eitaa logo
مطلع عشق
279 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
73 فایل
@ad_helma2015 ارتباط با مدیر کانال برنامه کانال : شنبه ، سه شنبه : امام زمان( عج ) و ظهور ومطالب سیاسی یکشنبه ، چهارشنبه : خانواده وازدواج دوشنبه ، پنجشنبه : سواد رسانه داستانهای جذاب هرشب بجز جمعه ها استفاده از مطالب کانال آزاد است (حتی بدون لینک )
مشاهده در ایتا
دانلود
مطلع عشق
✍انتظار را باید آموخت... انتظار را باید تمرین کرد.... ❣مقام انتظار... قلب سالم می خواهد.... امروز
ریپلای به پستهای روز شنبه👆 شروع پستهای روز یکشنبه (خانواده وازدواج )👇
"دوستت دارم" مثلِ اولين حسِ گرمِ لمسِ دستانت؛ همانقدر آرام... همانقدر شرمگين... و همانقدر پر شور... من تو را تا به ابد همانقدر بی نظير دوست خواهم داشت.. ❣ @Mattla_eshgh
♨️چند نکته مهم که خانواده‌ دختر باید در رعایت کنند 📌الو! الو! من خواستگارم! 🍃وقتی با منزل‌تان تماس می‌گیرند و در مورد دخترتان پرس‌وجو می‌کنند، نحوه پاسخ‌گویی شما بسیار مهم است. خوب است از همان ابتدا برخوردی صمیمانه داشته باشید و طوری سؤال نپرسید که گویی استنطاق می‌کنید. طبیعی است که نکات اولیه را بپرسید تا اگر هیچ شباهتی در کار نبود، برای آن‌ها و خودتان زحمت ایجاد نکنید، اما سؤالاتی کلی مثل سن‌و‌سال و یا تحصیلات. این‌که آقای داماد چقدر حقوق می‌گیرد و چشمش چه‌ رنگی است را بگذارید برای جلسات خواستگاری. اگر مادر پسر هم زیاد سؤال پرسید، خیلی محترمانه بگویید که حضوری با هم صحبت می‌کنیم. سعی نکنید که اصطلاحاً کلاس بگذارید و برای چندهفته دیگر وقت بدهید و از طرفی نگویید که همین فردا تشریف بیاورید. چندروز آینده را برای جلسه خواستگاری تعیین کنید. ❣ @Mattla_eshgh
مطلع عشق
💫 @ostad_shojae 💫
کنترل شهوت۸👆
هدایت شده از استاد محمد شجاعی
#کنترل_شهوت ۹ 🔻بوییدنی ها؛ یکی از ورودی های موثر در نفس انسانند! 🔻بطوریکه استشمام بعضی از بوها... هیجانات جنسی را افزایش می دهند! این ورودی را کنترل کنیم👇 @ostad_shojae
مطلع عشق
خانواده متعالی 🔰🌺 قسمت چهل و چهارم: ازدواج به موقع یعنی چی دقیقا؟؟؟ 🔹🔗🔹📢 استاد پناهیان: عرض کردی
خانواده موفق 🔰🌺 قسمت چهل و پنجم: تخیلات نابود کننده!⛔️ 🔹🔗🔹📢 استاد پناهیان: تو زیادی نشستی فکر کردی .. چرا در مورد ازدواج اینقدر فکر کردی❓ آخه خیلی دوست داشتم.... 😌 ⚜در سفارش امام صادق ع است که چیزی رو دوست دارید زیاد بهش فکر نکنید....خرابتون میکنه... (خیلییییی مهمه)👆🏻 🌺🌴👆 هی زیااااد یادآوری نکنید... آاای من یه روز ازدواج بکنم .... 💞😌💞 بابا....هیچی نمیشه ازدواج کنی! 😒 زیاد روش فکر نکن ...! حالا به کارت برس... حالا کسی که به تو زن نمیده ....😊 بیا برو کارات رو بکن 👈هی تو ذهنش تحلیل میکنه.... 😐🤔🙄 میگه ...من باید یه همچین خانمی داشته باشم میرم خونه ، خانمم اینجوری بیاد جلوی من .... ❤️💘❤️ حالا کجا یه دختری گیر بیاریم با تخیلات شما جور در بیاد؟؟؟ 😕 هرخانمی رو بگیری با تخیلات شما جور در نمیاد....دعوا میشه ❌👆 یا خانمی که قبل ازدواج تخیلاتش رو خیلی محااال کرده باشه 😌💓😌 💕من یه آقایی داشته باشم قدش این هوا باشه .... بعد صداشم این جوری باشه... بعد به من که میرسه،این جوری رفتار کنه ☺️ ماشینشم اینجوری پارک کنه .... 👈حالا ما یه داماد براش گیر آوردیم اصلا ماشین نداره بدبخت ...! 😐👆😒 دعواش میشه .... نه اونی که من میخوام تو نیستی 😤 ❌😐 آخه تو کی ترسیم کردی کیو میخوای.... 👈تخیلات طولانی ،عمیق،یکمی هم با احساس و با عاطفه و با محبت ،نسبت به ازدواج بعد از ازدواج انسان رو تو یک واقعیتهایی قرار میده که آدم از دَم فکر میکنه ((واقعیت ها همه تلخن!)) ❌الان ابراز تخیل افزایش پیدا کرده ... چرا گفتم فیلم ...❓ چون فیلم ها ابراز تخیلن 😌🖥 یه ازدواجی رو تو یه فیلمی میبینه .. یه نامزد بازی رو تو یه فیلمی میبینه ! میره تو عالم رویا!! 😌 میگه آخ اینجوری خوبه ! 👈ذهنش دیگه از اون ول نمیکنه ! جدا نمیشه بعد هر ازدواجی کنه مطابق تخیلش نیست نیست و دعواش میشه قطعا! ❌💔 ازدواج آدمو خوش اخلاق میکنه ... 👈این که بد اخلاق شده مال تخیلاتشه اینو امشب باید چند بار از روش بنویسی 100 بار بنویس ✍ متاهلا بنویسن! مجردا زیاد بهش فکر نکنن. 🙄 شما برو به کارت برس. همینقدر که میشنوی تو این جلسه کافیه ... .بقیه اش برو به زندگیت برس. 📲➖🔵➖💖🔶✅ یکشنبه چهارشنبه در👇👇 ❣ @Mattla_eshgh
هدایت شده از تنهامسیرآرامش 💞
ارتباط حرام.amr
547K
🔥 همه با "شهوت" امتحان خواهند شد... ☄️ زمینه ارتباط با نامحرم برای مذهبی ها و غیرمذهبی ها ممکنه پیش بیاد. 🔹حاج آقا حسینی 🌺 @IslamLifeStyles
مطلع عشق
🔹 #او_را ... 35 عرشیا واقعا سورپرایزم کرده بود! تا چنددقیقه فکرم مشغول بود! حتی حواسم از مهمونی
🔹 ... ۳۶ وقتی به خودم اومدم صورت منم از گریه خیس شده بود... نگامو به آسمون دوختم و دنبال خدا میگشتم... میخواستم داد بزنم... بگم این چه دنیاییه... این چیه که آفریدی😭😭 تن سنگینمو از آلاچیق بیرون کشیدم و راه افتادم سمت ماشین. هوا تاریک شده بود🌌 عرشیا چقدر برای خوشحال شدنم زحمت کشیده بود و من به همین راحتی خوشحالی عصر از کلم پریده بود!! میدونستم الان تو کله ی نگار چی میگذره... حتما با خودش میگه منو مسخره کرده! مگه میشه با این همه دک و پز و امکانات ، کسی خوشبخت نباشه؟؟ ولی من نبودم...😞 من خوشبخت نبودم... نگار بدبخته چون هیچی نداره و فکرمیکنه دردش پوله... منم بدبختم چون همه چی دارم و نمیدونم دردم چیه... اصلا خوشبختی چیه... اصلا چرا باید من زنده باشم و نفس بکشم... اصلا ماها اینجا چیکار میکنیم...😭 من چم شده... من همه چیز دارم! اما هیچ چیز ندارم! اه😣 چرا منو آفریدیییییی؟؟😭😭 چرااااا!؟؟؟ همینطور داد میزدم و سرعتمو بیشتر میکردم... کاش ماشینم چپ کنه کاش یکی بزنه بهم کاش یه فردای دیگه نباشه‼️ من نمیخوام زنده باشم😭 هیچی نمیخوام😭 تا دیروقت تو خیابونا چرخ زدم و گریه کردم، میدونستم برسم خونه باید جواب پس بدم اما مهم نبود....😒 اون شب اونقدر دیر خوابیدم که ساعت دو بعدازظهر به زور چشمامو باز کردم😴 هنوز گیج و منگ قرصای آرامبخش دیشب بودم. رفتم سراغ گوشیم📱 خاموش شده بود! زدمش شارژ و رفتم پایین که یه چیزی بخورم. کسی خونه نبود. حتی خدمتکاری که پنجشنبه ها برای تمیز کردن خونه میومد هم نبود! برگشتم اتاقم و گوشیمو روشن کردم میدونستم تا الان عرشیا هزار بار زنگ زده!! "محدثه افشاری" 🌹🆔 @Mattla_eshgh
🔹 ... ۳۷ اما گوشی که روشن شد قبل اینکه بخوام هرکاری کنم، شماره مرجان افتاد رو صفحه! -الو.... -الو و زهرمااااااار -مرسی😅 -کجایی ترنم😭😭 اخه من از دست تو چیکارکنم😭 خواهش میکنم یا این بی صاحابو بنداز دور، یا هروقت کارت دارم جواب بده!! -چی شده باز ترمز بریدی😂 یه نفس بگیر بعد حرف بزن! -درد بگیری تو اینقدر منو حرص میدی! حاضری بریم؟؟ -بریم؟؟😳 کجا؟؟ -سرقبر سعید!😒 خب مهمونی دیگه!! -واااای مرجاااانننننن به کل فراموش کرده بودم!!🙊🙈 -ترنمممم😠 من تا الان معطل تو بودم😭 پاشو بیا اذیت نکن -مرجان باورکن یادم رفت اجازه بگیرم از مامان و بابام.😢 اینجوری بیام منو میکشن!! -خدایا من چیکار کنم اخه😭 ترنم بمیییییری! خب الان زنگ بزن اجازه بگیر! -نمیشه، تلفنی که اصلا اجازه نمیدن! اونم بخوام بگم شب نمیام!! -اه...باشه بابا...نیا! -مرجان ناراحت نشو دیگه باور کن یادم رفت -باشه،خب،بای👋 تازه قطع کرده بود که دوباره گوشیم زنگ خورد... وای عرشیا😣 حوصله این یکیو دیگه ندارم😒 اولش جواب ندادم، ولی اینقدر زنگ زد که مجبور شدم جوابشو بدم! -الو... -برای چی جواب نمیدی؟؟؟😡 ترنمممم تو منو دیوونه کردی... چرا اینجوری میکنی؟؟😡 (وای خدا اینو کجای دلم بذارم😭) -عرشیا خواب بودم... معذرت... -اره تو گفتی و من خرم باور کردم!!😡 ادرس اون خراب شده رو بده ببینم😡 -خراب شده خونه ی توعه😠 بی ادب -ترنم آدرسو بده وگرنه هرچی دیدی از چشم خودت دیدی! میدونی که من دیوونه ام😡 -آدرسو میخوای چیکار؟؟ برای چی میخوای بیای؟؟ -به تو ربطی نداره باید ببینمت -عرشیا ولم کن😡😣 -خیلی نمک نشناسی! به همین زودی دیروزو یادت رفت؟؟ - دیوونه بازیای تو نمیذاره روزای خوش رو یادم بمونه😠 -ترنم یا میای پیشم یا بدون هرچی بشه تقصیر خودته! -‌مهم نیست،نمیام بای 😡 گوشیو قطع کردم و پرت کردم تو اتاق😖 اه... خودم کم بدبختی دارم،اینم اضافه شده😭 پسره ی روانی😭 نیم ساعت گذشته بود که دیدم زنگ خونه رو میزنن‼️ پشت سر هم و بدون وقفه انگار یکی دستشو گذاشته رو زنگ و ول نمیکنه! پله ها رو دوتا یکی رفتم پایین و با دیدن چهره ی عرشیا از پشت آیفون بدنم یخ زد....😥 "محدثه افشاری" 🌹🆔 @Mattla_eshgh
🔹 ...۳۸ از ترس نمیدونستم چیکار باید بکنم... اگر درو باز نمیکردم هم آبروریزی میشد. دست لرزونمو بردم سمت آیفون و درو باز کردم...😥 هیکل درشت عرشیا که تو چارچوب در قرار گرفت،کم مونده بود از ترس سکته کنم.... ولی تمام توانمو جمع کردم... نباید میترسیدم...! اگر میفهمید ترسیدم دیگه نمیتونستم جمعش کنم!😥 یه قدم اومد جلو،منم یه قدم رفتم جلو، سعی کردم اخم کنم و جدی باشم...😠 درو بست... دوباره بدنم یخ زد... میدونستم رنگ به روم نمونده! بغضی که داشت خفم میکرد،با قدم بعدی عرشیا ترکید...😭 -چرا اینجوری میکنی؟؟ ‌اخه مگه مریضی؟؟ ‌چرا اذیتم میکنی😭 -تو داری اذیتم میکنی ترنم😡 گریه نکن😡 چرا جوابمو نمیدی؟ چرا همش منو از سر خودت باز میکنی؟؟ -عرشیا خواهش میکنم برو... ولم کن... خواهش میکنم😭 من نمیخوام با هیچکسی باشم... من حال روحی خوبی ندارم... تنهام بذار... -من که دفعه پیشم داشتم برای همیشه میرفتم... چرا پس اومدی بیمارستان؟؟ چرا نذاشتی تموم کنم؟؟ -تو دیوونه ای... اگه چنددقیقه دیرتر میرسوندنت مرده بودی! صداشو برد بالا -خب میذاشتید بمیرم...😡 من که تو این دنیا دلخوشی ندارم -عرشیا بس کن... خواهش میکنم من خودم به اندازه خودم مشکلات دارم، تو دیگه بیشتر اذیتم نکن😣 -ترنم😢 چرا نمیفهمی ؟؟ نمیخوام بی تو باشم... اگه با من نباشی،بمیرم بهتره... -بسسسسه😫 تو چرا اینقدر احمقی؟؟؟ ما دو ماه هم نیست باهمیم همون اولشم گفتم این رابطه امتحانیه! چرا اینقدر جدی گرفتیش؟؟ چشماش سرخ شد و چند ثانیه فقط نگام کرد... آروم نشست رو سرامیکای ورودی خونه و سرشو به دستاش تکیه داد. -باهام نمیمونی؟؟ -ببین عرشیا.... -ساکت شو... فقط بگو اره یا نه😡 سکوت کردم... از جواب دادن میترسیدم. دلم میسوخت براش و میگفت بگو باشه، اما عقلم میگفت بگو نه! نفسمو تو سینه حبس کردم، چشمامو بستم و آروم گفتم نه....! بعد چندلحظه چشمامو باز کردم از ترس نفسم بند اومد😰 -عرشیا....😥 این چیه.... چیکار کردی😨 به سرعت رفتم طرفش، چندلحظه فقط نگاش میکردم... نمیدونستم چیکار کنم هول شده بودم... دست چپش مشت شده بود، دستشو گرفتم و مشتشو باز کردم، نالش رفت هوا😖 تیغی که تو کف دستش فرو رفته بودو دراوردم... هیچی نمیتونستم بگم... شوکه شده بودم! -اخه این چه کاراییه تو میکنی؟؟ اه😭 تو روانی ای مسخره.... چرا همش خودتو تیکه پاره میکنی😠 -ترنم من از این زندگی سیرم... دلخوشیم تویی تو نباشی،زندگی رو نمیخوام... اخم کردم و گوشیشو برداشتم، شماره علیرضا رو پیدا کردم و زنگ زدم بهش... تا علیرضا بیاد که ببریمش بیمارستان نیم ساعتی طول کشید. کف خونه رو با دستمال تمیز کردم و با کمک هم عرشیا رو سوار ماشین کردیم و رفتیم. "محدثه افشاری" 🌹🆔 @Mattla_eshgh
مطلع عشق
"دوستت دارم" مثلِ اولين حسِ گرمِ لمسِ دستانت؛ همانقدر آرام... همانقدر شرمگين... و همانقدر پر شور...
ریپلای به پستهای روز یکشنبه👆 شروع پستهای روز دوشنبه (حجاب و عفاف )👇