eitaa logo
مطلع عشق
278 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2هزار ویدیو
73 فایل
@ad_helma2015 ارتباط با مدیر کانال برنامه کانال : شنبه ، سه شنبه : امام زمان( عج ) و ظهور ومطالب سیاسی یکشنبه ، چهارشنبه : خانواده وازدواج دوشنبه ، پنجشنبه : سواد رسانه داستانهای جذاب هرشب بجز جمعه ها استفاده از مطالب کانال آزاد است (حتی بدون لینک )
مشاهده در ایتا
دانلود
صباح الخیـــــر 😊 ‌❣ @Mattla_eshgh
نه اینکه داور مرد نداشته باشیم؛ عزم جزم کردن که قبح شکنی و حیازدایی کنن برای اختلاط زن و مرد! و چه زمانی بهتر از سنین پایین! 🔔زنگ خطر امنیت روانی کشور. ❌برنامه سازماندهی شده و مشکوک مدیران غربگرا برای گسترش اختلاط زن و مرد و رواج فساد در عرصه ورزش برای مسابقات فوتبال نوجوانان پسر استان بوشهر از داور زن استفاده کردند. برنامه کاملا مشخص است ،چه ضرورت و یا نیازی به حضور داور زن برای مردان میباشد جز قبح شکنی و زمینه سازی برای اختلاط هرچه بیشتر زنان و مردان در میدان ورزش؟ نتیجه این اختلاطها هم که کاملا مشخص است . این بخشی از پروژه اندلسیزه کردن جامعه ایران است . به این رفتارهای مشکوک مدیران غربزده دولت روحانی تنها با نگاه ضدامنیتی باید توجه کرد نه یک آسیب فرهنگی ساده، شبکه های نفوذ غرب بشدت فعال هستند. ‌❣ @Mattla_eshgh
... میخواهم از زیبایی هایت بگویم .. از مشکی ساده ات .. صورت زیبا و قشنگت .. عفت و نجابتت .. بانویِ سر به زیرِ شهر .. چه زیبا قدم میگذاری بر کوچه و خیابان ها.. بانوی پاک دامن آقایمان (عج) عشق میکند وقتی تو از خانه بیرون می‌آیی .. نگاهت میکند .. میبیند که از نگاه ها در امانی ُ خدایت را شکر می‌کند که تو چادر به سر میکنی از مادرش (س) تشکر میکند برای پروراندن دختری به این پاکیُ نجیبی.. بانو چادرِ ساده ات بسیار زیباست ..باورکن.. 😊 😉 ‌❣ @Mattla_eshgh
. . 👑 تقدیـمـ بـهـ چــادرمـ 👑 .... . . با من بمــــان....💚 این همه عـــــــزت و شخصیت را 👈تـــو به من داده ای … بر سَرم باش و عزیزمـ کن پیش خدا … . در جایـــــــــــی خوانــــــدم ؛ . پرچم حسیــــــــــن(ع) . به دست عباس(ع) است  و بر سَــر زینب(س) …! . اینجاست که کشف حجاب … می شود ‌❣ @Mattla_eshgh
مطلع عشق
#اهداف_دنیایی_مبارزه_با_هوای_نفس 18 🔴متاسفانه ما با مبارزه با نفس نکردنمون خودمون رو ضعیف کردیم بر
19 🔷زندگی خوب ، آخرت خوب🔷 🔰اگه کسی میخواد توی همین زندگی دنیایی خودش ،ضعیف نباشه و پیدا کنه ◀️باید "اهلِ مبارزه با هوای نفس" بشه 💯👆✅ 🌐 ببینید هدفِ دنیایی مبارزه با نفس ←رسیدن به زندگی بهتر→ هست💖 ⭕️ اگه کسی قدرت نداشته باشه که زندگی دنیایی خوبی برای خودش فراهم کنه حتماً آخرتِ خوبی هم نخواهد داشت👌 🔥🔚🌏 💠قرآن در مورد چنین افرادی میفرماید : ✨بگو آیا شما را آگاه کنیم که اعمالِ چه کسانی بیش از همه به زیانشان بود؟ ➖آن هایی که تلاششان در زندگی دنیا تباه شد، در حالی که خیال میکردند کارِ نیکو میکنند......✨ *{ قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمٰالاً اَلَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيٰاةِ الدُّنْيٰا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً....}* 📖سوره مبارکه کهف// آیات ۱۰۳ و ۱۰۴ 🌺🔹🌺🔹 ⚠️گاهی با برخی مذهبی ها که صحبت می کنیم میبینیم که خیلی در مراسماتِ مذهبی شرکت میکنن و اهل بسیاری از گناهان نیستن ؛ 🔴 اما متاسفانه اهلِ مبارزه با نفس هم نیستن! و طبیعتاً "زندگی خیلی سخت و ناراحت کننده ای" هم دارن😒 💢🔺💢🔻 🚨با این وجود خیال میکنن حالا که دارن توی دنیا سختی میکشن حتماً آخرتشون خوبه!!😏 * نه عزیزدلم ... ⚠️کسی که زندگی دنیایی خوبی نداشته باشه آخرتش هم بد خواهد بود .... ♨️✅✔️ ‌❣ @Mattla_eshgh
مطلع عشق
قسمت چهل و هشتم: فاطمہ بهانه بود..من هیچ وقت شهامت گفتن این جملات رو نداشتم چون مدتها بود فراموش ڪر
چهل و نهم ڪاش میشد زمان را بہ عقب برگردوند! ڪاش میشد دنیا با من مهربانتر باشد! ڪاش من هم شبیہ فاطمہ بودم! ڪامل و دوست داشتنے و پاڪ! پاڪے فاطمہ او را نزد همگان دوست داشتنے و بے مثال ڪرده بود.از همین حالا فاطمہ رو در لباس عروس ڪنار حاج مهدوے تصور میڪردم.چقدر آنها بہ هم مے‌آمدند. اما نہ! من نمیخواستم فاطمہ رو ڪنار او ببینم.حاج مهدوے تنها مردے بود ڪہ بعد از آقام او را بخاطر خودش میخواستم.میخواستم او را داشتہ باشم.من در این دنیا هیچ وقت نتونستم اونجورے ڪہ دلم میخواست زندگے ڪنم.همیشہ نقش بازے میڪردم. میخوام خودم باشم.رقیہ سادات! ! خوابم برد.آقام رو دوباره دیدم.اینبار در صندلے شاگرد بجاے حاج مهدوے نشستہ بود.برگشت نگاهم ڪرد.نگاهش مثل قبل سرد نبود ولے سنگین بود. پرسیدم :هنوز ازم دلخورے آقا؟ بجاے اینڪہ جوابم رو بده ، نگاهے بہ چادرم انداخت ویڪ دفعہ چشمانش خندید و گفت.چقدر بهت میاد.. از خواب پریدم. .چہ خواب ڪوتاهے! ! فاطمہ خواب بود.و حاج مهدوے دستش رو روے پنجره ے باز ماشین گذاشتہ بود وانگار در فڪر بود. بالاخره بہ اردوگاه رسیدیم.راننده مشغول خوش وبش وتعارف پراڪنے با حاج مهدوے بود ڪه بہ سرعت از داخل ڪیفم سے تومن بیرون آوردم و بہ سمت راننده تعارف ڪردم.حاج مهدوے ڪہ از ماشین تقریبا پیاده شده بود و دستانش رو دراز ڪرده بود بہ سمت راننده تا پولش را بدهد رنگ صورتش سرخ شد و با ناراحتے بہ راننده گفت:نگیرید لطفا. من هم با همون لجاجت پول را روے شانہ ے راننده ڪوباندم و گفتم: _آقا لطفا حساب ڪنید ایشون مهمون من هستند. راننده ے بیچاره ڪہ بین ما دونفر گیر افتاده بود با درماندگے بہ حاج مهدوے ومن ڪہ با غرور وڪمے تحڪم آمیز حرف میزدم نگاهیے ردو بدل ڪرد و آخرسر بہ حاج مهدوے گفت: _چیڪار ڪنم حاج آقا؟! ⏪ادامہ دارد.......... ‌❣ @Mattla_eshgh
قسمت پنجاهم: تا خواست حاج مهدوے چیزی بگوید ، با لحنے تند خطاب بہ راننده گفتم : _یعنے چے آقا؟!! پولتو بگیر چرا استخاره میڪنے؟!. وبعد پول رو، روے صندلے جلو انداختم و در مقابل نگاه سنگین فاطمہ و بهت و برافروختگے حاج مهدوے پیاده شدم. حالا احساس بهترے داشتم.تا حدے بدهے امروزم رو پس دادم.خواستم بہ سمت ورودے اردوگاه حرڪت ڪنم ڪہ حاج مهدوے گفت: -صبر ڪنید. ایستادم. مقابلم ایستاد. ابروانش گره خورده بود و صورتش همچنان از خشم سرخ بود. پولے ڪہ در دست داشت رو بسمتم دراز ڪرد -ڪارتون درست نبود!!! خودم رو بہ اون راه زدم و با غرور گفتم: ڪدوم ڪار؟ حساب ڪردن ڪرایه ڪار درستے نبود گفتم:من اینطور فڪر نمیڪنم گفت:لطفا پولتون رو بگیرید. با لجاجت گفتم:حرفش رو هم نزنید.امروز بیشتر از این حرفها بدهڪارتون شدم.و تمامش رو باهاتون حساب میڪنم. چہ جالب!! او هم دندان بہ هم میسایید.!!! وباز هم پایین را نگاه میڪرد. گفت:وقتے یڪ مرد همراهتونہ درست نیست دست بہ ڪیفتون بزنید گفتم:وقتے من باعث اینهمہ گرفتاریتون شدم درست نیست ڪہ شما متضرر شید او نفس عمیقے ڪشید و در حالیڪہ چشمهایش رو از ناراحتے بہ اطراف میچرخاند گفت: _بنده حرفے از ضرر زدم؟! ڪسے امروز متضرر نشده.!!! لا اقل از نظر مالے.!! از ڪنایہ اش لجم گرفت. -پس قبول دارید ڪہ امروز ضرر ڪردید!! من عادت ندارم زیر دین ڪسے باشم حاج آقا فاطمہ میان بحثمون پرید: سادات عزیز ڪوتاه بیاین.حق با حاج آقاست.درستہ امروز ایشون خیلے تو زحمت افتادند ولے شما هم درست نیست اینقدر سر اینڪار خیر دست بہ نقد باشے.ایشون لطف ڪردند و این حرڪت شما لطف ایشون رو زیر سوال میبره... من به فاطمہ نگاه نمیڪردم.داشتم صورت زیبایے حاج مهدوے رو میدیدم ڪہ حالا با خشم زیباترهم شده بود...حاج مهدوے هنوز هم اسڪناسهارو مقابلم گرفتہ بود.ولے بہ یڪباره حالت صورتش تغییر ڪرد و با صداے خیلے آروم و محجوبے گفت: _نمیدونستم شما ساداتے! زده بودم بہ سیم آخر... با حاضر جوابی پرسیدم: _مثلا اگر زودتر میدونستید چیڪار میڪردید؟؟ او متحیر و میخڪوب از بے ادبے ام بہ من من افتاد و اینبارهم براے سومین بار نگاهش در نگاهم گره خورد. بجاش پاسخ داد: _من نمیدونم چیے شما رو ناراحت ڪرده ولے اگر خداے ناڪرده من باعث و بانے این ناراحتے هستم عذر میخوام. بعد با ناراحتے اسڪناسها رو داخل جیبش گذاشت و گفت: -ببخشید ڪہ نتونستم اونطور ڪہ باید برادرے کنم و با ناراحتے بہ سمت اردوگاه رفت و از مقابل دیدگانم محو شد. ⏪ادامہ دارد........ ‌❣ @Mattla_eshgh
قسمت ۵۱👇 بالاخره طاقت فاطمہ طاق شد.با ناراحتے بہ سمتم خیز برداشت و پرسید: تو چت شده عسل؟! چرا اینطورے با اون بنده خدا تا ڪردے..از صبح تا الان اسیر مابوده بعد اینطورے ازش قدردانے میڪنے؟ با ناراحتی بہ او زل زدم وگفتم: -اشتباه نڪن..اسیر ما نبوده اسیر من بوده!!هردوتاتون اسیر من بودید..ممنونم از محبتتون.. و بعد بہ سرعت وارد اردوگاه شدم.حوصلہ شلوغے رو نداشتم.یڪ راست گوشہ اے از محوطہ اردوگاه رفتم و درسڪوت و دنجے آنجا بلند بلند گریہ ڪردم ... باورم نمیشد ڪہ اینقدر بے ادب و بے منطق باشم! شاید تمام این حالاتم براے این بود ڪہ عادت نداشتم مردے نادیده ام بگیرد. چقدر خراب ڪرده بودم.چہ رفتار بچگانہ واحمقانہ اے انجام دادم.یاد جملہ ے آخر حاج مهدوے میفتادم و دلم میخواست زمین دهان باز ڪند و من درونش گم شم.از فردا با چہ رویے بہ صورت او نگاه میڪردم؟ من با این طرز رفتار بچگانہ، خودم رو بیشتر تحقیر ڪردم و بہ هردوے آنها خودم و احساسم رو لو داده بودم.حتما تا بہ الان دیگر فاطمہ دستگیرش شده بود ڪہ من رقیب سرسخت او هستم.و حتما با فهمیدن این واقعیت دیگر هیچ چیز مثل سابق نخواهد بود.نمیدونم چندساعت در تنهایے نشستہ بودم.دلم نمیخواست هیچ ڪسے رو ببینم.و دعا دعا میڪردم ڪسے هم مرا نبیند. هوا ڪاملا تاریڪ شده بود و اشڪهایم بند نمے آمد.میان هر آهے ڪہ از سینہ ام بیرون مے آمد مشتی گلایہ وحسرت بیرون میریخت و با صداے آهستہ براے خدا بازگو میڪردم.حرفها و دردلهایے ڪہ دل خودم رو آتیش میزد چہ برسد بہ اون خدا ڪہ دلرحم ترین موجود عالمہ!! بہ خدا گفتم:میدونم تو خواستے ڪہ تلنگر بخورم.میدونم تو منو تا اینجا ڪشوندے.همہ ے اینها رو میدونم ولے بنده هاے خوبت با من ڪارے ندارند.فقط تویے ڪہ میتونے تحملم ڪنے..دیر یا زود فاطمہ هم ولم میڪنہ.این چہ تقدیریہ ڪہ بنده هاے بدت دورو برم هستند و بنده هاے خوبت از من گریزون؟؟ من تنهام خدا...میترسم. میترسم ڪم بیارم.میترسم.دوباره بلغزم.... ⏪ادامہ دارد......... ‌❣ @Mattla_eshgh
قسمت ۵۲👇 تلفنم پشت سر هم زنگ میخورد و من حتے یڪ نگاه ڪوچڪ هم بهش ننداختہ بودم.اما حالا ڪہ هوا تاریڪ شده بود میدانستم ممڪنہ پشت خط فاطمہ باشد و نگران احوالاتم.درست نبود ڪہ بیشتر از این او را ازرده خاطر ڪنم.حدسم درست بود.فاطمہ بود.گوشے رو جواب دادم.فاطمہ با لحنے آروم و خواهرانہ صدام ڪرد. -عسل؟؟! عسل سادات جان؟؟ با گریہ گفتم:جان؟ -سادات جون ،قربون جدت برم،دارم میمیرم از نگرانیت.بیا پیشم بگو چہ خبره.آخہ چیشد ڪہ ریختہ بہ هم؟ من آب دماغم رو بالا ڪشیدم و گفتم: ببخشید اذیتت ڪردم.. میخوام تنها باشم فاطمہ. -آخه اینجا اگہ ببینند نیستے براے مسجد محل و سابقہ ے بسیجت بد میشہ.. -فاطمہ تو روخدااا...میخوام تنها باشم او با لحنے دلگرم ڪننده گفت: باشہ قربونت برم.یڪ ڪاریش میڪنم.نیم ساعت دیگہ میریم شام.تا اون موقع تو روخدا خودتو برسون من با قدردانے آهے ڪشیدم و گفتم.مرسے وگوشے رو قطع ڪردم. چشمم بہ علامت پیامڪ بالاے صفحہ ام افتاد.بازش ڪردم. ڪامران بود سلام!! نمیدونم برات چہ اتفاقے افتاده.نمیدونم چیشده ڪہ این قدر عصبے و سرد باهام حرف زدے.فقط میدونم ڪہ از خودم عصبانیم.چون واقعا بد باهات حرف زدم.و هیچ دفاعے از خودم ندارم بڪنم جز اینڪہ دورے از تو مجنونم ڪرده.فڪ ڪردم برات اتفاقے افتاده.بهترش این میشد ڪہ وقتے گوشے رو برداشتے خوشحالیم رو از سلامتیت نشون میدادم ولے..بیخیال.! منو ببخش عسل دوباره با فاصلہ ے زمانے یڪ ساعت برام پیام گذاشتہ بود عسل اگر ترڪم ڪنے دیوونہ میشم.بهم بگو چیڪار ڪردم؟بعد اگر قانع شدم میرم..منو اینطورے امتحان نڪن.امتحانشم سختہ عین روانیها دارم بہ همہ میپرم.ڪافہ نرفتم..یہ جوابے بهم بده اینهارو میخوندم و بلند بلند گریہ میڪردم.من چیڪار ڪرده بودم؟ تا ڪجا پیش رفتہ بودم؟؟ ڪامران با اون همہ غرورش داشت منو التماسم میڪرد.. با اینهمہ بار گناه خدا چطور منو میبخشید؟ خودش بارها گفتہ از هر چے میگذرم جز حق الناس. دلم براے ڪامران وهمہ ے پسرهایے ڪہ قربانیم شده بودند میسوخت.تازه داشت ڪم ڪم یادم میومد ڪہ چہ ڪارها ڪردم و چقدر دلها شڪستم.شاید در برهہ اے فڪر میڪردم ڪہ اونها استحقاق این بازے رو دارند و اونها هم خودشون با خیلیها بازے ڪردند ولے من هم خیلے بهشون بدڪرده بودم.. ⏪ادامہ دارد....... ‌❣ @Mattla_eshgh
مطلع عشق
صباح الخیـــــر 😊 ‌❣ @Mattla_eshgh
پستهای دوشنبه(حجاب وعفاف)👆 روز سه شنبه (امام زمان (عج) و ظهور👇
‌بُغض زَمـین و ‌صـدای نمنـاک مَـن در خاموشـی خورشــید عِلـم و یک قَنـــــــاری دلتنگ که بر مزاری غریب در بَقیع، پَر پَر میزند! ▪️سَلام ای وارث غم های عاشورا▪️ ‌❣ @Mattla_eshgh
شما فرض کن میخوای به فقرای کل ایران کمک کنی. چه مراحلی رو باید طی کنی؟ اول، باید فقرا رو دونه دونه شناسایی کنی دوم، افراد پولدارو پیدا کنی سوم، توجیه‌شون کنی که باید به فقرا کمک کنن چهارم، اگر کمک کردن، کمک‌هاشون رو جمع کنی پنجم، باید این کمک‌ها رو به‌صورت موادغذایی و موارد دیگه تبدیل کنی ششم، ببری دم خونه‌های فقرا تحویل بدی همه این شش مرحله در مجالس امام حسین تومحرم بصورت اتوماتیک انجام میشه. بدون هیچ زحمتی و بصورت کاملا داوطلبانه و از روی عشق ‌❣ @Mattla_eshgh