🔺ظریف در مصاحبه با یک روزنامه سوییسی گفت ایران تاکنون به تمامی تعهدات خود پایبند بوده و آژانس بین المللی انرژی اتمی، پانزده بار آن را تایید کرده که البته پنج بار از این پانزده بار مربوط پس از خروج آمریکا از توافقنامه اتمی بوده است. با این حال روابط اقتصادی ایران با جهان، عادی سازی نشده و اساسا امروز وضع ما به مراتب بدتر از دوران قبل از توافق است؛ به این دلیل که طرف های دیگر، (تعهدات خود در) توافقنامه را اجرا نکرده اند.
🔻صحبت آقای ظریف درست است. ولی ایشان به آخرین علت اشاره کردند. لیست عللی که وضع ما را بدتر از قبل از توافق کرده بسیار طولانی ست...
اعتماد و خوشبینی به آمریکا و اروپا
ندیدن دشمنی ها
بی توجهی به هشدارها و شروط رهبری
لجبازی با منتقدان
گره زدن مشکلات به خارج از مرزها
امید بستن به دشمن
مذاکره زیر فشار و تهدید
بی توجهی به سابقه دشمنی و فریبکاری آمریکا
نگرفتن تضمین برای اجرای تعهدات طرف های توافق
توافق به هر قیمتی
غافل شدن از شرکای منطقه ای و همسایگان ...
راستی چه کسی بود که گفت اگر به چهار سال پیش برگردم، باز هم برجام را امضا خواهم کرد؟!
#خسارت_برجام
📝 #رها_عبداللهی
❣ @Mattla_eshgh
هدایت شده از پویش سواد رسانهای
🔴 #زیست_شبانه موضوعی برای پرت کردن حواس مردم و تحریف مطالبات آنان
💢خانم امانی اصلاح طلب شما چگونه دریافتید که خواسته اکثریت مردم زیست شبانه است؟!! نکند وقتی سوار ماشین در حال گذر از خیابان هستید از روی چهره مردم نظرسنجی کردهاید!!!
⚠️زیست شبانه فقط جیب آن #چهار_درصد زالو صفت را پُر میکند وگرنه کسی که شب را هم کار میکند قطعاً اوضاع مالی خوبی ندارد که از زمان استراحتش میزند؛ به جای زیست شبانه اقتصادتان را درست کنید. مراقب باشید با رسانه هایشان مطالبات تان را تغییر ندهند.
#فریب_نخوریم
#عملیات_روانی
#جنگ_رسانه_ای
🔸🔹🔸🔹
☑️ کانال پویش سواد رسانه ای
➡️ @ResanehEDU
─═इई 🍃🌸🍃🌸🍃ईइ═─
💠✨ #تلنگر
دعوا شده بود، آقا امیرالمومنین(ع) رسید.
گفت: آقای قصاب ولش ڪن بزار بره.
گفت: به تو ربطی نداره.
گفت: ولش ڪن بزار بره.
به تو ربطی نداره.
دستشو برد بالا، محڪم گذاشت تو صورت علی(ع).
آقا سرشو انداخت پایین رفت.
مردم ریختن گفتن فهمیدی ڪیو زدی؟!
گفت: نه فضولی میڪرد زدمش.
گفتن: زدی تو گوش علی(ع)، خلیفه مسلمین.
ساتورو برداشت دستشو قطع ڪرد،
گفت: دستی ڪه بخوره تو صورت علی(ع) دیگه مال من نیست... دستی ڪه بخوره تو صورت امام زمانم نباشه بهتره.....
امام زمان(عج) فرمود: هر موقع گناه میڪنی یه سیلی تو صورت من میزنی.
📚بحارالانوار ج۴۱، ص ۲۰۳-۲۰۴
الخرائج و الجرائح، ج۲، ص۷۵۸-۷۵۹
─═इई 🍃🌸🍃🌸🍃ईइ═─
❣ @Mattla_eshgh
🔷 چرا ائمه #قیام نمیکردند؟ چرا #امام_زمان(عج) ظهور نمیکند؟
313 یار معروف امام زمان چه کسانی هستند؟ کل #یاران شان یا #فرماندهان؟
آیا هنوز بعد از قرنها، 313 نفر #یار نبوده اند تا #حضرت_مهدی(عج) #ظهور کند؟ یا #شرط_ظهور چیز دیگری است👆
شرط ظهور #آمادگی و #مطالبه جهانی است..
#صلح #عدالت #تبلیغ #امام_مهدی #منجی #انتظار #دوستی #بقیه_الله #حجت_بن_الحسن(ع) #منبر #روحانی #آخوند #مداح #مداحی #روحانیت #مبلغ #فرمانده #شیعه #شهدا #دروغ
❣ @Mattla_eshgh
مطلع عشق
قسمت چهل و یکم: تلفنم زنگ خورد. ڪاش میشد جواب نداد. ڪاش میشد تمام پلهاے ارتباطیم با سایہ هاے شوم زن
#داستان_عسل
#قسمت چهل و دوم
با لحنے سرد وناراحت گفتم:
_چیشده حالا یڪ دفعہ دلتنگ من شدے؟! تو هیچ وقت اینقدر پشت هم زنگ نمیزدے!
_خیلے بے انصافے! ! من تا حالا بهت زنگ نمیزدم؟!
_نگفتم زنگ نمیزدے.!!! گفتم پشت هم میس نمینداختے.حتما اتفاق مهمے افتاده ڪہ اینقدر مصر بودے باهام حرف بزنے!
او نفس عمیقے ڪشید و گفت:
_اول بگو الان ڪجایے؟ !
_مسافرت!!! سوال بعدے؟؟
او با تعجب سوالم رو تڪرار ڪرد.
_مسافرت؟؟؟؟ تو ڪہ جایے نداشتے برے؟! ڪس وڪارے نداشتے!! ڪجا رفتے
دروغ گفتم:
_اومدم قشم!! و فرداصبح برمیگردم
_تو درقشم چیڪار میڪنے؟ چرا تنها رفتے؟!چرا بے خبر؟
_توقع داشتے با ڪے برم؟ با ڪامران ڪہ ڪار دستم بده؟؟ یا با تو ڪہ همش تو اون شرڪت لعنتیت هستے!!! خستہ بودم ..احتیاج داشتم آب وهوایے عوض ڪنم.این ڪجاش اشڪال داره؟
او ڪہ لحنش آرومتر ومهربانتر شده بود با نگرانے پرسید:
_ببینم چیشده عزیزم؟ ڪسے اذیتت ڪرده؟ نکنہ ڪامران حرڪتے ڪرده؟
حدسم درست بود.زنگ زده بود تا از زیر زبانم حرف بڪشد چرا ڪامران را دڪ ڪردم.پس ڪامران با مسعود تماس گرفتہ بود.حالا چہ حرفهایے بینشون رد وبدل شده بود خدا میدانست.هرچند پیش بینے آن حرفها زیاد هم سخت نبود.
گفتم:نہ ڪامران تا حالا ڪہ یڪ جنتلمن ڪامل بوده واز ناحیہ ے او خطرے تهدیدم نڪرده!
او با ڪلافگے پرسید:
_پس دیگہ چہ مرگتہ؟
حوصلہ ے سین جین شدن نداشتم .با بے حوصلگے گفتم:
_نسیم من واقعا حوصلہ ے حرف زدن ندارم.وقتے برگردم همہ چیز رو توضیح میدم.. فقط الان ڪارے بہ ڪارم نداشتہ باشید.
نسیم آهے ڪشید و با لحن دوستانہ اے تهدیدم ڪرد:
_والا من ڪہ نفهمیدم تو دقیقا چہ مرگتہ.وحتے نفهمیدم تو چطورے تڪ وتنها رفتے قشم! فقط امیدوارم این تنهایے ڪمڪت ڪنہ تصمیم درستے بگیرے و ڪارے نڪنے ڪہ بعدها پشیمون شے.
بے اعتنا به تهدیدش گفتم:
_بسیارخوب ممنون ڪہ درڪ میڪنے...فعلا ..
و گوشے رو قطع ڪردم.
رفتم سمت میزمون.حاج مهدوے اونجا نبود.فاطمہ تا منو دید در حالیڪہ باقے مونده ے غذاها رو داخل ظرف یڪبار مصرف میریخت گفت:
دیرڪردے چقدر!!! غذات از دهن افتاد!
پرسیدم :حاج آقا ڪجاست؟
گفت:نمیدونم.غذاشو سریع خورد و پاشد رفت.بنده خدا معذب بود.نباید اصرارش میڪردے اینجا بشینہ.
⏪ادامہ دارد........
❣ @Mattla_eshgh
قسمت چهل و سوم:
من ڪہ تحت تاثیر حرفهاے نسیم هنوز عصبانے بودم، گفتم:
_چہ ربطے داره؟! مگہ ما لولوییم؟!! یڪ لقمه غذا بود دیگہ..با ڪنار ما غذا خوردن حلال خدا حرام میشد؟ !!! از طرفے شما در این رستوران جاے خالے میبینے ڪہ این حرفو میزنے؟ مطمئن باش اگر اینجا نشستنشون مشڪل داشت خودشون نمینشستند!!
فاطمہ متعجب از لحن تندم گفت:
_چیزے شده؟ انگار سر جنگ دارے!
بہ خودم اومدم.حق با او بود.خیلے در رفتارم وحرف زدنم تنش وجود داشت. معذرت خواستم و بہ باقے مونده ے غذام نگاهے انداختم ولے دیگر میل بہ خوردن نداشتم.فاطمہ دستش را روے دستم گذاشت وگفت:
_من اینا رونپرسیدم تا ازم معذرت بخواے..پرسیدم چون نگرانتم.
لبخند قدرشناسانہ اے زدم:
-خوبم....واسہ تغییر باید از خیلے چیزها گذشت. .دارم میگذرم...مهم نیست چقدر سختہ..مهم اینہ ڪہ دارم میگذرم.
فاطمہ بانگرانے پرسید:
_ڪمڪے از دست من برمیاد؟
_آره..شاید دعا!
ڪیفم رو از روے میز برداشتم.
گفت:غذات هنوز تموم نشده...
نگاهے دوباره به بشقابم انداختم ونجوا ڪردم:
-بس بود!تا همینجاش هم طعمش برام خاطره شد..
⏪ادامہ دارد.......
❣ @Mattla_eshgh
قسمت چهل و چهارم:
فاطمہ گیج و منگ از حرفهام فقط نگاهم ڪرد.
حاج مهدوے از آنسوے سالن بہ طرفمون مے اومد و من قد وبالاے او را در دل تحسین میڪردم.تصور ڪردم اگر او بجاے این لباس ڪت وشلوارے شیڪ میپوشید چقدر جذابتر و جنتلمن تر از مردهاے دورو برم بود! او با اینهمہ جذابیت چرا حاضر بہ پوشیدن این لباس شده بود؟!او هم جوان بود، هم زیبا!! او هم میتوانست مثل باقے مردهاے هم سن وسال خودش لباس بپوشد وجوانے ڪند ولے این راه واین لباس رو انتخاب ڪرده بود.هرچند من عاشق این لباس بودم.لباسے ڪہ خوشبختانہ تن هرمردے در اطرافم دیدم مهربان و شریف بود!
حالا یا این از خوش اقبالے من بود یا بخاطر خاطرات خوب ڪودڪیم...
نزدیڪمون شد..
باز با همان نگاه محجوب!
گفت:ببخشید معطل شدید..
من او رو معطل ڪرده بودم..من او را از ڪار وزندگے انداختہ بودم اونوقت او از ما بابت معطلے عذر میخواست!
ازمن پرسید :بهترید؟
وقتے مستقیم مرا خطاب قرار میداد غرق شادی میشدم.با نگاهے مستقیم زل زدم بہ چشمانے ڪہ فقط گوشہ ے چادرم رو میدید وگفتم:
خیلے خوبم..مگر میشہ بنده هاے خوب خدا منو مورد لطف وعنایت خودشون قرار بدن و من خوب نباشم!
چقدر شبیہ خودش حرف زدم! حتے لحن حرف زدنم همانند خودش بود..ڪاش حیاے نگاه او هم یاد بگیرم.!! فڪر میڪنم از زمانیڪہ خودم رو شناختم چشمانم حیا نداشت.!!
حاج مهدوے یڪ لحظہ نگاهش بہ نگاهم گره خورد و چهره اش تغییر ڪرد.عبایش رو مرتب ڪرد و بدون ڪلامے با قدمهاے بلند بہ سمت در رفت.
قلبم از جا حرڪت ڪرد.
فاطمہ بے خبر از همہ جا پلاستیڪ غذاها رو از روے میز برداشت و درحالیڪہ بازوے منو میگرفت گفت:زود باش فڪ ڪنم خیلے
دیره.حاج مهدوے عجله داره
⏪ادامہ دارد.......
❣ @Mattla_eshgh
قسمت چهل و پنجم:
صداے ضربان قلبم رو از گوشهاے ملتهبم میشنیدم و داشتم ڪر میشدم.
چرا او اینطورے نگاهم ڪرد؟
نڪنہ منو شناخت؟
یا مبادا نگاه بیحیام موجب شد ڪہ او فڪر ڪنہ من با نیت نگاهش ڪردم؟!
اے لعنت بہ این چشمها! اے لعنت بہ این نگاه! حاج مهدوے حتے در خیابان هم با ما هم قدم نشد.
انگار ما با او نبودیم.
انگار ما وجود نداشتیم.
فاطمہ بے توجہ بہ حال و روز من باغرولند در حالیڪہ نفس نفس میزد و میخواست زودتر بہ حاج مهدوے برسیم گفت:
_اے بابا...این بنده ے خدا چرا داره تختہ گاز میره.ڪلیه ام درد گرفت.مگہ تو غذا چیزے بوده؟
من ڪہ میدانستم عامل این رفتار منم با گلویے ورم ڪرده از بغض، فقط راه میرفتم.نہ با قدمهاے تند بلڪہ با گامهایے سنگین.
بالاخره حاج مهدوے ایستاد.
وباز قلب من هم ایستاد!
از دور میدیدم ڪہ تسبحیش رو در مشتش فشار میدهد.انگار داشت گلوے مرا میفشرد..یڪ قدم بہ عقب برداشت و ما رو دید ڪہ مثل لشڪر شڪست خورده بہ سمتش میریم.
فاطمہ جلوتر از من بود و حالا دستے بہ پهلو داشت.حاج مهدوے بہ آرومے بہ سمتمون اومد. در دلم غوغایے بود.تصاویر ڪابوسم جلوے چشمانم رژه میرفت و هر آن احساس میڪردم همه چیز خراب میشہ. وقتے بہ ما رسید هنوز چهره اش درهم بود.
فاطمہ از روے حیا.، دستش رو از پهلویش برداشت.
حالا اگر من جاے او بودم آه ونالہ هم چاشنے ڪارم میڪردم تا توجہ حاج مهدوے رو بہ خودم جلب ڪنم!
ولے دنیاے من وفاطمہ خیلے با هم فرق داشت.حاج مهدوے با نگاهے سنگین خطاب بہ فاطمہ گفت:
-من تند میرم یا شما آروم راه میاین؟!
فاطمہ هن هن ڪنان گفت.:
-حاج آقا نمیدونم.فقط میدونم واقعا من یڪے از نفس افتادم..
⏪ادامہ دارد.........
❣ @Mattla_eshgh
مطلع عشق
#مهدی_جان 🕊در قید غمم، خاطرِ آزاد ڪجایی؟ 🕊تنگ است دلم، قوّت فریاد ڪجایی؟ 🕊ڪو هم نفسی، تا نفسی، شا
پستهای روز شنبه(امام زمان (عج) و ظهور)👆
روز یکشنبه(خانواده وازدواج)👇
#خانواده_شاد ۲۳
✴️عروس نمونه
✅از اول زندگی به خوشایندها و ناخوشایندهای مادرشوهرتان توجه کنید.
👈تا شما را یک طرفدارِ جدید، بداند،
نه یک رقیب؛
برای تصاحب قلب پسرش😉
❣ @Mattla_eshgh
هدایت شده از سنگرشهدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تحویل سال
به وقتِ #مُحَرّم است
حَوّل قلـُوبَنا
#بِبُکاءِ_عَلَی_الحُسـَین ..
#یااهلَالعالَمقُتِلَالحسینُبکربلاعطشانا😭
ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
هدایت شده از سنگرشهدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تحویل سال
به وقتِ #مُحَرّم است
حَوّل قلـُوبَنا
#بِبُکاءِ_عَلَی_الحُسـَین ..
#یااهلَالعالَمقُتِلَالحسینُبکربلاعطشانا😭
ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊