگاه‌هاي حيرت زده بچه هادوره اش كرد. شانه اش رابه نشانه ناچاري تكان داد: عاطفه- منظورم اينه كه اون بيچاره اگه ميدونست كه روزي روزگاري، سيصد سال بعد، يه گروهبان ساده ميتونه به همين راحتي اين طوري اين همه دختر را گلچين كنه اون قدر زحمت حرمسراداري با اون همه خرج و مخارج را نميداد و بريز و بپاش رو به خودش نمي داد. بچه‌ها به لبخندي اكتفا كردند. سميه هم تاييد كرد: - واقعا هم اگه قديم الايام يه مرد به خاطر داشتن قدرت و پول مي‌تونست صدها زن رو تصاحب كنه و حرمسرا تشكيل بده و اين طوري به زنها ظلم ميكرد. امروزه با كمك سوغاتي‌هاي تمدن غرب، يه مرد فقط با داشتن ماشين و مقداري پول ميتونه هر طور استفاده اي از زن ببره. چيزهايي كه فتحعلي شاه و ناصر الدين شاه و هارون الرشيد با تمام دربارشون، حتي خوابش رو هم نمي تونستن ببنين. راحله حرفي نمي زد. فقط خود كارش را به طور متناوب ميكوبيد كف دست چپش. فاطمه درآمد كه: - بچه‌ها در طول تاريخ به زن خيلي ظلم شده. ولي ظلمي كه تمدن غرب هم به زن ميكنه رو دست كم نگيرن. راحله اعتراضي كرد: - آخه چه ظلمي؟! چرا اين قدر شلوغش ميكنين. اين فسادها توي تمام دنيا هست. مختص غرب هم كه نيست.😕 فاطمه- فقط فسادها رو نمي گم. ولي آخه اين ظلم نيست كه زن رو به عنوان وسيله لذت جوي مردها در آوردند؟! اين كه به خاطر اشباع يكي از پست ترين خصلت‌ها و غرايز مادي بشر به زن مقام داده بشه وبه زن احترام بذارن، بزرگترين توهين وتحقير اون نيست؟! مي‌دونين چند وقت پيش فرديناند دريفوس، يكي از نماينده‌هاي مجلس ملي فرانسه گفته بود: «الان ديگه حرفه ي فاحشگي، عملي شخصي به حساب نمي آد. بلكه به شكل تجارت و حرفه اي منظم در آمده كه نماينده‌ها و دست اندر كاران اون سود كلاني به دست مي‌آرن. امروزه اين كار وكلايي داره كه دختر‌ها و دوشيزه‌ها را فراهم كنند تا به چنين مراكزي بفروشن. اين حرفه بازارهاي منظمي داره كه دختر‌ها و نوجوان‌ها به شكل كالاي تجارتي در اونها وارد و از اون جا صادر مي‌شن و بيشترين تقاضاي اين بازارها براي دختر‌هاي كمتر از ده ساله. » ادامه دارد .... کپی بدون نام نویسندگان ممنوع
هدایت شده از سنگرشهدا
🔸۱۱۸۹ سال است که قلب زمین، در انتظار دیدنت آب می‌شود. حالا به تعداد همان سال‌ها، در کنار حسین علیه‌السلام، شمع روشن کرده‌ایم، به امید اینکه امسال، آخرین سال ندیدنت باشد! 🤲 ** ۱۱۸۹ شمع ( به تعداد سال‌های عمر امام زمان علیه السلام ) در بین الحرمین روشن شد. 💐 @sangarshohada 🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💞بگذار همسرت برایت ناز کند به او این فرصت را بده تا کمی برایت دلبری کند🤗 یادت باشد او یک زن است نه یک مرد.. او باید دلبری کند با بی توجهی از او یک مرد نساز بگذار حساس باشد نه اینکه پوستش در گذر زمان کلفت شود و حساسیت هایش کم و کمرنگ.. تو باید با او مثل یک زن رفتار کنی💞 این بزرگترین کار توست ‌❣ @Mattla_eshgh
ملاک صحیح برای خواستگار چیه؟ 🔴بعضی از دختر خانم ها ملاکای غلطی برای انتخاب همسر دارن مثلا ملاکش اینه که پسره حتما مذهبی و متدین باشه و اهل نماز شب و این حرفا! خب این ملاک "به تنهایی" درست نیست. 💢💢💢 "تربیت خانوادگی خواستگار" بسیار مهم تر از ریش و تسبیحش هست. "رفتار پدر و مادر اون پسر با همدیگه" "شغل یا حداقل اهل کار و تلاش بودن پسر" اینا خیلی مهم تره. 💢طرف ملاکش غلطه بایه طلبه یا یه فرد خیلی مذهبی ازدواج میکنه بعد میبینه که چقدر گند اخلاق بوده! اونوقت کلی به خدا و پیغمبر و دین بدو بیراه میگه! خب تو چرا ملاکت رو درست قرار ندادی؟ چرا همه جانبه به دین نگاه نکردی؟ هم مذهبی بودن طرف مهمه و هم اهل کار و زندگی بودنش 🔴🔴🔴‼️ به طور کلی یکی از مصادیق هوای نفس "خلاف امر ولایت رفتار کردن هست." هم آقایون و هم خانم ها کاملا طبق دستور دین "مبارزه با نفس کنن و از بعضی خواسته هاشون کوتاه بیان" اونوقت از زندگیشون لذت میبرن. یه لذت پایدار...
نام اثر: وقتی یه زن میاد تو زندگی یه مرد
مطلع عشق
⚫️ #دختر_با_این_ویژگیها_مجرد_میماند_بخش_اول 🍃چه خصوصیاتی باعث می شود دیگران از ما فاصله بگیرند؟ اگ
⚫️ ⚠️ دخترهای خرافاتی اگر اولین سوالی که در هنگام آشنایی با افراد می پرسید این است که متولد چه ماهی هستند، اگر پای دکه روزنامه فروشی می ایستید و فال این ماهتان را در تمام مجلات می خوانید، اگر در کتابخانه اتاقتان انواع گوناگون کتاب های تعبیر خواب، فال قهوه، طالع بینی هندی، چینی، رومی، فرانسوی و ... است، اگر به خودتان انواع سنگ های ضد چشم زخم، ازدیاد حافظه، مهره مار، سنگ ماه تولد، سنگ سیاره ژوپیتر و از این جور چیزها آویزان کرده اید و اگر پاتوق شما خانه معروف ترین فال قهوه گیر شهر است که برای رسیدن به آرزوها و خواسته های مختلفتان نسخه های عجیب و غریب می پیچد، باید بگوییم که سرگرمی خوبی دارید اما خیالتان را راحت کنم: متاسفانه در طالع شما هیچ ازدواج موفقی دیده نمی شود! می دانید چیست، متاسفانه مردها سر از اسرار ماوراءالطبیعه در نمی آورند و اصلا نمی توانند شما را درک کنند. آنها واقع بین هستند و اکثرا همه چیز را از دید عقل و تجربه میبینند، به خاطر همین ذاتا از این جور کارها دل خوشی ندارند. البته که مهم نیست آنها چه فکری در مورد شما می کنند، اما ... خواهش می کنم به خاطر خودتان هم که شده کمی منطقی باشید! ادامه دارد .... ⚠️ این دخترها مجرد می مونن 🆔 @Mattla_eshgh