بعضیها خودشان دلیل دوست داشتنشان می شوند.
آنهایی که می گویند: «باهم درستش می کنیم... :)
- #ناشناس
#نآرنج
☕️' Mava | مأوی
هیچ وقت به تهش فکر نکن
چون ممکنه برسی به غم !
ته زندگی به این قشنگی ، میرسی به مرگ ..
ته یک روز خوب ، ممکنه برسی به یک یادش بخیر ..
از حس و حال الانت لذت ببر ، در لحظه زندگی کن .. به تهش فکر نکن ..
- #فاطمه_سادات_مطهری
#مهروماه
☕️' Mava | مأوی
تا صبحدم به یاد تو شب را قدم زدم
آتش گرفتم از تو و در صبحدم زدم
با آسمان مفاخره کردیم تا سحر
او از ستاره دم زد و من از تو دم زدم
او با شهاب بر شب تب کرده خط کشید
من برق چشم ملتهبت را رقم زدم
تا کور سوی اخترکان بشکند همه
از نام تو به بام افق ها، علم زدم
با وامی از نگاه تو خورشیدهای شب
نظم قدیم شام و سحر را به هم زدم
هر نامه را به نام و به عنوان هر که بود
تنها به شوق از تو نوشتن قلم زدم
تا عشق چون نسیم به خاکسترم وزد
شک از تو وام کردم و در باورم زدم
از شادی ام مپرس که من نیز در ازل
همراه خواجه، قرعهٔ قسمت به غم زدم
- #حسین_منزوی
#هناس
☕️' Mava | مأوی
خود را به آتش غم رویِ تو سوختیم
چون روزگار سوخته از خام خوشتر است!
- #فروغی_بسطامی
#غریق
☕️' Mava | مأوی
زندگی یک چمدان است که میآوریش
بار و بندیل سبک میکنی و میبریش
خودکشی مرگ قشنگیست که به آن دل بستم
دست کم هر دو سه شب سیر به فکرش هستم
گاه و بیگاه پُر از پنجرههای خطرم
به سَرم میزند این مرتبه حتما بپرم
گاه و بیگاه شقیقهست و تفنگی که منم
قرص ماهی که تو باشی و پلنگی که منم
چمدان دست تو و ترس به چشمان من است
این غم انگیزترین حالت غمگین شدن است
قبل رفتن دو سه خط فحش بده، داد بکش
هی تکانم بده، نفرین کن و فریاد بکش
قبل رفتن بگذار از تهِ دل آه شوم
طوری از ریشه بکش ارّه که کوتاه شوم
مثل سیگار، خطرناک ترین دودم باش
شعله آغوش کنم حضرت نمرودم باش
مثل سیگار بگیرانم و خاکستر کن
هر چه با من همه کردند از آن بدتر کن
مثل سیگار تمامم کن و ترکم کن باز
مثل سیگار تمامم کن و دورم انداز
من خرابم بنشین، زحمت آوار نکش
نفست باز گرفت، این همه سیگار نکش
آن به هر لحظهی تب دار تو پیوند، منم
آنقدر داغ به جانم،که دماوند منم
توله گرگی،که در اندیشهی شریانِ منی
کاسه خونی، جگری سوخته مهمان منی
چَشم بادام، دهان پسته، زبان شیر و شکر
جام معجونِ مجسم شده این گرگ پدر
تا مرا مینگرد قافیه را میبازم
بازی منتهی العافیه را میبازم
سیبِ سیب است تَن انگیزه ی هر آه منم
رطب عرشِ نخیل او قدِ کوتاه منم
ماده آهوی چمن، هوبره ی سینه بلور
قاب قوسِین دهن، شاپریه قلعهی دور
مظهر جانِ پلنگم که به ماهی بندم
و به جز ماه دل از عالم و آدم کندم
ماهِ بیرون زده از کنگره ی پیرهنم
نکند خیز برم پنجه به خالی بزنم
خندههای نمکینت، تب دریاچهی قم
بغض هایت رقمی سردتر از قرنِ اتم
مویِ بَرهم زده ات، جنگل انبوه از دود
و دو آتشکده در پیرهنت پنهان بود
قصههای کهن از چشم تو آغاز شدند
شاعران با لب تو قافیه پرداز شدند
هر پسربچه که راهش به خیابان تو خورد
یک شبه مرد شد و یکه به میدان زد و مُرد
من تو را دیدم و آرام به خاک افتادم
و از آن روز که در بندِ توام آزادم
چشممان خورد به هم، صاعقه زد پلکم سوخت
نیزه ای جمجمه ام را به گلوبند تو دوخت
سَرم انگار به جوش آمد و مغزم پوسید
سرطانی شدم و مرگ لبم را بوسید
دوزخِ نی شدم و شعله دواندم به تنت
شعله پوشیدم و مشغولِ پدر سوختنت
به خودم آمدم انگار تویی در من بود
این کمی بیشتر از دل به کسی بستن بود
پیش چشم همه از خویش یَلی ساخته ام
پیش چشمان تو اما سپر انداخته ام
ناگهان دشنه به پشت آمد و تا بیخ نشست
ماه من روی گرفت و سر مریخ نشست
آس ِ در مشتِ مرا لاشخوران قاپ زدند
کرکسان قاعده را از همه بهتر بلدند
چایِ داغی که دلم بود به دستت دادم
آنقدر سرد شدم،از دهنت افتادم
و زمینی که قسم خورد شکستم بدهد
و زمان چَنبره زد کار به دستم بدهد
تو نباشی من از آینده ی خود پیرترم
از خر زخمیِ ابلیس زمین گیر ترم
تو نباشی من از اعماق غرورم دورم
زیر بی رحم ترین زاویه ی ساطورم
تو نباشی من و این پنجره ها هم زردیم
شاید آخر سر ِ پاییز توافق کردیم
هر کسی شعله شد و داغ به جانم زد و رفت
من تو را دو... دهنه روی دهانم زد و رفت
همه شهر مهیاست مبادا که تو را
آتش معرکه بالاست مبادا که تو را
این جماعت همه گرگند مبادا که تو را
پی یک شام بزرگند مبادا که تو را
دانه و دام زیاد است مبادا که تو را
مرد بد نام زیاد است مبادا که تو را
پشت دیوار نشسته اند مبادا که تو را
نا نجیبان همه هستند مبادا که تو را
تا مبادا که تورا باز مبادا که تو را
پرده بر پنجره انداز مبادا که تو را
دل به دریا زده ای پهنه سراب است نه
برف و کولاک زده راه خراب است نرو
بی تو من با بدن لخت خیابان چه کنم
با غم انگیزترین حالت تهران چه کنم
بی تو پتیاره ی پاییز مرا می شکند
این شب وسوسه انگیز مرا می شکند
بی تو بی کار و کسم وسعت پشتم خالیست
گل تو باشی من مفلوک دو مشتم خالیست
بی تو تقویم پر از جمعه بی حوصله هاست
و جهان مادر آبستن خط فاصله هاست
پسری خیر ندیدهَ م که دگر شک دارم
بعد از این هم به دعاهای پدر شک دارم
می پرم، دلهره کافیست خدایا تو ببخش
خودکشی دست خودم نیست، خدایا تو ببخش
- #علیرضا_آذر
#شاخه_نبآت
☕' Mava | مأوی
از یاد تو برنداشتم دست هنوز
دل هست به یاد نرگس مست هنوز
گر حال مرا حبیب پرسد گویید
بیمار غمت را نفسی هست هنوز
- #شهریار
#هناس
☕️' Mava | مأوی