⭕️ یادتون میاد شروین حاجیپور یه آهنگ خوند شد انسان طراز جهان جایزه هم گرفت...؟
الان دو مساله گفته یکی اعتراض به کشتار کودکان در فلسطین، دوم تسلیت برای کشته شدن هموطنان در اقدام تروریستی کرمان.
حالا ببینید چه هااا که نمیشنوه ...
باید شبیه میل من حرف بزنی ....خیلی جالبه پول میگیرن که فحاشی کنند ولی به باقی میگن جیره خور ...
10.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
استاد پناهیان
چه جور بازی هایی برای بچه ها مناسب است؟
💢 فتنهگران مشغول کارند
حمایت تمام قد روزنامه هممیهن و سازندگی از جاسوسان و عوامل فتنه ز.ز.آ
این دو روزنامه جزو روزنامه های اصلاح طلب هستند
❌پخش رایگان فیلم شیطان پرستی در فیلیمو!
🔶فیلیمو در حال پخش یک سریال آمریکایی با نام "Chilling Adventures of Sabrina" است که داستان آن درباره روابط نامناسب دختران و پسران نوجوان، با تم جادوگری و تخیلی است.
🔷نکته قابل توجه درباره این سریال مملو از نشانه های شیطان پرستی و کابالیستی، پخش رایگان آن بدون خرید اشتراک برای نوجوانان و حتی کودکان است!
6.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#نمونه_دیگر
اگه گرفتاری، مریض داری، هر کجای مجلس نشستی 😂
تحمیق مردم فقط برای جذب پول و فالور برای خودشون ‼️
پیج های اینستاگرام زیادی با این ادعاها مشغول فعالیت هستند که متاسفانه به فریب و سرکیسه کردن مردم مشغولند.
چه کسی مسول برخورد با این شیادان معنوی است؟؟؟
#قانون_جذب
#تفکر_نوین_غربی
#معنویت_دروغین
هدایت شده از 🇾🇪 گروه جهادی اویس قرنی 🇮🇷
11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🪴 در طرح بزرگ کفالت ایتام شهدای یمن، فقط با ۱۰ هزار تومان در خط مقدم جبهه ظهور باشید.
❤️ کمک به ایتام شهدا یمن به نیت تعجیل در ظهور از طریق شماره کارت زیر نزد بانک سپه به نام گروه جهادی اویس قرنی:
💳|
6273-8170-1007-2290(روی شماره کارت بزنید کپی میشه) 🌐 پرداخت امن و به صرفه الکترونیکی از طریق لینک زیر👇 https://zarinp.al/owaisqarani.com ‼️ دریافت کد کفالت و پاسخ به سوالات از طریق شناسه @Habib72 ‼️ چگونه به گروه جهادی اویس قرنی اعتماد کنیم؟👇 https://eitaa.com/joinchat/2563834036Ce44467418b 🔴 اینجا یمن است. تنها درگاه رسمی ارتباط با یمن https://eitaa.com/joinchat/1015808046C4da3eb31ef
مطلع عشق
نیما : الو...سلام نرگس بیدار شدی ؟! - سلام داداش گلم ! نه خوابم هنوز ! - خب پس زود بیدار شو
#شبیه_نرگس
#قسمت شانزدهم
🍃 نیما : خب که چی ؟!
نرگس : خب بگو ببینم کجا رفته بودین شما دو تا که با هم اومدین ؟!
سعید : ما از یه بیگاری حتمی جیم زدیم دخترم !
نرگس متعجب گفت : چی و؟؟؟!!!
نیما : ساعت شیش یهو دیدم مامان چادر سر کرده آماده وایستاده جلوی در که نیما جان ! پسرم !...
سعید ادامه داد : الهی مادر فدات بشه ! کلا امروز توی کل خونواده ی اشرفی روزه قربون صدقه
رفتن مادرا بود !
نرگس خندید و گفت : بعد از قربون صدقه رفتن نوبت چی بود ؟!
سعید : آها ! بعد قربون صدقه رفتن...
نیما ادامه داد : نوبت رساندن خانوم های والده به منزل بابا عبدالحسین بود برای...
سعید ادامه داد : برای تر و تمیز کردن خانه بعد از عروسیه دیشب !
نیما : و ما هم به عنوان پسر های بزرگ خانواده نقش شوفر مامان جان هامون رو تا خونه ی بابا
عبدالحسین...
سعید ادامه داد: و در خانه ی بابا عبدالحسین هم نقش حمال یا نه محترمانه تر بگم باربر رو به
عهده داشتیم !
نرگس بلند خندید.
سعید : نخند دخترم ! درک کن یه کم ! به عمرم شوفره حمال...اَه ! ینی باربر نشده بودم که به یاری
حق و مدد والده ی عزیزتر از جانم شدم !
خنده ی نرگس شدت یافت.
نیما : هِــــعی ! بخند ، بخند که حالمون خنده داره !
نرگس : حالا مامان جان ها کوشن ؟! شما چرا اومدین ؟!
سعید : مامان جان ها مشغول تمیز کاریَن با پسر جان هاشان !
نیما : مامانا و وحید و مجید و عماد و فردین موندن اونجا رو تمیز کنن ! ما دو تا هم به بهونه ی
خوابیدنه سعید فرار رو بر قرار ترجیح دادیم !
سعید : البته فقط خواب من نبود ! فکر کن از شیش و نیم صبح هِی بالا و پائین کن آخرشم مامان
فریبا یه لقمه نون خالیَم بهمون نداد ! هِی میگفت کار کنین بعد بهتون ساعت دهی میدم ! گمونم
میخواست ما رو به دیدار حضرت عزرائیل مشعوف کنه!
نیما : بله دیگه ! چهار تا پسر و ده تا نوه ی پسر ! گمونم میخواست طرح تنظیم خانواده رو اجرا کنه !
نرگس بلند بلند میخندید و آن دو لقمه ای میخوردند و باز اتفاقاتی که در طی دو ساعت گذشته
برایشان در خانه ی بابا عبدالحسین افتاده بود با پیاز داغ زیادی تعریف میکردند !
بعد از تمام شدن صبحانه سعید بلند شد و در حالی که کش و قوسی به بدنش میداد گفت : دستت
درد نکنه دخترم ! من میرم بخوابم پسرم ! تا ساعت ده و نیم طرف اتاقت بیای خودم شقه ت
میکنم ! اون از دیشب اینم از امروز ! از بعد از ظهرم که باید برم آتش نشانی شیفتمه !
نیما : برو داداش ! خیالت راحت ، بیدارت نمیکنم !
سعید که رفت نرگس پرسید : این بنده خدا رو چرا آوردیش اینجا ؟! میبردیش خونه شون !
- این بنده خدا هم مثه من بدونه ناشتا مونده بود ... توو خونه شونم که خواهر نداره مثه من واسش
صبحونه آماده کنه !... بعدشم کاری نداره که ... یه دو ساعت توو اتاقم میخوابه بعد میره دیگه !
نرگس ابرویی بالا انداخت و چیزی نگفت. بعد از جمع کردن میز صبحانه و شستن ظرف ها به
پذیرایی رفت . نیما روی مبلی نشسته بود و تلویزیون نگاه میکرد. نرگس هم رفت و کنارش
نشست و دستش را دور گردنش حلقه کرد و گونه اش را بوسید : اینم بابت زحمتای دیشبت
داداش گلم !
نیما خندید و گفت : خدا جونه اون بنده خدا رو سلامت نگه داره! به بهونه ش خواهرمون ما رو ماچ کرد بعده مدتها !
نرگس کوسن را برداشت و به پهلوی نیما زد و معترض گفت : اصن نباید ماچت میکردم !
نیما دست نرگس را گرفت و او را در آغوش خودش انداخت و خندان گفت: خب حالا قهر نکن!