گرمی لبخند از آواز بنان برداشته
چشم از فیروزههای اصفهان برداشته
حس معصوم نگاهِ غرقِ در اعجاز را
از دعاهای «مفاتیح الجنان» برداشته
بارها دیدم که گیسو شانه کرده در اتاق
شعر را عطر غریب ارغوان برداشته
بوی تاراج قجر میآید از کرمان شعر
دلبر من باز میل از سرمه دان برداشته
عشق مدتهاست این روح سراسر درد را
برده بر بام جنون و نردبان برداشته
فکر کن گنجشک باشی و ببینی گردباد
جفت معصوم تو را از آشیان برداشته
بشکند دستش گلم هرکس تو را از من گرفت
کیسهی باروت از ستارخان برداشته
من که شاعر نیستم لالم….سکوتی ممتدم
داغی لبهای تو قفل از دهان برداشته...
- #حامد_عسکری
#شاخه_نبآت
☕ ' Mava | مأوی
مرا میان جنگل بلور دست های خود پناه ده
به زهر مرگبار بوسه التیام ده
مرا، مرا بِکش، بُکش
نجات ده
تو ای فریب راستین
و آنچه رفت و
رفت و رفت
رفت و در من است
بر آب ده!
- #نصرت_رحمانی
#هناس
☕️' Mava | مأوی
چه جمال جان فزایی
که میان جان مایی
تو به جان چه مینمایی
تو چنین شکر چرایی؟!
- #مولانا
#بـَحریة
☕️' Mava | مأوی
درون پیله ات اندازه دلتنگی پروانه جا داری؟
در آغوشت برای خستگی های من دیوانه جا داری؟
هوا ناپایدار و چشمهایم ابر باران زاست
به روی سینه محض بارش سالانه جا داری؟
خمار چشمهای تو شرابستان شیراز است
ولی تا مستی کامل ، دو سه پیمانه جا داری
فقط از عشق من پر کن لبالب استکانت را
نگو جز من برای ساغر بیگانه جا داری
من و گیسوی بی سامان خیالی مشترک داریم
که بی شک در بساط خود برای شانه جا داری
تو اصلا فکر کن گلدان سبز و کوچکی هستم
اگر در گوشه ای از ازدحام خانه جا داری ....
حلالم کن اگر تنگ و پریشان است جای تو
یقین دارم که تا محشر در این ویرانه جا داری
- #نوروزی
#وِنوش
☕️' Mava | مأوی
كُل لحظةٍ أُقضيها معك،
جميلة...
هر لحظهای كه با تو میگذرونم
زيباست...هر لحظه...
#عربیات
#مجهول
☕️' Mava | مأوی
بیخیالِ زمین
حواستان جمعِ دلِ آدم هایى باشد که
شاید ناخواسته
روزى هزار بار می لرزانید و
عینِ خیال تان نیست...
#ناشناس
#نآرنج
☕️' Mava | مأوی
گاهی بهترین شعرهای دنیا هم نمیتواند اندوهِ چشمان زنی را بکاهد ...
- #شقایق_نیکومنظر
#مهروماه
☕️' Mava | مأوی
از حباب ما گره در کار بحر افتاده است
میکشد دریا نفس هرگاه مارا بشکند!
- #صائب
#غریق
☕️' Mava | مأوی
ذکر نامت نغمه و آواز هر صبحم شده
گرچه میدانم که هر آغاز من تکرار توست...
- #هما_کشتگر
#بـَحریة
☕️' Mava | مأوی
بی تو
مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم
خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم!
در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید
عطر صد خاطره پیچید
یادم آید که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ماه فرو ریخته در آب
شاخهها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
یادم آید، تو بمن گفتی:
ازین عشق حذر کن!
لحظهای چند بر این آب نظر کن
آب، آئینهی عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا، که دلت با دگران است
تا فراموش کنی، چندی ازین شهر سفر کن!
با تو گفتم:
- حذر از عشق؟
+ ندانم
- سفر از پیش تو؟
+ هرگز نتوانم
روز اول که دل من به تمنای تو پَر زد
چون کبوتر لب بام تو نشستم
تو بمن سنگ زدی، من نه رمیدم، نه گسستم
باز گفتم که:
تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو درافتم، همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم
سفر از پیش تو هرگز نتوانم، نتوانم…!
اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب نالة تلخی زد و بگریخت!
اشک در چشم تو لرزید
ماه بر عشق تو خندید
یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم
نگسستم، نرمیدم
رفت در ظلمت غم، آن شب و شبهای دگر هم
نه گرفتی دگر از عاشق آزده خبر هم
نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم!
بی تو، اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم
- #فریدون_مشیری
#شاخه_نبآت
☕' Mava | مأوی