eitaa logo
مطلع عشق
278 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2هزار ویدیو
73 فایل
@ad_helma2015 ارتباط با مدیر کانال برنامه کانال : شنبه ، سه شنبه : امام زمان( عج ) و ظهور ومطالب سیاسی یکشنبه ، چهارشنبه : خانواده وازدواج دوشنبه ، پنجشنبه : سواد رسانه داستانهای جذاب هرشب بجز جمعه ها استفاده از مطالب کانال آزاد است (حتی بدون لینک )
مشاهده در ایتا
دانلود
دوستم میگه برو ،زیر بارون دعاکن الان من امیدی به زنده بودنم نیست بااین اوضاع و شدت بارون برم چی دعاکنم ؟! 😁 آیندم نامعلومه😂😂😂
سلام✋😊 اومدم خبر زنده بودنمو بدم😅 دقایقی پیش برق اومد ، گوشیمو زدم به شارژ یه پا معتاد بودم به گوشی وخبر نداشتم خودم😜😜😜
مطلع عشق
نشریه تخصصی هالیوود ریپورتر: بنا به گزارش مرکز تحقیقات ملی تجاوز جنسی در آمریکا، 94 درصد زنان فعال
ریپلای به پستهای روز پنجشنبه👆 شروع پستهای روز شنبه (امام زمان (عج) و ظهور )👇
❣سلام... ارباب.... رفیقی جامانده تر از من...سراغ نداری... مرا به خانه ات، راه میدهی؟؟ السلام علیک یا .... 🆔 @Mattla_eshgh
مطلع عشق
خانواده موفق 🔰🌺 قسمت چهل و پنجم: تخیلات نابود کننده!⛔️ 🔹🔗🔹📢 استاد پناهیان: تو زیادی نشستی فکر
خانواده متعالی چهل و ششم: نامزد بازی ناقص! 🔰🔸🔹🔸🔗✨ استاد پناهیان: تو که مجردی نمیخواد زیاد بهش فکر کنی و تخیل کنی!😒 بقیش رو برو زندگیتو برس 😊👆 🔷 یه رفیقی از رفقای ما میگفت آقا ما یه پدر خانمی داشتیم بالاخره نامزد کرده بودیم و عقد کرده بودیم😌 ولی پدر خانم ما خیلی سخت میگرفت، نمیزاشت ما بریم خونه ی ایشون😁 بالاخره بریم با خانم آیندمون صحبت بکنیم و... میگفت هر موقع ازدواج کردی دست زنت رو بگیر برو ، همیشه پیش هم باشید!!!😏 ✅ علتشم این بود که یه دختر جوان دیگه ای داشتن تو خونه. میگفت من دختر دم بخت دارم " حق ندارید این نامزد بازیا رو بیارید توی خونه " قدیما اینجوری بودن خب 👆 این یه فرهنگه بالاخره خانواده ها رعایت میکردن. حالا خانواده ها چجوری شده؟! ⛔️حالا دخترای دم بخت ما "تو خونه هر شب باید توی فیلمهایی ببینند که توش نامزد بازی هست" ⛔️👆⛔️🚫📛📛 آقا این تو فیلمها که "کاملش نیست" "ناقصش بدتره بخدا قسم" اون دختر بقیه اش رو "باتخیلش" میسازه دیگه... فکر میکنه چخبره؟!😌 🙄 "قدرت خیال خیلی قویتره از قدرت حسه که آدم با چشم ببینه" قدرت خیال خیلی مخربه! ❌👆🔥 الان ما با یک پدیده ای مواجه ایم 💻📱 ازدواج به تاخیر افتاده با دلایل غلط اونکه هیچی!!! 🚫📛 قبل از ازدواج هم تو این تاخیر این تخیلها با عوامل فرهنگی افزایش پیدا میکنند. وقتی افزایش پیدا کرد، بعدا طرف هر زندگی داشته باشه میگه این اونی نیست که من فکر میکردم!📛 😕 😒 خب تو بیجا فکر میکردی!! کی گفت بشینی فکر کنی؟؟؟؟ 😐👆❓ ✅و گرنه ازدواج اخلاق آدم رو خوب میکنه... ✅وگرنه ازدواج آدمو مهربون میکنه ✅و گرنه ازدواج آدمو اهل مروت خواهد کرد ✅ازدواج، آدمو رشد میده اثر طبیعیشه!!! 🔰✔️🔰✔️🔰✔️ در👇👇
این پست 👆برا فردابود ،که موضوع خانواده هست ببخشید اشتباهی فرستادم🙏
سپاه یزید همه مثلا مسلمان بودن و اهل نماز، هم راه رو بر امام بستن هم آب رو تو سپاه امام حسین یه وهب بود اسما مسیحی ولی رسما... خودش تو رکاب امام از جونش گذشت و مادرش هم از جسم وجسدش.✅ یکی مسلمان با اون مرام 😐 یکی غیر مسلمان با این مرام 😔 مسلمانی به غیرته، به یقینه، به تصمیم درست درصحنه بلاست.🤔 مسلم زمانی تو کوفه اسیر ابن زیاد شد که ترس گرسنگی و هراس از مرگ روی سر کوفه و کوفیان خیمه زد.😕 همیشه در یک لحظه، یک تصمیم می‌تونه تو رو در میدان حق بگذاره یا تا ابد الدهر در جایگاه لعن.😟 امید داریم نماینده های شهرمون مصداق، کسایی نشن که سحر پشت مسلم نماز خواندن و کوچه به کوچه بعد از همون نماز پشتش رو خالی کردن😔 فقط یک قدم فاصله است، نگاه کن پات رو کجا میگذاری.✅ با یه تصمیم در یک جایگاه درست، می تونی حسینی بشی، اما اگه درست تصمیم نگیری، حتی اگه مثل توابین بعد هم قیام کنی نمی تونی جایگاه یاران کربلا رو بگیری😔 ⬛️شما هم شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/404946944Ceab6f2b794
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استاد حسن عباسی : قرار است فتح مکه رخ دهد...! شباهت وضعیت الان ایران با زمان جنگ احزاب پیامبر اسلام(ص) 👤 به کانال بپیوندید👇 💠 eitaa.com/joinchat/1246953475Cf749f8ac9b
مطلع عشق
#ولایت 14 🌷 امام محمد باقر(ع) می‌فرماید: 🕋❣« حج، یعنی ملاقات امام (ع) ؛ طواف کردن، چرخیدن به دور
15 شرط قبولی اعمال ✅ نماز عبادتی هست که اگه قبول بشه سایر اعمال هم قبول میشه و اگه قبول نشه سایر اعمال هم قبول نمیشه. ✔️ اما جالبه که اگه کسی نداشته باشه، همون نمازش هم قبول نخواهد شد...🚫 🌺 امام محمد باقر (ع) می‌فرماید: «اسلام بر ۵ چیز استوار است: نماز، زکات، روزه، حج، ولایت و هیچکدام اهمیت ولایت را ندارند؛ بُنِیَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسٍ عَلَى الصَّلَاةِ وَ الزَّکَاةِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ وَ الْوَلَایَةِ وَ لَمْ یُنَادَ بِشَیْءٍ کَمَا نُودِیَ بِالْوَلَایَةِ» 📚 اصول کافی / ج ۲ ، ص ۱۸ ⭕️ اگه کسی ولایت نداشته باشه، نمازش هیچ ارزشی نداره، 👈 چون طبق هوای نفسش عبادت کرده.... ว໐iภ ↬ @Mattla_eshgh
🌹🌹🌹🌹
مطلع عشق
🔹 #او_را ... ۵۰ طبق عادت این روزا دم دمای ظهر چشمامو باز کردم! خداروشکر که دو هفته ی آخر اسفند کلا
🔹 ... ۵۱ درد تو کل وجودم پیچید... وحشتزده عرشیا رو نگاه کردم! -ببخشید ترنم... اما تقصیر خودت بود! یادت باشه دیگه با کسی بازی نکنی!! قبل اینکه چیزی بگم پشت پرده ی اشکام محو شد... -‌کثافت عوضییییی😭😭😭 جیغ میزدم گریه میکردم فحشش میدادم اما اون رفته بود! صورتمو گرفته بودم و ناله میکردم... لباسام خونی شده بود! شالمو روی زخمم گذاشتم و سعی کردم خونشو بند بیارم... نیم ساعتی تو حیاط نشستم و گریه کردم. جرأت رفتن سمت آیینه رو نداشتم😣 از خودم متنفر بودم! چرا کاری نکردم؟؟ چرا جلوشو نگرفتم؟ چرا...😣 خون تا حدودی بند اومده بود رفتم سمت ماشین و آیینه رو چرخوندم طرف خودم. جرأت دیدنشو نداشتم چشمامو محکم روی هم فشار میدادم، شوری اشکام،زخممو سوزوند چشمامو باز کردم... باورم نمیشد😳😭 عرشیا با صورت قشنگم چیکار کرده بود😭😭😭 زخمی که از بالای گونه تا نزدیک گوشم کشیده شده بود....😭 این تقاص کدوم کار من بود؟؟ سرمو گذاشتم رو فرمون و از ته دل ناله زدم و گریه کردم...! بیشتر از صورتم،قبلم زخمی شده بود💔 با خیسی ای که روی پام احساس کردم،سرمو بلند کردم... زخم دوباره سر باز کرده بود و خون ،مثل بارون پایین میریخت. دوباره شالمو گذاشتم روش... چشمام از گریه سرخ شده بود، خط چشمم زیر چشامو سیاه کرده بود و خون از گونه تا چونمو قرمز... باورم نمیشد که این صورت،صورت منه😭 این همون صورتیه که عرشیا میگفت "دست ماهو از پشت بسته....!" هیچی نمیگفتم هیچی نداشتم که بگم هیچی به مغزم نمیرسید تمام این ساعتا رو تو حیاط میچرخیدم و گریه میکردم! ساعت شش بود! قبل اومدن مامان و بابا باید میرفتم... اما کجا؟؟ نمیدونم ....ولی اگر منو با این صورت میدیدن...😣 ماشینو روشن کردم و راه افتادم! هرکی که میدید،با تعجب نگام میکرد این دلمو بیشتر میسوزوند... حالم خراب بود... خراب تر از همیشه😭 گوشی رو برداشتم... -مرجان😭 -چیشده ترنم؟؟😳 چرا گریه میکنی؟؟ -مرجان کجایی؟؟ -تو راه... گفتم که امشب میخوام برم پارتی! -مرجان نرو😭 خواهش میکنم... بیا پیشم😭 -اخه راستش نمیتونم ترنم... چرا نمیگی چیشده؟؟ -دارم دق میکنم مرجان.... نابود شدم نابود😭 -خب بگو چیشده؟؟ جون به لب شدم😨 -تو فقط بیا... میخوام بیام پیشت!😭 -ترنم من قول دادم! سامی منتظرمه. نمیتونم نرم! عوضش قول میدم صبح زود برگردم بیام پیشت! باشه عزیزم؟؟ -مرجاااان😭 بیا... من امشب نمیتونم برم خونه -چی؟؟ دیوونه شدی؟؟ -نمیتونم توضیح بدم حالم خوب نیست! -ترنم نگو که شب بدون اجازه میخوای بیای پیشم؟؟ -چرا...بدون اجازه میخوام بیام پیشت -ترنم تو خودت مامان و باباتو بهتر میشناسی!! منو باهاشون سر شاخ نکن جون مرجان😳 -مرجان! میای یا نه...!؟ -اخه.... -باشه... خوش باشی...👋 "محدثه افشاری" 🌹🆔 @Mattla_eshgh
🔹 ... ۵۲ گوشیو قطع کردم و انداختم رو صندلی ماشین! جواب سوالمو گرفتم... ارزش من برای مرجان...!! رفتم همونجایی که بعدازظهر میخواستم برم... بام... تو یکی از پیچ‌ها که از همه خلوت تر بود نگه داشتم.... قطره های اشکم با هم مسابقه گذاشته بودن!! هنوز صورتم درد میکرد. چقدر اینجا بوی سعیدو میداد!! سعید😢 همونی که باعث و بانی تمام این حال بد بود... اما نه...! چه ربطی به سعید داشت؟؟ باعث و بانی این زندگی خودم بودم! اما نه...! منم تقصیری نداشتم...! پس کی...؟؟ چرا؟ اصلا چرا من به اینجا رسیدم...؟؟ فکرم رفت تو گذشته ها... از همون اول تا همین جا که الان ایستادم...! گوشی داشت زنگ میخورد حتما مامان یا باباست! مامانی که تموم دنیاش مدارک و مطب و سفرهای اروپاییشه! و بابایی که دنیاش خلاصه میشه تو حسابای بانکی و ماشین های جور واجور و سلفی گرفتن تو مطب و.... و من یک وسیله ام برای ارضای غرورشون! دخترم دانشجوی پزشکیه... دخترم به چهار زبان مسلطه... دخترم تو آلمان به دنیا اومده... دخترم... دخترم.... دخترم..... و حالا دختری که برای افتخار خودشون ساخته بودن، فرو ریخته بود! شکسته بود... حتی اگر تا اینجاشم تحمل میکردن این نشونی که عرشیا تو صورتم کاشت رو مطمئنا تحمل نمیکردن...! پس من دیگه جایی تو اون خونه نداشتم! فکرم میچرخید بین آدما تا ببینم کیو دارم، رسیدم به مرجان! مرجانی که لذت یه شب پارتی رو به آروم کردن دوست ده سالش نداد!! شاید واقعا من ارزشی برای وقت گذاشتن نداشتم که همه اینجوری تنهام گذاشتن...! آخ سرم درد میکرد حالم بد بود تپش قلبم شدید شده بود...! رفتم تو ماشین آیینه هنوز سمت صندلی من بود😣 صورتم... صورتم.... صورتم.....😭😭 داشبوردو باز کردم قرصامو آوردم بیرون... خوبه! همشون هستن! مرسی که حداقل شما تنهام نذاشتید! آرومم کنید‌! یه قرص تپش قلب خوردم یه مسکن یه آرامبخش، یه قرص قلب یه مسکن یه ارامبخش یه قرص قلب یه مسکن یه ارامبخش ارامبخش ارامبخش ارامبخش....... دوباره از ماشین پیاده شدم! حالم بهتر بود! چند قدم که رفتم،احساس کردم دارم تلو تلو میخورم...! جلومو نگاه کردم... وحشت برم داشت! یه چیز سیاه جلوم بود!! پشتمو نگاه کردم... سنگا باهام حرف میزدن... درختا دهن داشتن! ماشینم...شروع به صحبت کرده بود!! چرا همه چی اینجوری بود؟! به اون موجود سیاه نگاه کردم... خیلی دقیق داشت نگام میکرد!! قدم به قدم باهام میومد.... سرم داشت گیج میرفت... آدما با ترس نگام میکردن! گوشیم هنوز داشت زنگ میخورد.... بسه لعنتی!! بسه!! دیگه همه چی تموم شد....!! اون موجود سیاه هرلحظه نزدیک تر میشد... عرق سرد رو بدنم نشسته بود!! همه چی ترسناک بود... همه جا تاریک بود... پشیمون شده بودم هیچ چیز از اون سیاهی ترسناک تر نبود! تا بحال ندیده بودمش! حتی تو فیلمای ترسناک... من پشیمونم... من نمیخوام با این موجود برم... افتاد دنبالم... دیر شده بود...😭 خیلی دیر...!! نفسم... سرم... بدنم.... خداحافظ دنیا..... ادامه دارد.... "محدثه افشاری" 🌹🆔 @Mattla_eshgh