بزنـد ، باعث عذاب و بدبختی ما خواهد شد. چرا که آنها مصون از خطا و ملهم به الهامات غیبیه هسـتند. آقاي منطقی لبخند تلخی زد
و گفت: تو خیلی اشـتباه کردي. اتفاقـا اعضـاي محفـل حرفهاي ترین خلافکارهـاي دنیـا هسـتند وکثیف ترین گناهان از آنان صادر
میشود، خود من شاهـد تعویض زنان محفل با همـدیگر بوده ام و به حـدي از آنان کثافت کاري و رذالت دیده ام که اگر پاكترین
افراد عضو محفل شونـد هرگز به آنان اعتماد نخواهم کرد.حرفهاي آقاي منطقی برایم تازگی داشت او از غیر انسانی ترین اعمال که
از اعضـاي محفـل قبل از انقلاب سـر میزد برایم گفت و ایرادهایی اساسـی از خود بهائیت گرفت و گفت: من خودم را با موسـیقی
سرگرم کرده ام، همسـر و فرزندم هم از بهائیت نفرت دارند و در هیچکدام از جلسات شرکت نمیکنند. اما تشکیلات
دست ازسـر پسـرم برنمیدارد و دائما او را فرا میخواننـد و برایش حرف میزننـد و میگویند باید تسـجیل شوي. پسـرم نمیخواهد
تسـجیل شود. من و مادرش هم با او موافقیم و به اوگفته ایم که مقاومت کند من مبهوت و متحیر به آقاي منطقی نگاه میکردم او به
چه جرأتی چنین چیزهائی را میگفت به اوگفتم: از اینکه طرد شویـد نمیترسـید؟ گفت: اگر طرد شویم هرسه با هم طرد میشویم
و جـدائی و افتراقی بین مـا پیش نمی آیـد پس مشـکلی نیست و در ضـمن ما تصـمیم داریم به خارج از کشور برویم و از دست بکن
نکن هاي این تشـکیلات راحت شویم. گفتم پس چه کسـی واقعا بهائی است؟ همه که یا از ترس بهائی مانده اند و یا منفعتی را دنبال
میکنند یا مثل شـما ظاهرا بهائی هستند. پرسیدم به بهاء و عبدالبهاء چه؟ به آنها هم ایمان ندارید؟ عینکش را کمی بالاتر برد، دستی
بر محـاسن خود کشـید و گفت: آدمهـاي زرنگی بوده انـدخوب توانسـتند چیزي مشابه با ادیان دیگر درست کننـد. علاوه بر مقام و
منزلت پول خوبی هم به جیب زدند. من که هنوز تعصبی نسـبت به این حضـرات داشـتم گفتم آقاي منطقی شـما کفر میکنید، یعنی
میگوئیـد آنهـا دروغ بوده انـد؟ او گفـت: معلـوم اسـت کـه دروغ بوده انـد، اگر دروغ نباشـند اعضـاي بیـت العـدل را کـه خودشـان
کثیفترین افراد روي زمین هسـتند جانشـین خود نمیکردند و بیت العدل هم در هر کشور و شـهر و روسـتا عده اي را جانشـین خود
نمیکرد. کمی به عقلت رجوع کن آیا در روستائی که فقط دوازده نفر بهائی زندگی میکنند و نه نفر از آنها عضو محفل میشوند
همه آن نه نفر پاك و بري ازخطا هسـتند؟ من روسـتائی را میشـناسم که نه نفر از دوازده نفري که در آن روستا بهائی بودند عضو
محفل بودند این نه نفر هر شب و روز براي بالاکشـیدن زمینهاي یکـدیگر تقلا میکردند. آقاي منطقی میخندید و
میگفت آن سه نفر بدبخت زمینهاي خودشان را از دست دادند فقط به خاطر اینکه فکر میکردند اعضاي محفل خیر و صـلاح آنها
را میخواهند اما بعدها در بین این دوازده نفر آنچنان درگیري پیش آمدکه همدیگر را تا سـرحد مرگ زده بودند. صحبتهاي آقاي
منطقی مرا بـه فکر فرو برد و میدیــدم کـه حقیقـت را میگویــد و مـن حســابی فریـب تشــکیلات را خـورده و زنــدگی ام را تبــاه
کرده ام. آقاي منطقی مرا با این حرفها سرگرم کرده و از طرفی با بهروز تماس گرفته بود که خودش را سریع برساند و نگذارد که من
خانه را ترك کنم
ادامه دارد ....
مطلع عشق
🔻اگر فکر میکنید محتواهایی که جهت آماده سازی افکار عمومی و عادی سازی #همجنسبازی تولید میشوند، فقط د
پستهای روز دوشنبه( سواد رسانه )👆
پستهای سه شنبه ( #امام_زمان (عج) و ظهور)👇
📌 #طرح_مهدوی ؛ #عاشقانه_مهدوی
🔹 وحشت دنیای بیظهورت بیش از وحشت دنیای تلخ امروز است...
🔅 اللهم عجل لولیک الفرج
🖼 #پروفایل
❣ @Mattla_eshgh
✔️🔰 قابل توجه مخالفین دولت و زیر سوال برندگان مسئولین و افرادی که دولت را موفق نمی دانند
👈👈👈شفاف سازی بانک مرکزی از تورم در انتهای دولت قبل
🔹در حالی که حدود سه سال است، نرخ تورم بانک مرکزی منتشر نمی شود و فقط نرخ تورم مرکز آمار انتشار می یابد، بانک مرکزی، جزئیات آمار تورم 12 ماهه و نقطه ای کشور در مقطع تغییر دولت در سال 1400 تا اردیبهشت امسال را منتشر کرد.
🔹این آمارها نشان می دهد نرخ تورم متوسط 12 ماهه در پایان شهریور 1400، حدود 60 درصد بوده که طبق اظهارات بهادری جهرمی در 70 سال اخیر بی سابقه است. با این حال، این شاخص طبق آمار بانک مرکزی در اردیبهشت امسال به 42 درصد رسیده که نشانگر کاهش حدود 18 واحد درصدی است.
🔹انتشار این داده ها در حالی است که داده های مرکز آمار نیز روندی مشابه اما با ارقامی متفاوت را نشان می دهد. بر این اساس این رقم از 45.8 درصد در شهریور 1400 به 38.7 درصد در اردیبهشت کاهش یافته است./ خراسان
✅ فراموش نکنید ،دولت آقای #رئیسی با وجود کسری بودجه وحشتناک سال قبل، بدون قرض از بانک مرکزی ،بدون چاپ پول توانست روند تورم را کاهشی کند.
👌پس قطعا امسال روند نزولی تری را شاهد خواهیم بود و این است تزریق #امید به جامعه
❣ @Mattla_eshgh
مطلع عشق
بزنـد ، باعث عذاب و بدبختی ما خواهد شد. چرا که آنها مصون از خطا و ملهم به الهامات غیبیه هسـتند. آ
#سایه_شوم
#قسمت چهل و پنج
میدانیـد اگر این مسـئله را اعلام کنیم ما را از دیدن پدر و مادر و برادر و خواهر و تمام اقوام محروم میکنند و بدتر از همه اینکه به
حـدي شایعه پراکنی میکنند و به حدي پشت سـر ما حرف میزنند که ترجیح داده ایم سـکوت کنیم تا بالأخره از ایران برویم و کلا
دور از دخالتهـاي بیجاي تشـکیلات باشـیم. بهروز این حرفها را شـنید و گفت: اینها از قوانین بهائیت است و تشـکیلات فقط اجراي قانون میکند. تشکیلات مجري دستورات الهی است آقاي منطقی خیلیمسئله را باز نکرد اما براي اینکه من و بهروز را متوجه خیلی
چیزهـا کنـد تـا نیمه هـاي شب براي ماحرف زد و نمیدانست که آنحرفهاچه تأثیري بر روحیه من خواهـدداشت. من براي مسائل
دنیوي ارزش زیـادي قائـل نبودم و تنهـا چیزي که مرا زنـده نگه میداشت این بود که در نزد خـدا عزیز بـاشم و بزرگی و انسانیت و خـدمت و احسـان را فقـط برآورده شـدن رضـاي الهی میدانسـتم و اگر راهی که من در آن فعـالیت میکردم راه حق نبود و به قول
آقاي منطقی باطل بود من به چه امیـدي زنـدگی کرده و این همه مشـکلات را متحمل شـده بودم؟! کمی که فکر میکردم میدیدم
تمام اوقات من از صـبح زود که بر میخواستم تا شب پر بود و این نوع فعالیت فقط مختص زندگی من نبود، همه بهائیان از کودکان
دبسـتانی گرفته تا جوانان و از نوجوانان تا پیران و سالخوردگان همه و همه سـخت مشـغول بودند، آنچنان سـرگرم بودند که فرصت
نمیکردنـد به عواقب این همه فعالیت فکرکنند. سالهاي سال مطلب تکراري و غیر قابل اجرا و غیر منطقی را مطالعه میکردند و در کلاسـهاي فراوانی شـرکت میکردنـد که براي ایجـاد تنوع آنهـا را به مسائـل غیر اخلاقی تشویق میکردنـد. این نوع
زنـدگی در صورتی که به خاطر رضایت خدا نباشد، درجا زدن و تباه شدن است و من کسـی نبودم که با وجود رسـیدن به حقیقتی
ایـن چنیـن بـاز هـم بـه آن ادامـه دهم و برایم مهم نباشـد. بعـد از آن دیگر از همه چیز جـدا شـده بـودم و کلاسـها و سـرگرمیهاي
تشـکیلاتی دیگر برایم بی ارزش شـده بود. از طرفی هم تشـکیلات دائمـا کسـانی را میفرسـتادند تـا با من صـحبت کننـد و مرا براي
فعالیتهاي گوناگون فرا بخواننـد من از بیشتر دسـتورات سـرپیچی میکردم. فعالیتها را تقلیل داده و تنها فعالیتم رفتن به ضـیافت نوزده
روزه و اجراي برنامه هـاي مربوط به موسـیقی و آموزش سـنتور به عـده اي از بهائیـان بود. اوقـات فراغت را با خوانـدن کتابهاي مورد
علاقه ام سپري میکردم.
کم کم تصـمیم گرفتم نویسـندگی کنم و به نوشـتنی کرمان با مطالبی خوانـدنی و جـذاب مشـغول شـدم.
چندي بعد رمانم به اتمام رسید و به حدي زیبا و دلنشین شده بود که تصمیم گرفتم از این توانائی خدادادي استفاده کرده و رمانهاي
بیشتري بنویسم. اولین رمـانم درباره دختري کرد زبان بود و من توانسـته بودم در قالب داسـتان آداب و سـنت و فرهنگ کردها را به
نحو احسن به تصویر بکشم. بهائیان معمولا از اینکه در سایر جوامع حاضـر شده و با کسی غیر از بهائیان روبه رو شوند گریزان بودند
و به شدت از برخورد با اهل علم و اهل مطالعه و کارمندان اداري و روحانیون و غیره ابا داشتند. اولا میترسیدند که بحثی پیش آید
و آنان نتوانند از بهائیت دفاع کنند وخجالت بکشـند، ثانیا میترسیدند مورد تبلیغ آنان واقع شوند و این مسئله منتج به مسلمان شدن
آنـان گردد و تحت فشـار تشـکیلات قرار بگیرنـد که چرا بـا مسـلمانان ارتبـاط گرفته اي؟ تشـکیلات بهائیان را کاملا
محصور کرده و مجال آشنائی با اقوام و ادیان دیگر به آنان نمیداد و دلیل و توجیهی که می آورد این بود که مسلمانان از ما بهائیان
نفرت دارند و موجبات خطر جانی و مالی براي افراد فراهم می آورند. ما هم فریب این حرفها را خورده و تا میتوانستیم از مسـلمانان
خصوصا اهل علم و مطالعه دوري میکردیم. من وقتی به مرور متوجه کاستیها و ضد اخلاقیات در تشـکیلات شدم تصـمیم گرفتم با
جوامع دیگر ارتبـاط گرفته تا از این محـدودیت و محصوریت رهائی یافته و به علم و دانائی ام افزوده گردد. از این رو به آموزشـگاه
آرایش و پیرایش مراجعـه کرده و پس از سـه مـاه دیپلـم آرایشم را گرفتم در حـالیکه وقـتی بعضـی از افراد تشـکیلات متـوجه این
منظور من شدنـد ، به من توصـیه کردنـد که اگر میخواهی آرایشـگري یاد بگیري به نزد آرایشـگران خودي برو آنها قبل از انقلاب
آرایشـگري را فرا گرفته اند و میتوانند به شـما هم آموزش دهند. اما من نپذیرفتم. خوب به خاطر دارم که صاحب خانه ما که او هم
همسـر یکی از معـدومین بهـائی اوائـل انقلاب بود اصـرار داشت که تو آرایشـگري را یـاد میگیري اما به تو دیپلم نمیدهنـد و من
میگفتم اینطور نیست و دیپلم آرایشگري را میگیرم و میگفتم که در آموزشگاهها اصلا مسئله دین عنوان نمیشود وکسی با بادین
من کـار نـدارد و بالأخره هم وقتی موفق به گرفتن دیپلم شـدم بـاز هم قبول نمیکرد و بـاسـماجت میگفت: امکـان نـدارد آنها به
بهائیـان دیپلم آرایشـگري نمیدهنـد تـا اینکه دیپلم را آوردم و به او نشـان دادم. بـا تعجب گفت: چنین چیزي ممکن نیست.که من
عصبانی شدم و گفتم: لابد میخواهید بگوئید که این دیپلم جعلی است و او دیگر حرفی نزد. بعد از آن تصمیم گرفتم براي تدریس
سنتور به آموزشـگاهی مراجعه کرده و از هنري که داشـتم حـداقل بهره مـادي بـبرم به محض اینکه چنـد قطعه چهار
مضـراب براي مسـئول آموزشگاه نواختم او مرا به عنوان مدرس سنتور براي خانمها ثبت نام کرد و بلافاصله حدود پانزده نفر شاگرد
برایم پیـدا شـد که روز به روز بیشتر میشدنـد. من از این موضوع به کسـی چیزي نگفتم چون میدانسـتم که ممانعت خواهنـد کرد.
تشـکیلات از ارتباط گیري ما بهائیان با مسـلمانان هراس داشت و به هر ترفند و هر حیله اي از این مسئله جلوگیري میکرد. اما چیزي
نگـذشت که تشـکیلات از این قضـیه مطلع شـد و به من گفتنـد: تو نمیتوانی بدون مجوز اداره ارشاد در این مکان مشـغولتدریس
باشـیو هرگاه ازطرف ارشاد متوجه شوند که تو به عنوان یک فرد بهائی به مسـلمانها سـنتور آموزش میدادي تو را جریمه سختی
میکننـد. امـا مسـئول آموزشـگاه میگفت: اصـلا اینطـور نیست به محض اینکه از طرف ارشـاد متـوجه شونـد از تو امتحـان به عمل
می آورنـد و اگر در آن امتحان موفق شوي مجوز صادر میکننـد و کاري به دین تو ندارنـد. اما تشـکیلات مرا به شـدت از ادامه این
کـار بر حـذر میداشت. من از هیـچ چیز نمیترسـیدم امـا مسـئله اي مرا به هراس افکنـد. بـا خـود گفتمکاگر از دسـتورات تشـکیلات
سرپیچی کنم به زودي پشت سـرم تهمتهـائی خواهنـد زد و این تهمت هـا آبروي مرا خواهـد برد. آنهـا ازطریق مـادر شوهر و پـدر
شوهرم به من اصرار میکردند که باید از این آموزشگاه موسیقی استعفا داده و خارج شوي. نقطه ضعف من آبرویم بود به شدت از
اینکه آبرویم خـدشه دار شود و حرفهـاي بی ربطی دربـاره ام زده شود نگران بودم، قبـل از اینکه چنین اتفاقی برایم حادث شود از آن
آموزشگاه خارج شدم اما یکی دو نفر از شاگردانم که آدرس منزلم را میدانستند اصرار کردند که ما به منزل می آئیم و در آنجا به
آموزش سنتور میپردازیم.
کلاسهاي موسیقی و استادي که...
ادامه دارد...
مطلع عشق
📌 #طرح_مهدوی ؛ #عاشقانه_مهدوی 🔹 وحشت دنیای بیظهورت بیش از وحشت دنیای تلخ امروز است... 🔅 اللهم عجل
پستهای روز سه شنبه (امام زمان (عج) و ظهور)👆
روز چهارشنبه( #خانواده_و_ازدواج )👇
4_6050703360569378473.mp3
9.71M
#تکنیک_های_مهربانی 💞 ۱۷
تمرینِ مهربانی رو
باید از خونه ی خودت شــروع کنی!
نمیشه اهلِ خیر باشی،
اما با اهلِ خانه ات،
نامهربان و بی خیر باقی بمانی...
❣ @Mattla_eshgh
مطلع عشق
من کـار نـدارد و بالأخره هم وقتی موفق به گرفتن دیپلم شـدم بـاز هم قبول نمیکرد و بـاسـماجت میگفت: ا
#سایه_شوم
#قسمت چهل و شش
یکی از شاگردانم زن جوان سـی ساله اي بود و معلم دانش آموزان کلاس پنجم بود. از معلومات نسبتا خوبی برخوردار بود. وقتی به خـانه آمـد و عکسـهاي مخصوص بهائیـان را دیـد فوري فهمیـد که مـا بهائی هستیم و عمـدا از اعتقادات ماسؤال کرد. من گفتم: ما معتقـدیم که امـام زمـان ظهورکرده و بهـاء همـان امام زمان موعود است. او گفت: اما امام زمان بایـد پسـر امام حسن عسـکري(ع)
باشد. گفتم : نه چرا باید پسـر ایشان باشد. گفت : همه روایات بر این قولند ، باید پسر امام حسن عسکري(ع) باشد که در آن زمان به علت جو نامنـاسب به خواست خـدا غایب شـده تا در زمان مناسب ظهور کنـد. گفتم : نه این حرفها دروغ است هیـچکس نمیتواند
غیب شود و پیـامبران و امامـان اگر به امـام زمـان اشـاره کردهانـد منظورشان بهاء بوده. گفت: پس چطور شـما معتقدیـد که باب در هنگام تیرباران وقتی که به او تیرانـدازي میکننـد غیب میشود و بعد او را درخانه اش مییابند اگر این حرفها دروغ باشد برايشـ ما
هم دروغ است، اگر اینهـاخرافـات است دین شـما هم پر از خرافـات است و سـپس ادامه داد بـاظهور امـام زمـان(عـج) ظلم و جور برچیده میشود همه ظالمان توسط ایشان سر زده میشوند و اسلام واقع یبنا نهاده میشود ، فساد از میان میرود و حکومت به دست
امام زمان(عـج) میافتـد و عـدل و داد در عالم فراگیر میشود. در ضـمن او بایـد از مکه ظهور کنـد و با صـداي بلنـد ظهور خود را اعلاـم نمایـد. مـا تمـام این نشانه هـا را از ایشان داریم و منتظر چنین کسـی هستی منه هر کسـی که بیایـد و بـدون داشـتن کوچکترین
نشانه اي از او و بدون هیچ معجزه اي اظهار قائمیت کند. گفتم: ظلم و جور و فساد و فحشاء با اجراي دستورات بهاء و احکام بهاء از بین میرود و زمانی که بهائیت عالمگیر شد عدل و داد هم فراگیر میشود. او گفت: مگر بهاء چه دسـتوراتی داده که میتوانـد ظلم و فساد و فحشا را از میان بردارد و عـدل و داد را حکمفرما نمایـد؟ گفتم: مفسدان و ظالمان راطرد میکنند و به ذهنم
آمـد که در جامعه بهائی هیچکدام از مفسدین طرد نشده و خود تشـکیلات ظلم میکند و به راستی چه حکمی چه دسـتوري غیر از
دسـتورات اسـلام در بهائیت وجود دارد که میتواند فساد را برچیند و عدل و داد را حاکم نماید؟! بعد از مباحثه با این خانما و خانه
مـا را ترك کرد و من مثـل همیشه به فکر فرو رفتم و با خود گفتم به راستی کـدام عـدالت الان در جوامع کوچک بهائی حکمفرما
شـده مگر نه اینکه اعضـاي محفـل که جانشـین بهـاء هسـتند تهمت معتـاد بودن را به بهروز میزدنـد و یک سـال تمام از رسـیدن او به
همسـرش با بی رحمی تمام ممانعت کردنـد؟ مگر نه اینکه هیـچکـدام از جوانان بهائی نمیتواننـد به دلخواه خودشان ازدواج کنند؟
مگر نه اینکه جوانان را به طور آشکار اجازه میدهند در کنار یکدیگر به عیش و نوش بپردازند تا به اصطلاح موجبات ازدواج آنان
را فراهم کنند؟ مگر نه اینکه بی حجابی در بین بهائیان غوغا میکند و فساد و فحشاء غیر قابل کنترل است؟ این دین چه برتري نسبت
به ادیان دیگر دارد؟ این دین دم از صلح عمومی میزند، هیچ دینی جنگ طلب نیست و همه ادیان صلح طلب هستند اما بهائیت چه
راهکارهایی براي برقراري صـلح ارائه داده است؟ با وجودي که خود بهاء و عبدالبهاء که بنیانگذاران این دین هسـتند نتوانسـتند در
بین خـانواده خود صـلح را برقرار کننـد و برادر بهاء هم ادعاي پیامبري کرد و برادر عبـدالبهاء هم ادعاي خـدائی کرد و هر کـدام از
اعضاي خانواده از یکـدیگر جداشده و یکی پیرو بهاء و عبدالبهاء و دیگري پیرو برادر دیگر شد خانوادهي آنها براي
یکـدیگر الفاظ بسـیار زشت و رکیکی به کار میبردنـد و تا زنـده بودنـد بر سـر ارث و میراث و ادعاهاي بی اساس با هم جنگیدنـد.
چگونه میتوانند منادي صلح جهانی باشند؟ این افکار برایم سؤالی طرح میکرد و آن این بود : اگر بهائیت باطل است پس چه دینی
میتواند حقیقت داشـته باشد؟ ما از اسـلام گریزان بودیم چرا که تشکیلات بهائی از اسلام براي ما دینی خالی از منطق و پر از اوهام
و خرافات و دروغ و گزاف ساخته بود. تصمیم گرفتم از خدا کمک بگیرم تا براي رفع این تردید و برپائی و ثبات در دین حق یاریم
کنـد. به خـاله کوچـک بهروز که یکی از اعضـاي هیئت جوانان بود مراجعه کردم ، به او گفتم : افکارم متزلزل شـده و دیگر دوسـت
ندارم در تشـکیلات کوچکترین فعالیتی داشـته باشم به نداشتن فرزند اشاره کردم و نبودن امکانات براي اهداف ایده آل زندگیم، او
متوجه نشـد که منظور من از این تزلزل افکـار و عقیـده چیست؟ به من گفت : مـا نمازي داریم که هرکس آن نماز را بخوانـد به هر
آرزوئی کـه بخواهـد نائـل میشـود. امـا خوانـدن آن نمـاز سـخت است. بـا اشتیـاق نمـاز را از او یـاد گرفتم. من براي نجـات از آن
سردرگمی و تردید حاضـر بودم به هرچیزي متوسل شوم، این نماز طولانی طوري بود که ما بین آن باید سه قدم رو به جلو یعنی رو
به قبله حرکت میکردیم (قبله بهائیان رو به مقبره بهاء واقع در اسـرائیل است) من قبل از خواندن نماز به سجده افتادم و از خدا طلب
یاري جسـتم، التماسـش میکردم که راه راست را به من نشان دهد و مرا از این همه دو دلی و تردید نجات دهد.