eitaa logo
مطلع عشق
282 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
73 فایل
@ad_helma2015 ارتباط با مدیر کانال برنامه کانال : شنبه ، سه شنبه : امام زمان( عج ) و ظهور ومطالب سیاسی یکشنبه ، چهارشنبه : خانواده وازدواج دوشنبه ، پنجشنبه : سواد رسانه داستانهای جذاب هرشب بجز جمعه ها استفاده از مطالب کانال آزاد است (حتی بدون لینک )
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊 قسمت چشم از مطهره برنمی‌داشتم. وقتی نگاهش می‌کردم، رنگ‌به‌رنگ می‌شد؛ اما حالا رنگ صورتش مثل گچ شده بود. امدادگر داشت معاینه‌اش می‌کرد. من هنوز نمی‌فهمیدم خوابم یا بیدار. فقط به این فکر می‌کردم که به مطهره قول داده بودم نماز صبح را به جماعت بخوانیم. به صورتش دقت کردم. انگار کمی پای چشمش کبود شده بود؛ شاید هم تازه داشت خون‌مردگی‌اش پیدا می‌شد. یک خط قرمز از بینی‌اش آمده بود ، تا روی لب‌های کبودش. لب‌های کبودش پاره شده بود و خونش داشت می‌خشکید. چادرش کج شده ، و از کنار برانکارد آویزان بود. نمی‌فهمیدم چرا چادرش خاکی ست. بغض داشت خفه‌ام می‌کرد؛ اما وقتی تلاش مضطربانه امدادگر را می‌دیدم، می‌ترسیدم چیزی بپرسم. امدادگر مقنعه مطهره را بالا زد. گردنش پیدا شد. سینه‌ام تیر کشید و خواستم جلویش را بگیرم که تشر زد: - بذار کارمو بکنم! دستم را بردم عقب ، و به گردن مطهره خیره شدم. انگار دورتادور گردنش یک طوق سیاه انداخته بودند. چشمانم سیاهی رفت. امدادگر زیر لب گفت: - حتماً شکسته! نفهمیدم منظورش چی بود. گردن مطهره؟ خون دوید توی صورتم. نمی‌فهمیدم علت شکستن گردن و کبودی صورت مطهره چیست. از جایی افتاده؟ زمین خورده؟ تصادف کرده؟ با کسی درگیر شده؟ مغزم قفل شده بود. امدادگر نبض مطهره را گرفت ، و چندبار صدایش زد. جواب نمی‌داد. با دو انگشتش چشمان مطهره را باز کرد و نور چراغ‌قوه را انداخت در چشمان مطهره. اعصابم بهم ریخته بود ، از این که دارد به چشمان مطهره من دست می‌زند. دلم می‌خواست مطهره خودش چشمان قشنگش را باز کند، لبخند بزند و بگوید چیزی نیست. نمی‌دانم امدادگر چه دید که هول کرد. شروع کرد به دادن ماساژ قلبی و تنفس مصنوعی. 🕊 ادامه دارد.... 🍃نویسنده فاطمه شکیبا 🌹کپی بدون نام نویسنده غیرمجاز است 🍃 🕊🍃 🍃🕊🍃
🕊 قسمت انقدر پریشان بودم ، که حتی زبانم به گفتن ذکر هم نمی‌چرخید. فقط به این فکر می‌کردم که من و مطهره ، الان باید نماز صبحمان را به جماعت بخوانیم؛ نه این که در آمبولانس باشیم. امدادگر یک دور دیگر ، علائم حیاتی مطهره را چک کرد و باز هم برای احیای قلبی تقلا کرد. نمی‌فهمیدم دارد چه اتفاقی می‌افتد. مغزم کند شده بود. زبانم مثل یک وزنه ده تُنی تکان نمی‌خورد. ناگاه امدادگر دست از کار کشید و لبش را جوید. به من نگاه کرد. شاید تعجب کرده بود از این که هنوز مات هستم. وقتی مطمئن شد قلب مطهره دیگر نمی‌زند، چادر مطهره را کشید روی صورتش. چند لحظه به صورت مطهره که زیر چادر پنهان شده بود نگاه کردم. نمی‌فهمیدم. وقتی دیدم امدادگر کاری نمی‌کند، جرأت پیدا کردم، دست بردم و چادر مطهره را از صورتش برداشتم. سرم را جلوتر بردم ، و این بار بیشتر به صورتش دقت کردم. از این که امدادگر داشت نگاهمان می‌کرد خوشم نمی‌آمد. بالاخره به سختی زبان چرخاندم و به امدادگر گفتم: - حالش خوب می‌شه؟ امدادگر فقط نگاهم کرد. از نگاهش اندوه را خواندم. انگار می‌دانست نباید چیزی بگوید؛ فهمیده بود من انقدر شوکه شده‌ام که معنای رفتارش را نفهمیدم و هنوز امید داشتم به زنده بودن مطهره. دوباره پرسیدم: - شما می‌دونید چرا اینطوری شده؟ سرش را تکان داد؛ خیلی کم. با صدای گرفته‌ای پرسید: - گفتید شما چه نسبتی باهاشون دارید؟ راست نشستم و گفتم: - همسرشونم. همیشه از پاسخ به این سوال ، احساس غرور می‌کردم؛ حتی الان که یک حس مبهم در ذهنم فریاد می‌زد که این اول بدبختی‌ست. دوست داشتم بگویم اردیبهشت همین امسال عقد کردیم؛ اول رجب. دقیقاً دو ماه و بیست و سه روز از عقدمان می‌گذشت. 🕊 ادامه دارد.... 🍃نویسنده فاطمه شکیبا 🌹کپی بدون نام نویسنده غیرمجاز است 🍃 🕊🍃 🍃🕊🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 برخی کارها بشدت از شما در نزد شوهر می‌کاهد. مثل مخفی‌کاری و کردن برخی امور در زندگی از شوهر... 💠 وقتی شوهر از امور پنهان، مطلع شود او را می‌کند چرا که او فکر می‌کند او را حساب نکرده‌اید و نظرش برایتان مهم نبوده است. 💠 با این‌کار، شوهرتان نسبت به کارهای آینده شما می‌شود. به شما در برخی کارها شک می‌کند و عامل بسیاری از بگومگوها و می‌گردد. ‌❣ @Mattla_eshgh
✅ اگر بچه بدی کرد، نگو: تو بد هستی، بگو: کارت بد بود. «إِنِّي لِعَمَلِكُمْ‏ مِنَ الْقالِينَ» (شعرا/۱۶۸) ✅ قرآن می‌گوید: اگر کسی خلاف کرد، نگو بیا، تو غلط کردی؛ تو خلاف کردی. بگو: عملت خلاف است. 🌐 درس‌هایی از قرآن - ۳۱ /۲/ ۱۳۹۸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برعندازا و مدعیان ازادی زن ببینید همین ۵۰ سال پیش:)) زمان پهلوی در ارسنجان، هر کی ازدواج میکرد، شب اولِ ازدواج، همسرش از آنِ حبیب الله خان معتضدی، نماینده حکومت پهلوی و خان اون منطقه بود پ ن : فیلم گریه‌های اهالی ارسنجان در مستند خان‌گزیده‌ها هنگام صحبت از تجاوزات خان‌ها! ‌❣ @Mattla_eshgh
مطلع عشق
🔺ماجرای یک خواب قبل از به دنیا آمدن فرزند «یک هفته قبل از به دنیا آمدن پسرم دو شب خواب دیدم من و ه
🔺از افسردگی تا تصمیم به خودکشی 🍃فکر می‌کردند دنیا به کامشان است وقتی پسربچه‌ای زیبا را در آغوش گرفتند اما شادی پس از به دنیا آمدن نوزاد بور و زیبا خیلی زود تبدیل شد به یک بهت و غم بزرگ؛ غمی که بعداً حکمتش را فهمیدند. ماجرا از زبان «علیرضا بایرامی» بشنوید؛ «وقتی امیر هادی به دنیا آمد خانه ما غرق نور و شادی بود. هادی چهره‌ای معمولی داشت. وقتی به چشمانش نگاه می‌کردیم احساس می‌کردیم ما را می‌بیند و حتی وقتی دو ماهه بود فکر می‌کردم من را از بقیه تشخیص می‌دهد. اما چهارماهگی که هادی را برای چکاب پیش دکتر بردیم، در کمال ناباوری دکتر گفت پسرتان نابینا است، دنیا روی سرمان خراب شد. به تهران آمدیم و هادی را به مطب معروف‌ترین متخصصان چشم پزشکی بردیم تا شاید فرجی شود. هنوز امید داشتیم. حتی یک بار به اتاق عمل هم رفت. پزشکان امید دادند و گفتند ممکن است بینایی یک چشمش را به دست بیاورد، اما آب پاکی را وقتی به دستمان ریختند که دکتر از اتاق عمل بیرون آمد و گفت اصلاً شبکیه چشمان پسر شما تشکیل نشده است. گفت خودتان و بچه‌تان را اذیت نکنید. ما در بدترین شرایط روحی قرار گرفتیم. شاید اصلاً حالا درست نباشد که اینها را بگویم اما ابایی نداریم. اتفاقاً باید بگوییم که شاید کسانی که خواننده این گزارش شما باشند دستشان بیایند که چطور خدا در اوج ناامیدی و اندوه، نور می‌تاباند به زندگی آدم‌ها. من و همسرم آنقدر در شرایط روحی بدی قرار داشتیم که حتی یک زمانی تصمیم به خودکشی گرفتیم. خجالت می‌کشم که بگویم اما حتی به مرحله اقدام به خودکشی هم رسیدیم. یک بار همسرم قرص خورد و من متوجه شدم و به بیمارستان بردمش.» ادلمه دارد ...
005.mp3
1.99M
🎙 رابطه صحیح زن و شوهر 🌴 بخش پنجم ⭕️ پر شدن ظرف روان خانم‌ها موجب می‌شود که خانم‌ها بیشتر به بیرون بودن تمایل پیدا کنند! 🔴 ‌❣ @Mattla_eshgh
❤️نکات مهم در وساطت❤️ در واسطه‌گری برای ازدواج، مسائلی را باید در نظر گرفت که باعث اثرگذاری و مانع از آسیب می‌شود. 1⃣ اخلاص وساطت در ازدواج را باید به‌عنوان یک عبادت و تنها برای خدا انجام داد. 2⃣ معرفی بر اساس شناخت معیارها برای معرفی دو نفر به هم حداقل باید از معیارهای درجه‌یک آن دو مطلع بود. 3⃣ ایجاد نکردن آسوده‌خاطری نباید طوری حرف زد که دو طرف خیال کنند دیگر نیازی به شناخت از راه گفت‌وگو، تحقیق یا مشاوره ندارند. پس از معرفی، تأکید کنید که طرفین بدون در نظر گرفتن معرف، خودشان برای شناخت یکدیگر تلاش کنند. 4⃣ بیان همهٔ ویژگی‌های مثبت و منفی برخی از ترس اینکه مبادا ازدواج سر نگیرد، هنگام معرفی فقط از ویژگی‌های مثبت سخن می‌گویند. در حالی که وظیفهٔ اصلی معرف، شناساندن کامل دو طرف به یکدیگر است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨 بارها در این چند سال اخیر تکیه کرده‌ام و تأکید کرده‌ام ... 🚨می‌بینید که من بارها گفته‌ام، و کسی کاری نمی‌کنه ‌❣ @Mattla_eshgh