🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸
🍀🌸🍀🌸
🌸🍀🌸
#توبه_رحمت
✅علّت رفع عذاب از قوم یونس(ع)
✅پرسش :
⬅️چرا عذاب الهی از قوم حضرت یونس(علیه السلام) برداشته شد؟
پاسخ اجمالی:
قوم حضرت یونس(ع) با اینکه صدق گفتارش را بارها آزموده بودند، ایمان نمی آوردند؛ لذا یونس(ع) به آنها وعده عذاب داد و از میان قوم خود بیرون رفت. ولی آنها وقتی نشانه هایی از عذاب را دیدند، قبل از اینکه عذاب قطعی شود به رهبری عالم و دانشمندی که درمیانشان بود از شهر بیرون رفتند و با حالت تضرع توبه کردند و خداوند توبه آنها را پذیرفت و نشانه هاى عذاب بر طرف شد.
✅پاسخ تفصیلی:
⬅️چنان که در تاریخ آمده است، ماجراى آنها از این قرار بود: هنگامى که «یونس»(علیه السلام) از ایمانآوردن قوم خود ـ که در سرزمین «نینوا» (در عراق) زندگى مى کردند ـ مایوس شد، به پیشنهاد عابدى که در میان آنها مى زیست، آن قوم را نفرین کرد، در حالى که عالم و دانشمندى نیز در میان آن گروه بود، که به «یونس»(علیه السلام) پیشنهاد مى کرد باز هم درباره آنان دعاکند، و باز هم به ارشاد بیشتر بپردازد و مایوس نگردد.
✅یونس(علیه السلام) پس از این ماجرا از میان قوم خود بیرون رفت، قوم او که صدق گفتارش را بارها آزموده بودند، گرد مرد دانشمند اجتماع کردند، هنوز فرمان قطعى عذاب فرا نرسیده بود، ولى نشانه هاى آن کم و بیش به چشم مى خورد، آنها فرصت را غنیمت شمرده و به رهبرى عالم از شهر بیرون ریختند، در حالى که دست به دعاو تضرع برداشته، اظهار ایمانو توبه کردند و براى این که انقلاب و توجه بیشترى در روح و جان آنها پیدا شود، مادران را از فرزندان جدا ساختند، و لباس هاى درشت و خشن و کم اهمیت در تن کردند، و به جستجوى پیامبر خویش برخاستند، اما اثرى از او ندیدند.
✳️این توبه و ایمانو بازگشت به سوى پروردگار، که به موقع انجام یافته بود، و با آگاهى و اخلاص توام بود، کار خود را کرد، نشانه هاى عذاب بر طرف شد، و آرامش به سوى آنها بازگشت، و هنگامى که «یونس»(علیه السلام) پس از ماجراى طولانیش به میان قوم خود بازگشت، او را از جان و دل پذیرا گشتند.
✅البته یادآورى این نکته لازم است که: قوم «یونس»، هرگز در برابر مجازات قطعى قرار نگرفته بودند، و گرنه توبه آنان نیز پذیرفته نمى شد، بلکه اخطارها و هشدارهائى که معمولاً قبل از مجازات نهائى مى آید، براى آنها به قدر کافى بیدارکننده بود، در حالى که مثلاً فرعونیان بارها این اخطارها را دیده بودند، (همانند ماجراى طوفان و ملخ خوارگى و دگرگونى شدید آب نیل و امثال آن) ولى هیچ گاه این اخطارها را جدى نگرفتند، و تنها از «موسى»(علیه السلام) خواستند که: ناراحتى را خداوند از آنان بر طرف سازد تا ایمانبیاورند، اما هرگز ایمان نیاوردند.
🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃
@Mawud12
هدایت شده از یا غیاث المستغیثین
#امام على عليه السلام : آيا شما در منازل همان كسانى نيستيد كه پيش از شما بودند و عمرشان درازتر و آثارشان
پاينده تر... بود و سپس...
نهج البلاغه، خطبه 111
☝☝☝
حمله تروریستها به پاسگاه مرزی ایران ♨️
و شهادت۳ نفر از مرزبانان🍃😔
همزمان با بازی فوتبال ایران و پرتغال، تروریستها به یکی از پاسگاه های مرزی ایران در #مرز_میرجاوه حمله کردند.
در این درگیری ۳ نفر به نام های
#ملاشاهی، #گمشادزهی و #نوتی
به شهادت رسیدند.
برای شادی روح این عزیزان
الفاتحه مع الصلوات.
#تشرف
جناب حجة الاسلام سید محمد آل طه از مرحوم حاج میرزا علی محدث زاده و او نیز به نقل از مرحوم حاج محقق چنین بیان فرمود که: روزی در ایام سفر به کربلا، به هنگام تشرف به حرم، ملتمسانه از آن حضرت فقط تقاضای دیدار امام زمان
(عج) را نمودم. در همان لحظه، ناگهان متوجه شدم که به محازات قبر حضرت علی اکبر(ع) مردی بلند قامت، در حالی که چفیه ای عربی بر سر دارد، نشسته است، در حالی که مردی دیگر با فاصله ای به اندازه نیم قدم به احترام در کنارش حضور دارد.
در اولین نگاه بر چهره زیبا و پر هیبت آن مرد، متوجه شدم که او کسی جز وجود مبارک امام زمان(عج) نیست، از این جهت برای بوسیدن و در آغوش انداختن خود، قصد کردم که که به جلو حرکت نمایم، ولی در کمال تعجب دیدم که قدرت کوچکترین حرکتی را ندارم. پس به ناچار دقایقی چند به دیدار حضرتش ایستادم.
در همان لحظه به دلیل رد شدن بسیاری از زائران حرم امام حسین علیه السلام از کنار آن حضرت، به ذهنم خطور کرد که آیا تنها من توفیق دیدن حضرت مهدی(عج)را دارم یا آن که دیگران نیز آن حضرت را دیده، ولی نمی شناسند؟
از این جهت از فردی که کنارم ایستاده بودم، پرسیدم:
آیا شما چنین آقایی را با این مشخصات در حرم می بینید؟
با نگاه متعجبانه و منفی آن مرد! دریافتم که این تنها منم که توفیق دیدارش را یافته ام، پس با عشق فراوان بر او حریصانه می نگریستم، تا شاید غم سالها دوری را با لحظاتی شیرین جبران نمایم.
پس از مدتی آن حضرت(عج) به همراهی یارشان از جای برخاسته و از حرم خارج شدند، در همان لحظه قدرت حرکت خویش را بازیافتم، پس به دنبالشان دویدم، ولی اثری از آنان نیافتم!
مرحوم محدث زاده اضافه می فرمود:
از آن روز به بعد مرحوم محقق حالات معنوی عجیبی داشت که ما به حالات وی سخت غبطه می خوردیم.
1 – ناتوانی جسمانی مرحوم محقق العیاذ بالله ناشی از بخل و یا عدم فیضان وجود مبارک امام عصر(عج) نیست، بلکه پدید آمده از کم بودن ظرفیت استعدادی وی در کسب فیض بیشتر بوده است، ولو همان فیض ناشی از دیدن و معرفت بر مفیوض به هنگام فیض، استعداد و توفیقی بلند است که از میان صدها هزار، یکی را دارایی آن است
2 – اگر ندیدن به معنای نبود استعداد است، پس نرسیدن به امام عصر(عج) نیز ولو همراه با دیدن بر او نیز باشد، باز نیازمند استعداد و قابلیت می باشد.
3 – زیارت از مشاهد مشرفه ائمه (عج)، سنتی رفتاری و به ارث رسیده از سلف صالح است که با تشرفاتی این چنین نیز تأکید می گردد.
4 – هر استعدادی در ظرف زمان و مکان خود تعریف شدنی است، پس اگر در موردی از موارد مثل مورد مرحوم محقق نیز نیم استعدادی برای توفیق تشرف به محضر مبارک امام عصر علیه السلام در فردی یافت می شود، آن استعداد به میزان ظرف زمانی مستعد، فعلیت می یابد. به همین دلیل حد زمانی تشرف مرحوم محقق تنها در همان میزان زمان حضور حضرت بقیة الله اعظم – عجل الله تعالی فرجه الشریف – در حرم سید الشهداء تعریف شدنی بوده است، ضمن آن که تحدد زمانی تشرف به ظرف مکانی حضور حضرت ولی عصر – عجل الله تعالی فرجه الشریف – در کنار قبر جدشان حضرت امام حسین علیه السلام گویای این واقعیت است که حدود زمانی تشرف، به مکان تشرف نیز وابسته است، پس باید تشرف را در مکان مقدس جستجو کرد.
🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃
@Mawud12
✨﷽✨
⬅️جوانی نزد شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی رفت وگفت : سه قفل در زندگی من وجود دارد وسه کلید از شما می خواهم .
⬅️قفل اول این است که دوست دارم یک ازدواج سالم داشته باشم ، قفل دوم اینکه دوست دارم کارم برکت داشته باشد ، و قفل سوم این که دوست دارم عاقبت بخیر شوم.
⬅️آیت الله نخودکی اصفهانی فرمود : برای قفل اول ، نمازت را اول وقت بخوان.
برای قفل دوم ، نمازت را اول وقت بخوان. و برای قفل سوم هم نمازت را اول وقت بخوان !
⬅️جوان عرض کرد: سه قفل با یک کلید؟
شیخ فرمود:
نماز های پنجگانه در اول وقت ، شاه کلید است.
🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃
@Mawud12
هدایت شده از موعود(عج)12
🌸🍃
🍃
اللهمكنلوليك الحجةابن الحسن
صلواتك عليه وعلى آبائه
في هذه الساعة وفيكل الساعة
ولیاوحافظاوقائداوناصراودلیلاوعینا
حتی تسكنه ارضك طوعا
وتمتعهفيهاطويلا
برحمتکیاارحمالراحمين.
@Mawud12
🍀 پیامبر اکرم ص :
کسی که دوست دارد عمرش طولانی و روزیش زیاد شود، نسبت به پدر و مادرش نیکی کند و صله رحم بجای آورد
•••••••••••••••••••••••••••••••••
🍀 پیامبر اکرم ص :
دو چيز را خداوند در اين جهان كيفر مى دهد تعدى و ناسپاسی پدر و مادر
••••••••••••••••••••••••••••••••
🍀 پیامبر اکرم ص :
به فرزندی که عاق (والدین) شده گفته می شود: هر کاری می خواهی انجام بده که من تو را نمی آمرزم.
••••••••••••••••••••••••••••••••
🍀 امام هادی ع :
نارضایتی پدر و مادر ، کم توانی را به دنبال دارد و آدمی را به ذلت می کشاند.
••••••••••••••••••••••••••••••••
🍀 پیامبر اکرم ص :
نگاه محبت آمیز فرزند به پدر و مادرش عبادت است
••••••••••••••••••••••••••••••••
🍀 پیامبر اکرم ص:
نسبت به پدر و مادر نیکوکار باش تا پاداش تو بهشت باشد ولی اگر عاق آنها شوی جهنمی خواهی شد
••••••••••••••••••••••••••••••••
🍀 امام صادق ع :
هر که به پدر و مادر خود - اگر چه به وی ستم کرده باشند - با نگاه غضب آلود بنگرد خداوند نمازش را نمی پذیرد.
•••••••••••••••••••••••••••••••••
🍀 امام علی ع :
کسی که پدرو مادر خویش را غمگین سازد عاق والدین شده است.
•••••••••••••••••••••••••••••••
🍀ع امام هادی
آزردن و نافرمانى [پدر و مادر]، ندارى مى آورد و به خوارى مى كشاند.
••••••••••••••••••••••••••••••••
🍀 امام هادی ع
نافرمانی (فرزند از پدر و مادر) مصیبت مصیبت نادیدگان است.
••••••••••••••••••••••••••••••••
🍀 امام صادق ع
اگر دوست دارى كه خداوند عمرت را زياد كند، پدر و مادرت را شاد كن.
••••••••••••••••••••••••••••••••
🍀 پیامبر اکرم ص :
بنده ای که مطیع پدر و مادر و پروردگارش باشد،
روز قیامت در بالاترین جایگاه است.
••••••••••••••••••••••••••••••••
🍀 امام علی ع
به احترام پدر و معلمت از جای برخیز هرچند فرمان روا باشی.
••••••••••••••••••••••••••••••••
ص🍀پیامبر اکرم :
آنکه پدر و مادرش را خشنود کند،
خدا را خشنود کرده
و کسی که پدر و مادر خود را به خشم آورد،
خدا را به خشم آورده است.
•••••••••••••••••••••••••••••••
ص🍀 پیامبر اکرم :
به پدرانتان نیکی کنید تا فرزندانتان به شما نیکی کنند،
از زنان مردم چشم پوشی کنید تا دیگران نسبت به زنهای شما چشم پوشی کنند.
••••••••••••••••••••••••••••••••
🍀 امام کاظم (ع) :
مردی از پیامبر خدا (ص) سؤال کرد: حق پدر بر فرزند چیست؟
حضرت فرمود:
1 - او را با نام صدا نکند
2 - در راه رفتن از او جلو نیفتند.
3 - قبل از او ننشیند.
4 - کاری انجام ندهد که مردم پدرش را فحش بدهند.
••••••••••••••••••••••••••••••••
ع🍀 امام باقر :
در سه چیز خداوند متعال به احدی اجازه ترک آنها را نداده است:
1- ادای امانت به مرد نیکوکار و فاسق
2.وفای به عهد و پیمان نسبت به نیکوکار و فاسق
3- نیکی به پدر و مادر، نیکو کار باشند یا فاسق و لاابالي.
🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃
@Mawud12
🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀
🍀🍀🌸
🌸🍀
#مهدوی
✅زمان دقیق ظهور امام زمان
ائمه معصومین(ع) همواره در پاسخ به این پرسش که حضرت حجت کی ظهور میکند سکوت اختیار میکردند و علم آن را ویژه پروردگار میدانستند؛ ولی کسانی یافت شدهاند که در جواب احساسات پاک منتظران به بیاناتی خلاف واقع روی آوردند. با سیری کوتاه در بوستان معطر کلام ائمه اطهار(ع) میتوان مضمون روایات مربوط به وقت ظهور حضرت مهدی(ع) را اینگونه دستهبندی کرد:
۱- علم و آگاهی از زمان ظهور، ویژه پروردگار متعال است.
۲- ممکن است این آگاهی با اراده الهی در اختیار معصومان(ع) قرار گرفته باشد.
۳- همواره ائمه دین مردم را از تعیین وقت ظهور پرهیز داده، به تکذیب وقتگذاران امر کردهاند.
۴- وقت ظهور غیرقابل پیشبینی و امر ظهور ناگهانی خواهد بود.
۵- وقت ظهور همانند خود ظهور از اسرار الهی است؛ ولی در برخی روایات پارهای از اسرار و محدودههای آن ذکر شده است.
۶- نحوه آگاه شدن خود حضرت به هنگام ظهور متفاوت ذکر شده است.
روایات دسته نخست که علم به زمان ظهور را ویژه خداوند دانسته، بسیار است. برای نمونه توجه به موارد زیر سودمند مینماید:
وقتی شاعر پرآوازه شیعه دعبل خزاعی در محضر هشتمین آفتاب آسمان ولایت شعری نیک خواند و سخن را با اشاره به قیام واپسین پیشوای شیعیان به پایان برد، سرشک از دیدگان آن امام همام جاری شد و فرمود:
«یا خزاعی نطق روحالقدس علی لسانک بهذین البیتین فهل تدری من هذا الامام و متی یقوم؛ ای خزاعی، گویا روحالقدس از لبانت با این دو بیت سخن گفت.
پس آیا میدانی این امام کیست و کی قیام خواهد کرد؟»
سپس حضرتش به معرفی امام منتظر پرداخت و این گونه ادامه داد: «و اما متی فاخباره عنالوقت فقد حدثنی ابی عن ابیه عن آبائه(ع) ان النبی صلیالله علیه و آله قیل له یا رسول متی یخرج القائم من ذریتک؟ فقال(ع): مثله الساعهًْ التی«لایجلیها لوقتها الا هو ثقلت فیالسموات و الارض لا تاتینکم الا بغتهًْ(۱ و ۲) و اما اینکه چه زمانی ظهور خواهد کرد؟
پدرم از پدرش و ایشان از پدرانش نقل کرد که وقتی به پیامبر اکرم(ص) گفته شد قائم از فرزندانت کی ظهور خواهد کرد؟
آن حضرت در جواب فرمود:
مثل ظهور او همانند برپایی زمان قیامت است که خداوند درباره آن فرمود: «هیچکس جز او نمیتواند وقت آن را آشکار سازد. در آسمانها و زمین، سنگین است.»
🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃
@Mawud12
هدایت شده از موعود(عج)
🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸
🍀🌸🍀🌸
🌸🍀
#مهدوی
✅آیا بعد از ظهور امام زمان (عج) دیگر هیچ گناهی از سوی مردم صورت نمی گیرد، یا مردم نمی توانند گناه کنند یا آزادی بشر از بین می رود؟ در غیر این صورت چه تضمینی هست که سرنوشت امام زمان مانند دیگر ائمه نشود؟
⬅️پاسخ اجمالی
بعد از ظهور حضرت، به واسطۀ رشد عقلی و فکری که در مردم ایجاد می شود انگیزه های انجام گناه بسیار کم و نادر می شود.
مردم در عین آزادی مشغول اعمال صالح می شوند و گناهان بسیار کم می شوند، اما مطلقاً از بین نمی رود.
🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃
@Mawud12
ادامه
👇👇👇👇👇
هدایت شده از موعود(عج)
#مهدوی
⬅️پاسخ تفصیلی
آزادی و اختیار انسان از مسائل فطری و از ممیزات انسان است که قابل خدشه و محدود به زمان خاصی نیست.
بعد از ظهور حضرت، به واسطۀ رشد عقلی و فکری که در مردم ایجاد می شود انگیزه های انجام گناه بسیار کم و نادر می شود. مهم ترین عامل صدور گناه از انسان طمع و حرص او به اندوختن مال دنیا و احساس نیاز انسان به متاع دنیا است.
وقتى انسان به قدر کفایت از مال و ثروت بهرهمند گشته و عزت و آبروى اجتماعى بیابد و بینش او الاهى شود و دنیا و متاع آن برایش بى ارزش گردد و به یقین برسد که تمامى وعدههاى الاهى حقاند و - گرچه دیگران نخواهند و نپسندند و در سر راه تحقق آن مانع بتراشند - بالاخره محقق خواهند شد؛ اگر انسان به یقین برسد که معاد و حساب و کتابى در کار است و بهشت و آنچه در آن است قابل مقایسه با عمر دنیا و آنچه در آن است نبوده، دیگر انگیزهاى براى ارتکاب گناه باقى نمىماند. به خصوص که بنابر برخى روایات و استدلالهای برخى محققان فرزانه، عمر ابلیس نیز با قیام حضرت (ع) تمام خواهد شد و به استناد برخی روایات آن ملعون به دست نبى اکرم (ص) در بیت المقدس ذبح خواهد شد و تسویلات و وسوسهها و تزیینهاى او هم منقطع مىگردد
] از طرف دیگر، موانع بى شمارى مثل حکومت عدل فراگیر که رهایى از عدالت آن امکان ندارد، محیط امن و امان و سالم و عدم پذیرش فساد و تباهى و گناه از طرف عموم مردم، مانع صدور گناه خواهد بود، پس انگیزه، مفقود و مانع، موجود مىشود. لذا گناه صادر نمىشود، در این زمینه نیز احادیث فراوان است، از جمله:
امام صادق (ع) آن دوران را این گونه توصیف مىکنند:
روابط نامشروع، مشروبات الکلى و رباخوارى از بین مىرود، مردم به عبادت و اطاعت روى مىآورند، امانت ها را به خوبى رعایت مىکنند، اشرار مردم، نابود مىشوند و افراد صالح باقى مىمانند"
و پیامبر (ص) مىفرمایند:
"خداوند به وسیلهى مهدى (عج) از امت رفع گرفتارى مىکند، دلهاى بندگان را با عبادت و اطاعت پر مىکند و عدالتش همه را فرا مىگیرد. خداوند به وسیلۀ او دروغ و دروغ گویى را نابود مىسازد. روح درندگى و ستیزه جویى را از بین مىبرد و ذلّت بردگى را از گردن آنها بر مىدارد".
همۀ این موارد ثابت می کند که مردم در عین آزادی مشغول اعمال صالح می شوند و گناهان بسیار کم می شوند، اما مطلقاً از بین نمی رود، در این زمان مسیحیان و یهودیان نیز به زندگی مذهبی خود ادامه می دهند. خداوند دربارۀ این دو گروه در آیاتی می فرماید:
که مابین ایشان دشمنی و عداوت تا روز قیامت قراردادیم.[4] در نتیجه؛ باید این دو گروه تاروز قیامت باقی بمانند و در زمان حضرت زندگی کنند.
بله، پس از امام زمان (ع) و برقراری حکومت واحد جهانی به وسیله ایشان رجعت اتفاق خواهد افتاد.
🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃
@Mawud12
#امام_علی علیه السلام:
تو مراقب آخرتت باش، دنیا خودش ذلیلانه پیش تو می آید.
غررالحکم، ۱۴۴
🍃🌺
#رهایی_از_شب
#ف_مقیمی
#قسمت_صد_و_چهل_و_یکم
حاج مهدوی اون جمله ی همیشگی رو تکرار میکرد و من مدام این حرفها رو در ذهنم مرور میکردم تا تمرین بندگی کنم..
اما سخت بود.
بین حرف تا عمل خیلی فاصله بود.
اون هم برای کسی مثل من که تازه خدا رو پیدا کرده بودم و دنبال آدمیت بودم.
گاهی کم میآوردم گریه میکردم...شک میکردم..قضاوت میکردم..
اما حاج کمیل درست در همون لحظات بیشتر کنارم بود.کنار گوشم عاشقانه ها میخوند..تصنیف های آرامش بخش و امیدوارانه بر لب میروند و به همه ی اضطرابهای من میخندید.
آپارتمانم رو برای فروش گذاشته بودم و مدتی بود که خریدار جدیدش قصد سکونت در آنجا رو داشت. من به ناچار در اون بحبوحه ی آزار دهنده مجبور بودم جا به جا بشم و به آپارتمانی که حاج احمدی برایم پیدا کرده بود نقل مکان کنم اما حواشی اون محله و آدمهاش دل سردم کرده بود که ساکن اونجا بشم.
حاج کمیل وقتی دلسردی ام رو میدید با مهربانی میگفت:شما علی الحساب اثاثیه رو به منزل جدید ببرید ان شالله بعد از ازدواج ،به منزل بنده نقل مکان میکنیم وجای نگرانی نیست.
حاج کمیل بعد از فوت الهام خانه اش رو به یک زوج اجاره داده بود و با خانواده اش زندگی میکرد.او بعد از فوت الهام پیش نماز مسجد شد واز کار تبلیغ فاصله گرفت و تدریس میکرد.
اگرچه ایشون اصرار داشت که زمان عقدمون محدود باشه و ما هرچه سریعتر ازدواج کنیم ولی بخاطر دودلیها و ترسهای من بهم فرصت دادند تا یک دل بشم.
من حتی دیگر به اون مسجد نمیرفتم و در خانه ی خودم نمازهام رو میخوندم که دیگرشاهد حرفهای زشت دیگرون نباشم ولی همین کارم هم موجب شد که همان عده پشت سرم بگویند حاج مهدوی رو تور کرد دیگه مسجد بیاد چیکار؟!!!
یک شب حاج کمیل تماس گرفت و گفت:
خانوووم خودم چطوره؟
هنوز هم عادت نکرده بودم که او را مالک خودم بدونم!
از وقتی این مشکلات پدیدار شده بود
فکر میکردم عمر این بهشتی شدن کوتاهه و بالاخره یک روز حاج کمیل تحت تاثیر حرفهای دیگرون قرار میگیره و با من سرد میشه.
گفتم:وقتی صدای شما رو میشنوم خوبم.
گفت:حالا این که صداست..فکر کن اگر امشب منو ملاقات کنید چه انقلابی ایجاد میشه..
خندیدم..
با خوشحالی گفتم:واقعا قراره شما رو ببینم؟!
گفت:بله..تا چند دیقه ی دیگه آماده باشید دارم میام دنبالتون بریم بیخیال دنیا و بی مهریهاش خودمون باشیم و خداا.
حدس میزدم که او قراره منو به یک محل زیارتی ببره.برای من مهم نبود کجا.. او هرجا بود من خوش بودم.
سریع آماده شدم و تا او زنگ خانه رو زد با شوق بی اندازه از پله ها پایین رفتم.
آقای رحمتی در راه پله بهم برخورد کرد و سلام گفت.
از وقتی که به عقد حاج کمیل در آمده بودم دیگر از هیچ کس دلگیر نبودم حتی از او.
جواب سلامش رو دادم و با عجله قصد رفتن کردم که گفت:اون حاج آقایی که پایینه با شماکار داره؟
من بااینکه میدونستم اوبعد از مراسم عقد قطعا خبر داشته که اون حاج آقا همسر فعلی من بوده ولی بازجواب دادم:بله
اوبا مکث پرسید:ایشون باهاتون نسبتی دارن؟با افتخارگفتم:به. همسرم هستن!
اوابروها روبالا انداخت و لبهاش رو پایین آورد وگفت: عجیبه!! ایشالاکه خیره...
من ازغیض دندانهاموروی هم فشار دادم و از پله ها پایین رفتم.
وقتی سوارماشین شدم عصبانیت درصدام موج میزد وباهمون خشم به مقابل نگاه میکردم.
سنگینی نگاه حاج کمیل رو حس میکردم.
پرسید:چیزی شده رقیه سادات خانوم؟
نفس حبس شده م روبیرون دادم و با حرص گفتم:نه...
اوداشت همینطوری نگاهم میکردکه با عصبانیت به سمتش چرخیدم وگفتم:مردک با اینکه میدونه شماهمسرمن هستی ولی بازازم میپرسه نسبتم باهاتون چیه؟ وقتی هم که میگم شماهمسرمید..تاج سرمید بهم باتمسخر میگه عجیبه!!! خیر باشه ...
اوبی خبر ازماجرا با ابروانی بالا رفته از تعجب، با لذت به خشم من خندید و گفت:
ازکی حرف میزنید سادات خانوم؟
گفتم:رحمتی.
اوهمچنان با لذت وسرگرمی نگاهم میکرد.
خندید وگفت:خب راست میگه بنده ی خدا عجیبه..!!
اخم کردم.
_کجاش عجیبه؟!
گفت:اینکه یه خانوم خوش اخلاق و
مهربون که قراره همه ی سعیش روکنه خدایی زندگی کنه اینقدرعصبانی وبداخلاق باشه!
بادلخوری گفتم:حاج کمیل قبول کنید عصبانیت داره..تا قبل از این وصلت یک جور آزارم میدادن بعد از وصلت جور دیگه...بعضیها مثل این آقاشهامتشون زیاده جلو روی خودم میگن بعضیهاهم پشت سر..من تحمل شنیدن این حرفها رو ندارم..
او خیره به چشمان عصبانی من دستم رو گرفت و بوسید.
داشتم لمس لبهاشوبه روی پشت دستم مرور میکردم که بالحنی که دلم رومیلرزوند گفت:چقدر زیبایی!چشمهایی به این زیبایی تا حالا ندیدم.خداکنه اگر اولاد دار شدیم چشمهاشون شبیه شما بشه ..
ادامه دارد...
#رهایی_از_شب
#ف_مقیمی
#قسمت_صد_و_چهل_و_دوم
این تعریف اون قدر غیر منتظره بود که حادثه ی چند دقیقه ی پیش رافراموش کردم و باگونه هایی سرخ از شرم سرم رو پایین انداختم!
اوخنده ی ریزی کرد وماشین رو روشن کرد.
نمیدونستم منوکجا میبره؟دلمم نمیخواست بدونم من فقط به جملاتش فکرمیکردم و جای بوسه اش رودر زیرچادرسیاهم نوازش میکردم.
او بلند بلندبرام تصنیف عاشقونه میخوند ومدهوش و مستانه نگاهم میکرد..
من هرگزباورنمیکردم این مرد همان حاج مهدوی سفت وسخت چندماه پیشه.
انصافاشنیدن جملات عاشقانه ازلبهای حاج کمیل شیرین تراز شنیدن همان کلمات اززبان باقی مردهابود.نگاه های باحیا وسرد اوبعدازمحرمیت تبدیل به نگاههای عمیق وعاشقانه شد ومن روز به روزاز اینکه عاشقش شده بودم خوشحال تروراضی تر میشدم.
اوبرخلاف تصورم منوبه درکه برد!!
من باتعجب میخندیدم ومیگفتم:
_اینجا چیکارمیکنیم؟؟ اون هم تو این سرما؟!!
او درحالیکه کمربندش رو باز میکرد گفت:
غر نزنید سادات خانووم..پیاده شید.من که با شما سردم نمیشه شما هم هروقت سردتون شد میتونید رو آتیش دل من حساب کنید..
از تعبیر زیبا وشاعرانه ش غرق غرور و شادی شدم و دست در دست او از کوه بالا رفتیم.
من حتی درصدی فکر نمیکردم که حاج کمیل چنین محلی رو برای دعوت من در نظر گرفته باشه.
هرکس که مارو میدید با تعجب نگاهی میکرد و کنار گوش دیگری میخندید!
عده ای هم دستمون می انداختند و میگفتند.حاجی مواظب باش عبات گیر نکنه به پات بیفتی...
و فکر میکنید که حاج کمیل چه پاسخی میداد؟؟!
_با روی گشاده وخندان میگفت:ممنون از یادآوری تون اخوی..
یکی به تمسخر گفت:حاجی تقبل الله. .
او خندید و گفت: با این فشاری که روی زانو بنده هست و سرمای شدید قطعا قبوله از شما
هم تقبل الله. .
من از صبروحوصله ی او در حیرت بودم و گاهگاهی از جوابهای زیبا و شوخ طبعانش میخندیدم..یاد اون روزی افتادم که با کامران در ماشین نشسته بودم و او ما رو دید.اون روز هم در مقابل گزافه گوییهای کامران همینگونه رفتار میکرد بی آنکه خم به ابرو بیاره و دلخور شه.
گاهی اوقات از اینهمه صبر و بلند نظری او حیرت زده میشدم و از خودم میپرسیدم من چه عمل خوبی انجام داده بودم که خدا او را به من هدیه داده بود!؟
وقتی به پیسنهاد او به یک رستوران سنتی در همون ناحیه رفتیم تاشام وچای بخوریم.ازش پرسیدم:حاج کمیل واقعا این رفتارها و کنایه ها آزارتون نمیده؟
او که هنوز نفس نفس میزد دستهایش رواز شدت سرما زیر بغل گذاشت و بالبخندی گفت: رقیه سادات خانوم این بنده ی خداها دنبال تیکه پرونی نیستن.جوونند..دنبال شوخی وخنده اند.شاید یکی از علتهای کارشون سر به سر گذاشتن ما باشه ولی ته ته دلشون خبری نیست..اونا فقط یک کم بی اعتمادند. چون مدتیه ما رو اونطوری که باید نمیشناسند.فکر میکنند ما شبیه اون چیزی هستیم که رسانه های غربی نشون میدن..البته بعضی هامونم به این حرفها وحدیثها دامن زدیم.. من وقتی این لباس و تنم کردم یعنی در خدمت همه ام..این همه شامل این جوونها هم میشه..میخوام اونا بفهمن که من هم یکی از خودشونم..شایدتوبعضی موارد مثل اونا فکر نکنم ولی درکشون میکنم. میفهممشون..
همون موقع یکی از همون جوونها به سمت تختمون اومد ودرحالیکه نیشش تا بناگوشش باز بود گفت:بههههه سلاااام حاج آقا راه گم کردی..چه عجب از این طرفها. نبودی چند وقت..
حاج مهدوی به احترام اونیم خیز شد و دستهای اوراگرفت وصورتش رو بوسید.
اون جوون با دیدن من سرش رو پایین انداخت وباحجب وحیاسلام کرد وگفت:ببخشیدخانوم.ازذوق دیدن ایشون بی ادبی کردم سلام نگفتم.
من چادرم رو محکم تر گرفتم و با متانت جوابش رو دادم و سرم رو پایین انداختم.
جوان که اسمش آرش بود و تیپی کاملا امروزی داشت خطاب به حاج مهدوی نگاه معناداری کرد و پرسید: حاجی بله؟؟
حاج کمیل سرش روبه حالت تایید تکون داد و هردو باهم خندیدند.
جوون سروصورت اورو بوسید وگفت:خیلی خوشحال شدم حاجی..دست راستت رو سر ما
بعد رو کرد به من وگفت:خانوم یعنی خوش بسعادتتون..خداوکیلی یه دونست..ماهه..ان شالله مبارکتون باشه..
و باعذرخواهی ازکنار تختمون دور شد.
من باکلی سوال به حاج کمیل نگاه کردم.
او با لبخندی زیباسرش رو به اطراف چرخوند وگفت:دوسالی میشه میشناسمش..همینجاباهم آشنا شدیم.جوون خوبیه...ازهموناییه که ظاهرش با باطنش کلی فرق داره..
نگاهش کردم..
ودوباره فهمیدم چقدردرمقابل روح او روح ضعیفی دارم.
او ازبیحیایی نگاهم خنده ی محجوبانه ای کرد.
ولی من همچنان نگاهش میکردم..
عاشقانه وبدون هراس!
من عاشق این مردم!!بگذارهرکس هرچی میخواد بگه..
میخوام تا ابدیت کنار اوباشم.
میخوام تا همیشه نگاهش کنم..
ادامه دارد...
#رهایی_از_شب
#ف_مقیمی
#قسمت_صد_و_چهل_و_سوم
اون شب قبل از قرار،هوا خیلی سرد بود ولی این بالا با وجود برف و سوز شدید من احساس سرما نمیکردم.دستهای او تمام وجودم روگرم میکرد و دلم رو از غم و تاریکی بیرون میکشید.
بعد از شام،گوشه ای دنج پیدا کردیم و در سرمای دل گرم کننده ی آنجا کنار هم نشستیم بی مقدمه گفت:رقیه سادات خانوم اجازه هست یک چیزی بگم؟
نگاهش کردم:جانم؟
او دستهاش رو روی زانوانش گذاشت و در حالیکه کف دستها رو به هم چسبانده بود خیره به نقطه ای گفت: من میدونم شما خیلی اذیت میشید.خودم بعضی از رفتارها رو دیدم.میفهمم چقدر براتون سخته.اینم میدونم که بخش اعظمی از دلخوریهای شما بخاطر تهمتهایی هست که معطوف بنده ست.ولی از من میشنوید میگم این هم نوعی امتحانه.شما شرایطی بدتر از این رو داشتید و باز مسجد رو ترک نکردید.نباید اجازه بدید این حرف حدیثها پای شما رو سست کنه..من نمیگم حتما به اون مسجد بیاین ولی ...
با اینکه از دیدن نیم رخ زیبای او سیر نمیشدم و دوست داشتم به بهانه ی شنیدن حرفهاش این تصویر رو ببینم جمله ش رو قطع کردم و گفتم:حق با شماست..من ضعیفم. اینو همین امشب فهمیدم. منو ببخشید! میترسم با این بچه بازیهام شما رو خسته ونا امید کنم.
او سرش رو چرخوند سمتم و طبق عادت یک ابروش رو بالا انداخت و با نگاهی که تا عمق جانم رو میسوزاند تماشام کرد.
من باز هیپنوتیزم اون چشمها شدم و به معمای آن چشمها خیره بودم.
گفت:هرگز نه ازشما خسته میشم نه نا امید.مگر در یک صورت..
آب دهانم رو قورت دادم.پس یک مگر هم وجود داشت.
منتظر شدم تا جمله اش رو کامل کند ولی سکوت کرد و بجای تکمیل حرفش شانه هام روبغل گرفت وزیرگوشم زمزمه کرد: میدونستی من عاشق بچه ام؟!
با تعجب نگاهش کردم.
مبادا این مگر اوهشداربرای روزی بود که من نتونم برای اوبچه ای بیارم؟
سوالم رو در چشمهام دید.ریز خندید و در حالیکه شانه ام رو فشار می دادگفت:پس تا میتونی بچه بازی دربیار!!
حاج کمیل مهدوی این قدر با روح و روان من بازی نکن.تو چقدر خوب بلدی حالم رو خوب کنی..تو شیوه ی خودت رو داری.از راه خودت به قلبها نفود میکنی و من حالا که تو رو دارم باز هم دارم به نحوی دیگه میمیرم.تو از همونهایی هستی که از دور دیدنت یک جور عاشق میکشه و از نزدیک دیدنت یک جور..
او میخندید و سرمای مهربان زمستان بخار معطر و گرما بخش او را به من هدیه میداد. .
و من باز هم عمیق نفس میکشیدم و عطرو گرمای او رو به جان میخریدم.
چشمهام رو بستم و برای اولین بار تمام شهامتم رو جمع کردم و با پر رویی نجوا کردم: دوووستت دااارم..
او خنده اش قطع شد.شرم داشتم چشمهام رو باز کنم.دندونهام رو روی هم فشردم.اینبار نه از خشم بلکه به این خاطر که مبادا موجب لرزش فکم شه.
پس چرا ساکت بود؟؟!! چرا چیزی نمیگفت؟؟
چشمهام رو باز کردم.او با چشمانی سرخ از اشک نگاهم میکرد.
پس چرا این عکس العمل رو داشت؟! نکنه نباید احساسم رو ابراز میکردم؟ نکنه یاد الهام افتاده بود؟! نکنه ..نکنه...نکنه..
بالاخره لب وا کرد:منم دووووستت دااارم ...دیوانه وار..مجنون وار..تا ابد..
اضطرابم مبدل شد به شوک!!
اشکهام بی اختیار از چشمم جاری شد.
گفتم: پس چرا فکر کردید؟
او گل لبخندش شکفت!
دوباره دیوانه ام کرد..زیر گوشم نجوا کرد:
ما مثل بعضی ها متقلب نیستیم چشممونو ببندیم دهنمونو وا کنیم!! تا چشم کسی هم باز نباشه دهنمونو باز نمیکنیم..خواستم چشمهات باز بشه بعد حسم رو بگم..
چرا من و او آدم وحوا نیستیم؟!! چرا بشر در اطراف ماست؟!! من دوست دارم در این لحظه ی ناب فقط من باشم و او و البته خدا!
اینجا ظاهرا کسی نیست..ولی هراس این رو دارم که سرو کله ی کسی پیدا بشه وگرنه سرم رو روی سینه اش میگذاشتم و فقط از شوق گریه میکردم!!!
فردای روز بعد دیگه از چیزی نمیترسیدم.اغلب روزهایی که حاج کمیل بهم عشق میداد وحشت و ناامیدی ازم دور میشد.اون شب من هم مثل او مشتاق آغار زندگی مشترک شدم.بدون اینکه حرفها و حدیثها دلسردم کنه.بقول خودش مهم رضایت پروردگار است وبس.
برای مبارزه ی جدید با نفسم آماده شدم و هرشب به مسجد میرفتم.آپارتمان جدیدم تنها یک کوچه با مسجد محله ی قدیمی فاصله داشت و صوت اذان از داخل گلدسته های سبز رنگ مسجد بی تابم میکرد.با خودم گفتم یا من روی شایعات رو کم میکنم یا خدا..
و تا اون روز عهد بستم که برای مبارزه با نفسانیاتم و بقول حاج کمیل تهذیب نفسم اراده ام سست نشه. و هروقت کم میاوردم پناه میبردم به آغوش حاج کمیل که عطر خدا میداد!
ادامه دارد...
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:
پيروزى،
در گرو اراده قاطع
و دورانديشى است
الظَّفَرُ بِالجَزمِ و الحَزمِ
ميزان الحكمه جلد6 صفحه 526
🍃اللهم صلی علی محمد وآل محمد و عجل لولیک الفرج🍃
افتادگی آموز!
💠 مرحوم میرزایی قمی نقل کردند:
روزی در منزل ما دو نفری با علامه طباطبایی نشسته بودیم و از علوم محتجبه صحبت میشد.
علامه فرمود:
ختم فواتح سُوَر را در نجف اشرف گرفتم و نیّتم این بود که چه راهی را در پیش بگیرم که خیر دنیا و آخرت در آن باشد؟
🍃 بعد از پایان ختم به من گفته شد:
افتادگی آموز اگر طالب فیضی
هرگز نخورد آب زمینی که بلند است
📕 علوم اسراری ص۶۹
🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸
🍀🌸🍀🌸
🌸🍀
#شفاعت
✅سه فرشته نجات یافته امام حسین(ع)
✅ درداییل
ابن عباس می گوید از پیامبر(ص) شنیدم که می فرمود، خداوند متعال را فرشته ای به نام درداییل بود که شانزده هزار بال داشت و فاصله هر بال به اندازه زمین تا آسمان بود.
روزی این فرشته با خود گفت: آیا فراتر و نیرومندتر از خدای ما چیزی وجود دارد؟
خداوند متعال که از گفته او آگاه بود بال های او را دو برابر کرد و شمار آن به سی و دو هزار رسید. آن گاه خداوند به او وحی فرمود به پرواز درآید و او پنجاه هزار سال پرواز کرد و نتوانست به پایه ای از پایه های عرش برسد، و چون خدای متعال از خستگی و درماندگی او آگاه بود، به او وحی فرستاد که ای فرشته! برجای خویش بازگرد که من فراتر از هر بزرگی هستم و چیزی فراتر از من نیست و من در مکان نمی گنجم و به داشتن مکان توصیف نمی شوم.
در این هنگام خداوند بال های او را گرفت و او را از مقامی که میان فرشتگان داشت برکنار فرمود. و چون امام حسین(ع) متولد و میلاد حضرتش شامگاه پنجشنبه و شب جمعه بود، خدای عزوجل به فرشته نگهبان آتش فرمان داد تا به پاس بزرگداشت موعودی که برای محمد(ص)زاده شده است آتش را از دوزخیان فرو نشاند و به بهشت فرمان داد تا به کرامت آن مولود، خود را بیشتر بیاراید و عطرآگین سازد. و خداوند متعال به جبرئیل وحی فرمود که همراه هزار قبیله از فرشتگان که شمار هر قبیله هزار هزار فرشته است، درحالی که بر اسب های ابلق آراسته و زین و لگام آن ها یاقوت و گهر باشند و به حضور پیامبر من برو، و نیز گروهی دیگر از فرشتگان که به روحانیان معروف هستند، همراه ایشان بودند که طبق های نور در دست داشتند.
خداوند به جبرئیل فرمان داد که نخست همگان به محمد(ص) شادباش گویند.
هنگامی که جبرئیل از آسمان به زمین فرو می آمد از کنار دردائیل عبور کرد، دردائیل از جبریل پرسید:
«امشب در آسمان چه خبر است؟ آیا رستاخیز مردم دنیا آغاز شده است؟»
جبرئیل گفت:
«نه، در دنیا برای محمد(ص) مولودی زاده شده است و خدای عزوجل مرا گسیل فرموه است تا او را به نوزادش شادباش گویم.»
آن فرشته به جبریل گفت:
«تو را به خدایی که من و تو را آفریده است، سوگند می دهم که چون به حضور حضرت محمد(ص) رسیدی درود مرا بر او عرضه دار و بگو درداییل می گوید تو را به حق این مولود سوگند می دهم تا از خدای خود بخواهی که از من خشنود شود و بال های مرا به حال نخست برگرداند و مقام مرا میان فرشتگان به من ارزانی فرماید.»
جبرئیل به حضور پیامبر بزرگوار رسید و همان گونه که خدای عزوجل او را فرمان داده بود شادباش و تسلیت گفت...
...
آن گاه جبرییل داستان آن فرشته و گرفتاری او را به آگاهی رسول خدا رساند.
ابن عباس می گوید:
پیامبر(ص)، حسین(ع) را که در پارچه پشمینه ای پیچیده بود در آغوش گرفت و با او به آسمان اشاره کرد و این چنین عرضه داشت:
«بار خدایا به حق این مولود برتو، و به حق تو بر او و بر پدر بزرگش محمد و ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب که اگر برای حسین پسر علی و درگاه الهی بود که با تولد امام حسین(ع) و شفاعت آن حضرت شفا یافت.
انبیای الهی در کربلا
علامه مجلسی (ره) در جلد چهل و چهارم کتاب " بحار الانوار " مجموعه روایاتی نقل نموده است که انبیای الهی چون حضرت آدم (ع)، حضرت موسی(ع) حضرت ابراهیم(ع)، حضرت اسماعیل(ع) پسر فاطمه در پیشگاه تو ارج و منزلتی است، از درداییل خشنود شو و به لطف خود پر و بال و مقام او میان فرشتگان را به او برگردان، خدای متعال دعای پیامبر (ص) را پذیرفت و آن فرشته را آمرزید و بال و پر و مقام او را میان فرشتگان بر او برگرداند.
آن فرشته میان بهشتیان به آزاد کرده و وابسته حسین پسر فاطمه دختر رسول خدا و پسر علی صلوات الله علیهم اجمعین معروف است.
🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃
@Mawud12
🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸
🍀🌸🍀
🌸🍀
#مهدوی
پرسش
آیا بعد از ظهور امام زمان (عج) دیگر هیچ گناهی از سوی مردم صورت نمی گیرد، یا مردم نمی توانند گناه کنند یا آزادی بشر از بین می رود؟ در غیر این صورت چه تضمینی هست که سرنوشت امام زمان مانند دیگر ائمه نشود؟
پاسخ اجمالی
بعد از ظهور حضرت، به واسطۀ رشد عقلی و فکری که در مردم ایجاد می شود انگیزه های انجام گناه بسیار کم و نادر می شود. مردم در عین آزادی مشغول اعمال صالح می شوند و گناهان بسیار کم می شوند، اما مطلقاً از بین نمی رود.
پاسخ تفصیلی
آزادی و اختیار انسان از مسائل فطری و از ممیزات انسان است که قابل خدشه و محدود به زمان خاصی نیست. بعد از ظهور حضرت، به واسطۀ رشد عقلی و فکری که در مردم ایجاد می شود انگیزه های انجام گناه بسیار کم و نادر می شود. مهم ترین عامل صدور گناه از انسان طمع و حرص او به اندوختن مال دنیا و احساس نیاز انسان به متاع دنیا است.
وقتى انسان به قدر کفایت از مال و ثروت بهرهمند گشته و عزت و آبروى اجتماعى بیابد و بینش او الاهى شود و دنیا و متاع آن برایش بى ارزش گردد و به یقین برسد که تمامى وعدههاى الاهى حقاند و - گرچه دیگران نخواهند و نپسندند و در سر راه تحقق آن مانع بتراشند - بالاخره محقق خواهند شد؛ اگر انسان به یقین برسد که معاد و حساب و کتابى در کار است و بهشت و آنچه در آن است قابل مقایسه با عمر دنیا و آنچه در آن است نبوده، دیگر انگیزهاى براى ارتکاب گناه باقى نمىماند. به خصوص که بنابر برخى روایات و استدلالهای برخى محققان فرزانه، عمر ابلیس نیز با قیام حضرت (ع) تمام خواهد شد و به استناد برخی روایات آن ملعون به دست نبى اکرم (ص) در بیت المقدس ذبح خواهد شد و تسویلات و وسوسهها و تزیینهاى او هم منقطع مىگردد،
از طرف دیگر، موانع بى شمارى مثل حکومت عدل فراگیر که رهایى از عدالت آن امکان ندارد، محیط امن و امان و سالم و عدم پذیرش فساد و تباهى و گناه از طرف عموم مردم، مانع صدور گناه خواهد بود، پس انگیزه، مفقود و مانع، موجود مىشود. لذا گناه صادر نمىشود، در این زمینه نیز احادیث فراوان است، از جمله:
امام صادق (ع) آن دوران را این گونه توصیف مىکنند: "روابط نامشروع، مشروبات الکلى و رباخوارى از بین مىرود، مردم به عبادت و اطاعت روى مىآورند، امانت ها را به خوبى رعایت مىکنند، اشرار مردم، نابود مىشوند و افراد صالح باقى مىمانند".
و پیامبر (ص) مىفرمایند: "خداوند به وسیلهى مهدى (عج) از امت رفع گرفتارى مىکند، دلهاى بندگان را با عبادت و اطاعت پر میکند و عدالتش همه را فرا مىگیرد. خداوند به وسیلۀ او دروغ و دروغ گویى را نابود مىسازد. روح درندگى و ستیزه جویى را از بین مىبرد و ذلّت بردگى را از گردن آنها بر مىدارد".
همۀ این موارد ثابت می کند که مردم در عین آزادی مشغول اعمال صالح می شوند و گناهان بسیار کم می شوند، اما مطلقاً از بین نمی رود، در این زمان مسیحیان و یهودیان نیز به زندگی مذهبی خود ادامه می دهند. خداوند دربارۀ این دو گروه در آیاتی می فرماید: که مابین ایشان دشمنی و عداوت تا روز قیامت قراردادیم.
در نتیجه؛ باید این دو گروه تاروز قیامت باقی بمانند و در زمان حضرت زندگی کنند.
بله، پس از امام زمان (ع) و برقراری حکومت واحد جهانی به وسیله ایشان رجعت اتفاق خواهد افتاد.
🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃
@Mawud12
🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌹
🍀🌸🍀🌸
🌸🍀
#تشرف
روزی مرجع بزرگ شیعه آیة الله میرزای قمی به شهر مقدس نجف اشراف آمد، دیداری با مرحوم حجة الاسلام سید مهدی محرابی داشت. در آن دیدار به اصرار رو به مرحوم محرابی کرد و فرمود:
من می دانم جنابعالی توفیقاتی در تشرف به محضر بقیة الله عجل الله تعالی فرجه الشریف داشته اید، لطف کنید یکی از آن تشرفات را برایم بیان کنید.
او علیرغم میل باطنی،
به احترام مرحوم میرزای قمی چنین فرمود:
روزی در مسجد کوفه نشسته بودم، لحظه ای به فکرم رسید به مسجد سهله بروم، ابتدا، با خود گفتم اگر به مسجد سهله بروم، فردا به درس صبح نمی رسم، ناگهان تند بادی شدید از طرف مسجد کوفه به سوی مسجد سهله وزیدن گرفت،
بلافاصله فهمیدم که باید به سوی مسجد سهله بروم. پس به راه افتادم وقتی به مسجد سهله رسیدم،
ناگاه صدای دلنشین مناجات حضرت بقیة الله عجل الله تعالی فرجه الشریف را شنیدم. آن حضرت از دور صدایم زد، تا به نزدش بروم. قدری جلو رفتم، ولی باز به احترام ایستادم، آن حضرت دوباره مرا فرا خواند، پس چند قدمی دوباره جلوتر رفتم، حضرت فرمود:
احترام به اطاعت است، پس جلوتر بیا.
دیگر چاره ای نداشتم،
آنقدر جلو رفتم، که دستم به دستان حضرت رسید، آنگاه به پای حضرت افتادم، آن حضرت سر مرا به سینه خود گذارد.
🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃
@Mawud12
🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀
🍀🌸🍀🌸
🌸🍀
✅آیا موسی(ع) با خدا سخن گفت؟
او چه نحوه دیدنی را تقاضا داشت؟
پرسش:
در مورد حضرت موسی چرا با اینکه بی واسطه با خداوند صحبت کرده بود اما باز هم از خدا خواست تا خود را به او نشان دهد؟ وقتی شخصی چون پیامبر خدا نتوانست با وجود صحبت با خدا ایمان کامل و بدون شک آورد چه توقعی از ماست که بدون حضور فیزیکی امام یا پیامبر ایمان کامل آوریم؟
پاسخ:
۱ـ حضرت موسی(ع) هیچگاه بی واسطه با خدا سخن نگفته است. خدای متعال، صدایی خلق می نمود و آن حضرت، صدا را می شنید. خدا صوت ندارد که کسی صوت خدا را بشنود؛ بلکه آن صوت، خودش مخلوق خدا بود؛ و موسی(ع) به واسطه ی آن صورت، کلام خدا را دریافت می نمود. از این رو او را کلیم الله گفتند؛ چون او از راه کلام خلق شده از سوی خدا، وحی را دریافت می نمود.
ـ بررسی آیات در این باب
خدای تعالی فرمود:
«و هنگامى که موسى به میعادگاه ما آمد، و پروردگارش با او سخن گفت،
عرض کرد:
«پروردگارا! خودت را به من نشان ده، تا تو را ببینم!» گفت: «هرگز مرا نخواهى دید! ولى به کوه بنگر، اگر در جاى خود ثابت ماند، مرا خواهى دید!» امّا هنگامى که پروردگارش بر کوه جلوه کرد، آن را همسان خاک قرار داد؛ و موسى مدهوش به زمین افتاد. چون به هوش آمد، عرض کرد: «خداوندا! منزهى تو! من به سوى تو بازگشتم! و من نخستین مؤمنانم!»» (الأعراف:۱۴۳)
در این آیه تصریح شده که خدا با موسی سخن گفت ولی نیامده که خدا چگونه با او سخن گفت.
هنگامى که موسى مدّت خود را به پایان رسانید و همراه خانوادهاش(از مدین به سوى مصر) حرکت کرد، از جانب طور آتشى دید ؛ به خانوادهاش گفت: « درنگ کنید که من آتشى دیدم! شاید خبرى از آن براى شما بیاورم ، یا شعلهاى از آتش ، تا با آن گرم شوید.» هنگامى که به سراغ آتش آمد ، از کرانه ی راست درّه ، در آن سرزمین پر برکت ، از میان یک درخت ندا داده شد که: « اى موسى! منم خداوند ، پروردگار جهانیان.» (قصص:۲۹ ،۳۰)
این آیه به وضوح بیان می کند که خداوند صدایی از وجود درخت برآورد و به واسطه ی صدایی که خلق می کرد با موسی سخن گفت. پس چنین نیست که معاذ الله خدا دهان داشته باشد و مثل موجودات سخن بگوید؛ بلکه او صدا خلق نمود و موسی آن صدا را شنید.
۲ـ حضرت موسی(ع) چه تقاضایی داشت؟
آیا او دیدن خدا با چشم را تقاضا می نمود؟
من حقیر، که خاک زیر کفش حضرت موسی هم نمی شوم، با برهان عقلی یقین دارم که خداوند متعال، قابل دیدن با چشم نیست؛ آنگاه چگونه ممکن است یک پیغمبر اولو العزم مثل موسی(ع)، این حقیقت ساده را نداند؟!!
پس او یقیناً دیدن با چشم را نمی خواسته است.
آیا دیدن با عقل را می خواست؟
یقیناً خیر. تمام حکما، خدا را با چشم عقل می بینند. پس موسی(ع) به نحو اولی چنین دیدی را داشته است.
آیا او دیدن خدا با چشم قلب را تقاضا داشت؟
یقیناً نه. عرفایی که به اعتراف خودشان، خاک پای موسی(ع) هم نمی شوند، خدا را با چشم قلب می بینند. پس موسی(ع) به نحو اولی این دید را هم داشته است.
همچنین خداوند متعال در آیات فراوانی تصریح نموده که عدّه ای از مؤمنان، در عالم آخرت، خدا را با چشم قلب، مشاهده خواهند کرد. در حالی که به موسی(ع) فرمود: « لَنْ تَرانی ــ هرگز مرا نخواهى دید.» یعنی آن گونه دیدنی که موسی(ع) می خواست، نه در دنیا، که در آخرت هم نصیب او نخواهد شد.
پس او کدام لقاء را می خواست؟
با توجّه به روایاتی که در تفسیر این آیه وارد شده اند، معلوم می شود که آن حضرت، همان نوع دیدنی را طلب می کرده، که برای رسول خدا(ص) در معراج حاصل شد؛ و البته آن گونه دیدن، برای تمام اهل بیت(ع) واقع شده است.
یعنی حضرت موسی(ع)، لقاء اتمّ محمّدی و علوی را طلب داشت؛ که خدای تعالی، به او نشان داد که توان چنان دیدنی را ندارد. از امیر مؤمنان(ع) نقل است، آن نوری که در کوه تجلّی نمود و موسی از دیدنش مدهوش شد، نوری از من بود.
👇👇👇👇
یعنی حضرت موسی(ع)،لقاء اتم محمدی و علوی را زلب دلشت؛ که خدای تعالی، به او نشان داد که توان چنان دیدنی را ندارد.
از امیر مومنان(ع) نقل است،آن نوری که در کوه تجلی نمود و موسی از دیدنش مدهوش شد،نوری از من بود.
یعنی خدای تعالی از حقیقت نوری علی(ع) را در حجاب کوه، به موسی(ع) نمایاند،تا به او نشان دهد که تو حتی تاب تحمل شعاعی از نور علوی را هم نداری، کجا رسد که بتوانی چون او بر من نظاره کنی. لذا آن حضرت وقتی به خود آمد، اعتراف نمود به عجز خود، و فرمود: من اوّلین کسی هستم که ایمان دارم، که کسی مثل اهل بیت(ع) نمی تواند تو را ببیند.
۳ـ فرموده اید: « وقتی شخصی چون پیامبر خدا نتوانست با وجود صحبت با خدا ایمان کامل و بدون شک آورد چه توقعی از ماست که بدون حضور فیزیکی امام یا پیامبر ایمان کامل آوریم؟»
اتّهام شکّ به پیغمبر معصوم، آن هم با استناد به یک برداشت نادرست از آیه، کار شایسته ای نیست. آنان که به جایی رسیده اند، در اثر حفظ حرمت خدا و اولیای الهی بوده است. هزاران نفر به وجود خدا و انبیاء و ائمه ایمان کامل دارند؛ در حالی که آنها هم ندیده اند. آیا شما عقلتان را دیده اید؟ آیا اراده ی خودتان را دیده اید؟ با اینکه این امور قابل دیدن نیستند، امّا شما در وجودشاان شکّ ندارید. اگر بگویید شکّ دارم، پس عاقل بودن خود را زیر سوال برده اید؛ و کسی عاقل نیست، حرفش ارزش ندارد.
🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃
@Mawud12
💠انشاالله به مدد حضرت حق از
موج براندازی تیر ماه به سلامت
به ساحل آرامش میرسیم.
🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃
@Mawud12
کاشکی صاحب الزمان؛
یه روز بیاد به ایران؛
زیر پاش بریزیم گلاب ناب کاشان؛
الهی یه جمعه؛
بعد دعای ندبه؛
دست جمعی از جمکران باهم بریم خراسان؛
یعنی میشه قسمت؟
خوشا به این سعادت...
بزنن نقاره و حرم بشه قیامت
رضا رضا بخونیم و؛
مهدی بره زیارت ...
🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃
@Mawud12
هدایت شده از موعود(عج)
♨بر عنداز♨
من فقط دلم میسوزه برا برعنداز هایی که دلشونو خوش کردن به فردای براندازی اینا می خوان بیان اوضاع زندگیشونو درست کنن
🔹اینارو که خدا زده.