مطلع عشق
⭕️ یه سوال دیگه👇 آیا میتوان دلیل عدم امکان کنترل و نظارت بشری را بر چرخه ی نظام تسخیری قابل تس
#جلسه_چهارم
#قسمت_دوم
#کمی_از_اسرار_ولایت
🔷یه سوال دیگه
👇👇
❗ جریان قدرت اقتضا میکنه که
یه قدرت مرکزی داشته باشیم ،
🔸اینو باید بیشتر توضیح بدیم .
یه سوال دیگه👇👇
🔸چرا اون قدرت مرکزیت و محور باید ولایت باشه❓❗️
خب این دو تا سوالو میذاریم کنار هم با هم پاسخ میدیم.
خب ،
🔷ما گفتیم ، اسمشومیذاریم
ولایت ،
🍃شما هر چی دوست داری بذار
بیاین دعوا نکنیم ،
ما سر ولایت دعوا نداریم .
قسمت اول این سوال دوم هم یه کم ایراد لفظی داره👇👇
🍃که چرا باید قدرت و کنترل مرکزی ولایت باشه ،
اصلا ولایت نباشه ،
🔷هر چی شما میگی ، همون باشه .
🔸سر اسمش ما باهم دعوا نداریم ،☺️
در ادامه سوالات هست که ،
🔷بیایم و اون قدرت مرکزی رو قانون مبتنی بر عقل جمعی قرار بدیم .
🍀یعنی ،
عقلیت مرکزیت باشه
یه جامعه عقلایی _ قانونی
🔶پس ما این سوال و با توجه به ادامش اینطور اصلاح میکنم که
👇👇
🌷چرا باید اون قدرت مرکزی ،
دست کسی باشه ؟!
🍃حالا اون فرد ، میخواد ولایت باشه یا هر فرد دیگه ای !
⚡️مثلا ما ،
🍃اینجا میگیم فرماندهی کل قوا ،
🍃یکی میگه رئیس جمهور ،
🍃یکی میگه نخست وزیر ،
🍃اون یکی میگه رئیس تشکیلات ،
هر کسی یه اسمی میگه ،
🔷ما سر اسم دعوا نداریم ،
حرف ما ، اینه که ،
سوال سوال کننده رو ما اینجوری میتونیم تحلیل بکنیم
❣ @Mattla_eshgh
http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc
مطلع عشق
چیک چیک...عشق قسمت ۹۳ _به اشکان زنگ بزنی و همه سوالات رو بپرسی ... حتی در مورد همون بیتا ! چون مطم
#چیک_چیک...عشق
#قسمت ۹۴
کارت رو آوردم بالا.. امروز که جمعه است معلومه که شرکت نیست . پس باید همراهش رو بگیرم . چه خط رندی
هم داره
هر چی زنگ خورد جواب نداد . لعنتی ! منم که منتظر بهونه ام تا پشیمون بشم ... حتی از اسم اشکان هم چندشم
میشد چراشو نمیدونم .
قطع شد دوباره گرفتم ... انقدر زنگ خورد که میخواستم خودم قطع کنم ولی در آخرین لحظات جواب داد البته با یه
صدای کاملا خوابالو
_الو
خدایا خودت رحم کن ... زدم از خواب انداختمش روز جمعه ای اعصابش ریخته بهم . چقدر بد گفت الو !
_الو ... سلام آقای .... خاک تو سرم حتی فامیلیش رو بلد نبودم انقدرم هول شدم که یادم رفت کافیه یه نگاه به
کارتش بکنم !
_الو !
_سلام آقا اشکان
_علیک . شما ؟
_نشناختین ؟
_چرا یه مزاحم که گند زد به جمعه ام . ببین هر کی هستی اگه کار مهم نداشته باشی با من طرفی
بترکی ایشالا! منو با دوست دختراش اشتباه گرفته بود انگار ... خیلی زود گفتم :
_بله کار مهمی دارم . الهام هستم
صدای خمیازه اش بلند شد ... با بی حوصلگی گفت :
_کدوم الهام ؟ لقبم داری؟
دیگه رفت رو اعصابم ... با صدای بلند گفتم :
_الهام صمیمی . لقبم دارم یه دیوونه که کار و بارش افتاده دست شما و اون دوسته بیشعورتون پارسا !
_پارسا ! واااای شمایید الهام خانوم ؟!! شرمنده بخدا نشناختم . یعنی اصلا فکر نمیکردم زنگ بزنید
_خواهش میکنم . مثل اینکه بد موقع مزاحم شدم
_نفرمایید ... بازم عذرخواهی میکنم . حالتون خوبه ؟
_ممنون خوبم
_خدا رو شکر. خوشحالم صداتون رو میشنوم ... راستش با اون حالی که شما دیشب مهمونی رو ترک کردین کلی
نگرانتون بودم
یعنی اگر یه وقتی بود که یکم حوصله داشتم بهش میگفتم نگرانی یعنی چی!
_شما لطف دارید . یادتون که نرفته برای چی به من شماره دادید ؟
_یادمه ولی آخه تلفنی که نمیشه این چیزا رو گفت
_چرا نمیشه ؟
_چون مطمئنم نمیشه . من فردا هر جا که شما مایل باشین هر وقتی قرار بذارید میرسم خدمتتون
_ولی من ترجیح میدم همین الان همه چیز رو بگید
❣ @Mattla_eshgh
چیک چیک...عشق
قسمت ۹۵
_به من اعتماد کنید الهام خانوم . پشیمون نمیشید قول میدم
موندم که چه جوابی بدم . انقدر حس کنجکاویم بالا بود که نمیتونستم به عواقب احتمالیه کارم فکر کنم . مطمئن بودم
اینم یه بی عقلیه جدیده ولی چاره ای نبود
_باشه . فردا ۸ صبح میام شرکتتون
با ته خنده ای که توی صداش بود گفت :
_۸ صبح ! باشه پس من مجبورم فردا هم زود از خواب بیدار بشم !
_اگر بد موقع هست من ...
_نه نه اصلا. شوخی کردم ... آدرس هست روی کارت
_بله دیدم
_منتظرتونم فردا
_امیدوارم حرفای مهمی برای گفتن باشه ! روزتون بخیر خداحافظ
_روز شما هم بخیر . بای
از ترسم به ساناز نگفتم که قرار گذاشتم چون مطمئن بودم یا میخواد باهام بیاد یا اصلا نمیذاره برم ! فقط بهش گفتم
گوشی اشکان خاموش بوده مجبورم تا فردا صبر کنم و زنگ بزنم به شرکت .
خدا رو شکر باورش شد و چیزی نگفت .
بخاطر اینکه هوس نکنم حرفای پارسا رو که توی پیامک فرستاده بود بخونم گوشیم رو خاموش کرده بودم .
صبح مثل هر روز بیدار شدم . مامان که نمیدونست دیگه شرکت نمیرم بنابراین فکر میکرد رفتم سرکار ... مانتوی
مشکیم رو با جین سورمه ای و یه شال سورمه ای پوشیدم . حوصله تیپ زدن نداشتم یه جورایی از همیشه ساده تر
بودم . با گوشیم زنگ زدم به آژانس و منتظر نشستم
قبل از اینکه آژانس زنگ خونه رو بزنه و مامان رو بیدار کنه رفتم پایین دم در وایستادم . خیلی طول نکشید که یه
پراید جلوی در ترمز زد و سوار شدم .
تو کل مسیر دلم میخواست به راننده بگم آقا صدای اون رادیو رو خفه کن ! ولی نگفتم ... صدای جیغ جیغوی مجریه
بدجور روی اعصابم بود ...
استرس اینکه قراره چی بشنوم کافی بود که کلا قاطی باشم ! از صبح اخمو بودم دست خودم نبود تازه به نظر خودم
این دو روزه خیلی صبوری کرده بودم . گرچه آثار گریه های این دو شب از روی چشمهای ورم کردم کاملا مشخص
بود !
دقیقا ساعت ۸ رسیدم ... دوباره به کارت شرکت و تابلوی ساختمون نگاه کردم درست بود
شرکت ساختمانی شکیبا .
یعنی اشکان مهندسه ؟ اصلا به تیپش نمیخوره ... بسم الله گفتم و رفتم تو . طبقه ۳ از آسانسور اومدم بیرون . وقتی
وارد شدم میز منشی رو به روم بود ...
به نظرم شرکتش زیادی شیک بود ... یعنی در این حد وضعش توپه ؟
❣ @Mattla_eshgh
چیک چیک...عشق
قسمت ۹۶
رفتم کنار میز وایستادم
_سلام خانوم خسته نباشید
_سلام مرسی. بفرمایید
_با آقای شکیبا کار داشتم . میتونم ببینمشون ؟
_وقت قبلی داری عزیزم ؟
با تردید گفتم : فکر کنم !
_اسمتون ؟
_صمیمی هستم
_چند لحظه اجازه بدید ...
توی کامپیوترش چک کرد و گفت :
_خانوم صمیمی اسمتون اینجا نیست
_ایشون خودشون در جریان هستن . ساعت ۸ باهاشون قرار داشتم
_لطفا صبر کنید
دقیقا هر وقتی که کارها باید با عجله پیش بره همه عالم و آدم ازت توقع صبوری کردن دارن !
با تلفن زنگ زد بهش و گفت من اومدم . قطع کرد و گفت :
_بفرمایید داخل منتظرتون هستن
_ممنون
چند تا ضربه زدم و با صدای بفرمایید رفتم تو . اشکان با دیدنم سریع بلند شد و اومد استقبال !!
_سلام الهام خانوم خیلی خوش اومدین
_سلام شرمنده که مزاحم کارتون شدم
_اختیار دارید . بفرمایید خواهش میکنم
_مرسی .
روی صندلی نشستم و فکر کردم چه عجب ایندفعه دستشو نیاورد که ضایع بشه ! پشت میز بزرگش نشست ... چقدر
تیپش فرق داشت با کت و شلوار !
_حالتون که خوبه ؟
_خوبم مرسی
نگاهش چرخی روی صورتم خورد و گفت :
_البته از چهره تون مشخصه خیلی هم خوب نیستین !
شونه ام رو انداختم بالا و جواب دادم :
_شما که توقع ندارید بگم همه چی آرومه ؟
_اصلا. گرچه دوست داشتم واقعا آرامش داشتین اما بهتون حق میدم که حال خوبی نداشته باشین !
_ممنون
شاید ازم توقع داشت مثل آدم جواب بدم ولی واقعا حوصلشو نداشتم ! نفس عمیقی کشید و گفت :
❣ @Mattla_eshgh
چیک چیک...عشق
قسمت ۹۷
_ چای میل دارید یا قهوه ؟
_مرسی من چیزی نمیخورم
_هر جور مایلید
_ببخشید آقا اشکان من خیلی وقت ندارم میشه خواهش کنم بریم سر اصل مطلب
_هر سوالی داشته باشین جواب میدم
تنها سوالی که اون لحظه اومد تو ذهنم رو پرسیدم :
_شما چرا با پارسا دشمنی دارید ؟
با تعجب گفت :
_دشمنی !؟ کی گفته ما با هم دشمنیم؟
_اگر نیستین پس چرا هم پارسا از شما کینه داره و هم شما سعی دارید چهره اش رو جلوی من خراب کنید ؟
به صندلی بزرگش تکیه داد و گفت :
_الهام خانوم میتونم باهاتون راحت حرف بزنم ؟
سرم رو تکون دادم ...
_من سالهاست که با پارسا دوستم ... نه اینکه یار غار باشیم نه ... ولی خوب زیاد همدیگه رو میبینم و تقریبا دوستای
مشترک زیادی داریم !
. توی این چند سال پارسا رو با دخترای مختلفی دیدم توی مهمونیها .. تفریحات .. کوه .. همه جا ! دیدن پارسا هر بار
با یه آدم جدید تقریبا برام عادی شده . اما دفعه اولی که توی دربند شما رو دیدم خیلی تعجب کردم ... معصومیتی
که توی چهره شما بود و معذب بودنتون جالب بود . مخصوصا وقتی که بهم دست ندادید ...
فهمیدم که باید دختر مقید و نجیبی باشین و همین نجابت به نظرم فرق اساسی بود که بین شما با انتخابهای قبلی
پارسا دیدم .. اون روز توی تولد ستاره مطمئن شدم که حدسم درست بوده وقتی که وارد سالن شدین و تعجبتون رو
از دیدن جمع موجود دیدم !
راستش رو بخوای فکر نمیکردم که دو ماه بگذره و شما همچنان با پارسا مونده باشی ! برام خیلی جالب بود که
دختری مثل شما چجوری نتونسته چهره واقعی طرفش رو بشناسه !
حتی یه لحظه حس عذاب وجدان بهم دست داد از اینکه چرا زودتر از اینا باهاتون قرار نذاشتم و چیزایی رو که باید
در مورد شخصیت اصلی پارسا بدونید رو بگم !
ولی خوب وقتی حرفهای نازی رو شنیدم که بهتون گفت حتی اجازه ندادی پارسا بهت دست بزنه خوشحال شدم که
بلاخره یکی پیدا شده که حساب شده عمل کرده !
_منظورتون رو نمیفهمم آقا اشکان ؟! یعنی چی پارسا با خیلیها دوست بوده ؟ مگه پارسا به جز نازی دوست دیگه ای
هم داره !؟
نیشخندی که زد انگار مستقیم تیری شد تو قلبم چون مطمئن بودم حرف جالبی بعدش نمیشنوم !
_به جز نازی ؟! اون که تازه از راه رسیده ... من دارم در مورد چند سال حرف میزنم !
مثل اینکه پارسا خان خیلی زرنگی کرده و شما رو دور از خودش نگه داشته ... ببین الهام خانوم متاسفم ولی باید بگم
پارسا به اندازه تک تک موهای سرش عاشق شده و دلداده داره !
ادامه دارد ...
❣ @Mattla_eshgh
مطلع عشق
📌 #طرح_مهدوی 🌅 #عاشقانه_مهدوی 🔆 مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب / در دلم هستی و بین من و تو، فاصل
پستهای روز شنبه(امام زمان (عج) و ظهور)👆
روز یکشنبه(خانواده وازدواج)👇
#عاشق_بمانیم ۵۸
بدرقه و استقبال از همسرتون؛
اونو برای بازگشت به خونه مشتاق نگه میداره....😊
❣ @Mattla_eshgh
مطلع عشق
#انچه_مجردان_باید_بدانند #قسمت_در_ازدواج 🌸اگر در #ازدواج فکر کنیم که ما هیچ نقشی نداریم این اعتقا
#انچه_مجردان_باید_بدانند
ملاک های من چه باشند؟
💞اگر كسی #انتخاب خوبی كرده و میخواهد آن را به ازدواج تبدیل كند، باید چند #نكته مهم را بداند:
🏆 - لازم است از نظر شما آن فرد #مطلوبیت فیزیکی و جنسی در یك حد متوسط رو به بالا برایتان داشته باشد.
🏆- مطلوبیت #دلی و هیجانی هم مهم است. البته لازم نیست الزاما عاشق همه و#جناتش باشید و چه بهتر هم كه نباشید؛ چون اگر عاشق باشید شاید به شناخت درستی از #ویژگیهای شخصیتی او نرسید.
🏆-شرایط مالیتان بهتر است با هم#ویژگیهای باشد. اگر هم یك طرف از نظر مالی بالاتر است، باید هر دو طرف #جنبه زندگی با فردی متفاوت از نظر فرهنگ اقتصادی را داشته باشند. سبك #خرج كردنتان باید با هم هماهنگ باشد.
🏆- سبك #دینداریتان باید به هم بخورد و شبیه هم به زندگی و خدا و پیغمبر بنگرید، اگر #شریعت برای یکی از شما خیلی مهم است برای دیگری نیز مهم باشد یا اگر یکی اهل #مطالعات دینی است، به نظر دیگری مضحک نیاید.اگر شما اهل #روزه و نماز هستید، این موضوع برای همسرتان با ارزش باشد.
🏆- احتمالا همه میدانیم که #تشابه خانوادهها بسیار بسیار مهم است و عملا با انتخاب یک نفر، خانواده او را نیز برمیگزینیم
❣ @Mattla_eshgh
http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc
مطلع عشق
#ارسالی_ازکاربران سلام ،وقت بخیر ممنون بابت کانالتون ،مطالبش آموزندس ، یک انتقاد نسبت به آقایان مذ
نظر دوستان عزیزمون رو دررابطه با این👆 پست بخونیم 👇
༻﷽༺
⁉️سوال : پس از ازدواج چه کسانى به مرد محرم مى شوند؟
✅جواب: هرگاه کسى زنى را براى خود عقد نماید، هر چند با او نزدیکى نکرده باشد، مادر و مادر مادر آن زن و مادر پدر او هر چه بالا روند به آن مرد محرم مى شوند، ولى دختر زن و نوه دخترى و پسرى آن زن در صورتى به آن مرد حرام مى شوند که با آن زن نزدیکى کرده باشد.
⁉️ #سؤال : پس از ازدواج چه کسانى به زن محرم مى شوند؟
✅جواب: پدر شوهر و جدّ او هر چه بالا روند و پسر و نوه پسرى و دخترى شوهر، هرچه پایین آیند به زن او محرمند، چه قبل از عقد متولد شده باشند یا بعد از عقد.
#پرسش_پاسخ
❣ @Mattla_eshgh
http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc