eitaa logo
موعود(عج)12
1.8هزار دنبال‌کننده
12.6هزار عکس
12.6هزار ویدیو
18 فایل
﷽ 🔶احادیث.روایات مهدوی 🔶بشارت نزدیکی ظهور 🔶سخن بزرگان در مورد منجی(عج) 🔶️اخبار سیاسی روز 🔶️اخبار جبهه مقاومت 🔶️اخبار سرزمین‌های اشغالی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 👈کپی با ذکر صلوات
مشاهده در ایتا
دانلود
54 کار 233 خوب پیش رفت و با زن ها درگیر گفتگوهای معمولی بود. حواسش به رانندگیش هم بود و اصطلاحات خوبی به کار میبرد. همین که تلاش نمیکرد حرفی از زیر زبونشون بکشه و ازشون سوالات زیادی و بودار نمیپرسید، خیلی به طبیعی بودن اوضاع کمک میکرد. چون داشتیم مامورایی که همه چی داشته خوب پیش میرفته اما بخاطر وراجی و سوالای زیادی که میپرسیده، لو رفته! اما 233 اینجوری نبود. پاشدم سجادمو پهن کردم و همون پای مانیتور نمازمو خوندم. معمولا دعای بعد از نماز، خیلی اثر داره. هفت مرتبه آیه حفظ برای بچه ها خوندم... «فالله خیر حافظا و هو ارحم الراحمین.» یاد ابوالفضل افتادم... اینقدر درگیر مسافرای 233 بودم که اصلا فرصت نکردم موقعیت ابوالفضل را چک کنم. به عبداللهی گفتم موقعیت ابوالفضل را سریع چک کنم ببین کجاست؟ ابوالفضل جواب داد و گفت: «ماشین 233 را نمیبینم اما دارم میرم به طرف قم. یه ربع پیش از فرودگاه امام رد شدم. موقعیت 12 هستم.» رفتم پشت خط و گفتم: «اصلا به چشم نیا. تو فقط با خیال راحت برو قم. وقتی رسیدی عوارضی قم ارتباط بگیر تا بگم کجا برو!» عبداللهی داشت تمام مکالمات ماشین 233 را ضبط میکرد... گفت: «قربان فکر کنم 233 دنبال اینه که یه چیزی بهون بگه!» گفتم: «کدوم بخش؟ تقطیعش کن و زود بفرست رو مونیتورم!» شنیدم که 233 به همونی که جلو نشسته بود گفت: «فکر کنم یکی از خانما حالش خیلی خوب نیستا! میخواید همین بغل وایسم؟ اصلا میخواید مجتمع مهتاب بزنم کنار تا یه هوایی بخوره به کلتون؟!» این کلید واژگان: «بدحال، توقف، مهتاب!» این کلمات ینی اوضاع کاملا طبیعی و تحت کنترله. ابوالضل هنوز تا مهتاب خیلی فاصله داشت. به عبداللهی گفتم: «به 233 چه جوابی دادن؟» عبداللهی گفت: «خودتون بشنوید... اینا: آره قربونت! وایسا یه کم استراحت کنیم! عفت خانوم! بهترین؟» با شنیدن اسم «عفت» شاخکام حساس تر شد! عفت هم باهاشونه. پس الان از چهار نفر، دو نفرشون دراومد و فهمیدیم کین: «رویا و عفت» وقتی عفت باهاشونه، خیلی باید آدم ناشی و ساده ای باشم که بخوام فکر کنم واسه خوشگذرونی و شو و مدلینگ دارن میرن! چون عفت، یکی از همون چهار نفری است که با موسسه جاسوسی انگلستان در پاکستان رابطه داره و قطعا الان هم که داره میره قم، برای زیارت و توبه و انابه و حتی مدل و شو و اینجور حرفها که نمیره! خب به وضع بدی گرفتار شدیم. چون اگر مثل سفر پاکستانشون عفت بره دنبال کارای خودش و اونا را هم بفرسته دنبال نخود سیاه، ما کمبود نیرو داریم و نمیشه همشون را رصد کنیم. صلاح نبود که بخوایم با قم ارتباط بگیریم و یکی از خواهران واحد قم را درگیر پرونده کنیم. ابوالفضل هم که خیلی فاصله داشت و حتی اگر طی الارض هم میکرد، بعید بود بتونه همزمان با اینا برسه به قم! مونده بودم چیکار کنم؟! آخه خیلی مسئله مهمی باید باشه که عفت، که نه اهل باشگاهه و نه اهل مزون و شو و مدلینگ، داره میره قم! قم هم سابقه برگزاری مدل و شوی لباس گزارش نشده و بعیده حتی زیر زمینی بخوان مجلس بگیرن و یه عالمه آدم دعوت کنن! باید با خود 233 مطرح میکردیم ببینیم نظر اون چیه؟ به عبداللهی گفتم یه اس ام اس بفرست برای 233 و بهش بگو باید حرف بزنیم! رسیدن به مجتمع مهتاب... برای استراحت پیاده شدن ... 233 هم رفت که بنزین بزنه و آب جوش بگیره! منتظر تماسش بودیم. تا اینکه زنگ زد... گفت: «سلام قربان! بفرمایید! درخدمتم!» گفتم: «علیکم السلام! ظاهرا عفت هم باهاتونه! درسته!» 233 گفت: «بله! اتفاقا حالش هم خوبه. از عمد گفتم تا اسمش بیاد وسط و بفهمین که عفت هم باهامونه!» گفتم: «بسیار خوب! پیشنهاد خودت چیه؟ با کمبود نیرو مواجهیم!» 233 گفت: «منم توی همین فکر بودم. اون سه تا از قر و فرشون معلومه که مال همین کارای شو و مدل و اینا هستن. هرچند نمیشه از همونا هم غافل شد... همین الان هم با یه عالمه لوازم آرایش پیاده شدن ... اما عفت روی اعصابمه... نمیتونم ازش چشم بردارم... خیلی مرموز و کم حرفه. فکر کنم حرفه ای باشه. چون حتی چایی هم که تعارفشون کردم، همشون خوردند جز اون... تخمه هم همشون خوردن جز اون... الان هم من دارم آب جوش میگیرم اما دارم میبینم که اون سه تا رفتن داخل مهتاب و آرایش و این حرفا... اما عفت از اطراف ماشین تکون نمیخوره! چه دستور میفرمایید قربان؟!» ادامه دارد... آیدی نویسنده @hadadpour
55 گفتم: «الان فکر خاصی به ذهنم نمیرسه... اولیتت را بذار رو عفت... ازش چشم برندار... ببین میتونی بفهمی بقیشون کجا میرن و چیکار میکنن؟!» مکالمه رو تموم کردیم... به عبداللهی گفتم: «ببینید میتونید با بچه های قم یه ارتباط بگیرید... میخوام دو سه نفر از خانمای قمی آماده باشن که به محض اعلام نیاز به تعقیب و مراقبه مشغول بشن!» 233 و مسافراش سوار شدند... همینجوری با هم حرفای متفرقه میزدند و 233 هم ساکت بود... تا اینکه رسیدند به قم... میدون 72 تن... 233 گفت: «آدرستون بفرمایید!» یکی از زن ها گفت: «عفت جان کجا بود آدرسمون؟!» عفت هم گفت: «لازم نیست به ایشون زحمت بدیم! از همین جا میتونیم یه در بست بگیریم! اگر این خانم کار دارن میتونن تشریف ببرند!» 233 گفت: «من مشکلی ندارم... قابلی نداره اما من پولمو میگریم... مزاحم نیستید. قم هم چندان قشنگ بلد نیستم اما پیدا میکنیم!» ظاهرا حوصلشون نشد پیاده بشن و ماشینشون را عوض کنند! خیلی هم عالی... چون ما را دقیقا بردند در خونه ای که باید چهار نفرشون پیاده میشدند... خونه ای در بلوار امین... یکی از محوری ترین خیابون های قم... داخل یکی از کوچه هایی که منازل لوکس و نوساز داشت... در یکی از خونه ها وایسادن... 233 میگفت: «وقتی رسیدیم در خونه مد نظر، دیدیم یه ماشین دیگه هم هست و سه چهار تا زن دیگه هم از اون ماشین تازه داشتن پیاده میشدن... اونا هم معلوم بود که قمی نبودن و تازه اومده بودن قم... سر و وضع اون زن ها هم مثل زن هایی بود که ما رسونده بودیم! ینی بسیار فاسد و زننده و جلف!» وقتی داشتن پیاده میشدن، 233 بهشون گفت: «من امروز مجبورم قم باشم چون برای آخر شب مسافر دارم و واسم ارزشی نداره که برگردم تهران و دوباره بیام... اگر خواستید بهم زنگ بزنین تا در اختیار باشم.» خیلی خدا لطف کرد و انتظار شنیدن این حرف را از عفت نداشتیم... چون عفت چند لحظه رفت داخل اون خونه و برگشت... بعد رو کرد به 233 و گفت: «میتونید تماس بگیرید که واسه امشب مسافر نداشته باشید؟ در اختیار ما باش!» 233 جوابش داد که: «خودم که روم نمیشه تماس بگیرم بگم نمیام... بذار به یکی از بچه ها بگم ببینم میتونه اون زحمتش بکشه و اونو ببره؟!» خلاصه 233 موندگار شد... بهش گفته بودن که جایی نرو که الان ما میاییم... حالا ساعت چند؟ حدود سه و نیم رسیده بودن منزل بلوار امین... حدود چهار و نیم هم دوباره اومدن چهارتاشون سوار ماشین 233 شدن... با چادری رنگی و یا حتی سیاه... اما با آرایش بسیار حرفه ای و جذاب... و لباس های زیر چادرشون، بسیار جلف و چسبون!! از اینجا به بعد، ماجرا داشت جالبتر میشد... چون وقتی همشون اومدن و سوار ماشین 233 شدند، بهش آدرس منزل نداده بودند! چون عفت اومده جلو نشسته و گفت برو به طرف حرم! 233 میگفت: رفتم به طرف حرم... تا رسیدم به میدون جانبازان... عفت گفت وایسا! منم وایسادم... عفت به رویا و یکی دیگه از زنها گفت: «صفائیه برای شما... بقیه هم الان میان... بلدین که... از همین جا تا پاساژ قدس... بیشتر هم رفتید اشکال نداره... برید!!» بعد به 233 میگه برو بلوار جلوی حرم! 233 هم میره بلوار جلوی حرم... دقیقا تا ایستگاه اتوبوس های واحد! بعدش رو کرده به زن سوم و بهش گفت: «اینم حرم! یادت باشه ها! زیر 30 سال! برو... خوش بگذره! راستی گوشیت سایلنت نباشه تا بتونی جوابم بدی!» چندان مسئله حاد و گیج کننده ای نبود... عفت دو سه تا زن را تو خیابون ها با اون وضعیت چهره و هیکل اما با چادرهای رنگ تیره پیاده کرده بود... قطعا برای خرید کتاب از پاساژ قدس و فلافل های معروف قم و این چیزا که پیاده نشده بودند! اونا پیاده شدن که فقط راه برن! فقط در خیابون صفائیه راه برن و تا پاساژ قدس قدم بزنن!! همین! ینی اونا چندین زن یا اون وضعیت را هر روز از تهران میاوردن قم که فقط راه برن و با اون شکل و هیکل، دلبری کنند و قر بدن! ینی اونا برای «کف خیابون» قم نقشه هفتگی داشتن و از اونجا شروع کرده بودند!! فقط منظورش از اینکه گفت «زیر 30 سال!» را اون موقع نفهمیدیم... بعدا خودتون میفهمید چه نقشه هایی پیاده میکردند! و چرا جامعه هدفشون، زیر 30 سال بود؟! ادامه دارد...
56 خب بخش اصلی ماموریت 233 مربوط میشد به عفت! وقتی نفر سوم رو اطراف حرم پیاده کردن، عفت گفت حرکت کن! حرم را دور زدند... بهش آدرس دفتر یکی از مراجع را داد... داستان داشت جالبتر هم میشد... چون آدرس یکی از مراجعی داد که رو اعضای دفترش بحث های مختلفی بوده و هست... از ذکر نام اون مرجع و حدود آدرس دفتر و منزلش معذورم... اما 233 گزارش داد که: قبل از اینکه برن اونجا، عفت رفت یکی از مغازه های کنار بانک... کنار بانک صادرات... با کمال تعجب، اون موقع غروب با یه کیسه پول درشت برگشت... از توی آیینه جلوی سرنشین، خودشو مرتب کرد... خیلی ماهرانه خط چشم برداشت و برق لبشو دوباره زد ... یه کم آراسته تر شد ... نوک روسری رنگیشو از چادرش انداخت بیرون... جوری که هم چادرش به چشم بیاد و هم نوک روسریش... خانما میدونن چی میگم... بعدش گوشیشو آورد بیرون... واسه یکی زنگ زد... خیلی آروم و نرم و با عشوه اما با احتیاط (ینی مثلا میخواد حرمت ها هم حفظ بشه) حرف زد و گفت: «سلام حاج آقا! خدا خدا میکردم خودتون گوشیو بردارید! امانتی دارم که باید برسونم خدمتتون! میتونم بیام داخل و پولو تقدیم کنم و یه کم با هم حرف بزنیم؟!!» 233 صدای اون ور خطو میشنیده که میگفته: «چرا که نه! حتما تشریف بیارید! تنهایید؟!» عفت هم جوابش داد و گفت: «آره حاج آقا! منو ببخشید اگر دم اذون دارم مزاحمتون میشم. میدونم فقط صبح ها کار میکنید اما خب! گفتم الان بیام خدمتتون! یه کم هم دلم گرفته!! ... باید باهاتون حرف بزنم!» به این کلید واژه ها دقت کنین: «عفت! امانتی! پول! دلتنگی! خلوت! رییس دفتر آیت الله! حاج آقا!» ینی قشنگ مشخص بود که داستان، پرداخت خمس و تقید به مرجعیت و پایبندی به دین و به خاطر رضای خدا و شادی دل پیغمبر نبود! فقط یه خانم میتونه بفهمه که یه زن، اگر نقشه ای تو ذهنش باشه و بخواد شیطنت بکنه، چقدر میتونه خطرناک باشه! وقتی یه زن با این سر و وضع و هیکل... با 20 میلیون تومن پول ... اون موقع غروب... میره دفتر کسی که دوس داره رییس دفترش باهاش در خلوت حرف بزنه و درد دل کنه... فقط خدا میدونه که چه نقشه ی توپ و از پیش تعیین شده ای دارن و چه در سر پروروندن که دارن اون حاج آقا را اونجوری شکار میکنند!! 233 میگفت که عفت بهش گفته: «تو برو! شمارت را دارم... خودم واست میزنگم... اگر هرکدوم از بچه های ما برات زنگ زدند برو دنبالشون. برو!» رفت دم در دفتر... زنگ زد... درو باز کردن... رفت داخل و از پشت، در را بست! فورا 233 برای من زنگ زد... اعلام موقعیت کرد و شرح ماوقع داد... بهش گفتم: «کاری که اونجا از دستمون برنمیاد! عفت و اون حاج آقا معلوم نیست دارن چی میگن و چیکار میکنن! برو چک کن ببین اون سه نفر کجان؟ دارن چیکار میکنن؟ مخصوصا اون نفر سوم! یه کاری کن بتونی پیداش کنی و سر از کارش دربیاری! گفت: «چشم! اما ببخشید... مثل اینکه داره در دفتر اون بنده خدا باز میشه... اجازه بدید ... اینجا چه خبره؟! داره کم کم شلوغ میشه!» گفتم: «ینی چی؟!» با تعجب و استرس گفت: «قربان! پلیس! پلیس 110 اومد!!» ادامه دارد... آیدی نویسنده @hadadpour
💗طرح تعویض پروفایل 👌لطفا با تعویض تصویر پروفایل خود به استقبال میلاد بابرکته سلطان امام رضا بروید. 👈انتشاردهید
صلوات خاصه حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله علیها ✨اَللّهُمَّ صَلِّ عَلَى الصِّدّیقَةِ فاطِمَةَ الزَّکِیَّةِ حَبیبَةِ حَبیبِکَ وَنَبِیِّکَ وَاُمِّ اَحِبّآئِکَ وَاَصْفِیآئِکَ الَّتِى انْتَجَبْتَها وَفَضَّلْتَها وَاخْتَرْتَها عَلى نِسآءِ الْعالَمینَ اَللّهُمَّ کُنِ الطّالِبَ لَها مِمَّنْ ظَلَمَها وَاسْتَخَفَّ بِحَقِّها وَکُنِ الثّائِرَ اَللّهُمَّ بِدَمِ اَوْلادِها ✨ اَللّهُمَّ وَکَما جَعَلْتَها اُمَّ اَئِمَّةِ الْهُدى وَحَلیلَةَ صاحِبِ اللِّوآءِ وَالْکَریمَةَ عِنْدَ الْمَلاَءِ الاَْعْلى فَصَلِّ عَلَیْها وَعَلى اُمِّها صَلوةً تُکْرِمُ بِها وَجْهَ اَبیها مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَتُقِرُّ بِها اَعْیُنَ ذُرِّیَّتِها وَاَبْلِغْهُمْ عَنّى فى هذِهِ السّاعَةِ اَفْضَلَ التَّحِیَّةِ وَالسَّلامِ. التمــاس دعـا
هدایت شده از موعود(عج)12
هدایت شده از موعود(عج)12
✅ قـــــرار روزانه ✅دعای سلامتی امام زمان (عج) 🌴بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم ِ << اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلا >> دعای فرج امام زمان (عج): 🌴 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم ِ << اِلهی عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفآءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطآءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجآءُ وَ ضاقَتِ الاَْرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ وَ اَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَ اِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَ الرَّخآءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد اُولِی الاَْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَ انْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ بِحَقِّ مُحَمَّد وَ الِهِ الطّاهِرینَ >> 🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃 @Mawud12
حسن علیه_السلام : فلا يَشْتَهِي مَالًا يَجِدُ وَلَا يُكْثِرُ إِذَا وَجَدَ به آنچه در دسترس او نبود تمایل نداشت و در مصرف آنچه در دسترس او بود زیاده‌روی نمی‌کرد. 📙کافی ج 2 ص 237 ✅ شرح : امام علیه السلام در این حدیث، برای یکی از مؤمنان که او را برادر خویش خطاب می‌کند، ویژگیهای برجستة اخلاقی برمی‌شمرد. در این بخش از سخن، امام حسن علیه السلام، معنای زیر سلطۀ شکم نبودن را توضیح داده است. نخست آنکه برادر آن حضرت به آنچه نمی‌یافت متمایل نمی‌شد و دیگر آنکه در مصرف آنچه به دست می‌آورد، زیاده‌روی نمیکرد. مقصود امام علیه السلام از عبارت نخست، این نیست که به آنچه تهیۀ آن در توانش نبود میل و اشتها نمی‌ورزید؛ زیرا اشتها و میل به خوردنیها و آشامیدنیها در اختیار و اراده انسان نیست. آنچه اختیاری است، اهتمام به دست یافتن به خوردنیها و آشامیدنیهای مورد علاقه است. بنابراین، مقصود این است که از دست‌وپا زدن و تلاش بسیار برای سیر کردن شکم خود با چیزی که به آن اشتها داشت، ‌پرهیز، و به ساده ترین غذاها قناعت میکرد. یعنی برای سیر کردن شکم خود با غذای مورد علاقه‌اش، به آب و آتش نمی‌زد، یا از نبود آنچه بدان اشتها داشت غضبناک نمیشد. البته روشن است که این معنا با آیۀ نورانی «فلینظر الی طعامه...» در تعارض نیست؛ زیرا در آن آیه به تأمل دربارۀ چگونگی آفرینش غذاها به دست پروردگار اشاره شده است تا او را به نعمتهای خداوند آگاه‌تر سازد و به شکرگزاری از ولی‌نعمت خویش بیشتر تحریک کند. 🔸کوتاه آنکه برادر امام علیه السلام برای سیر کردن شکم خویش تشریفات قائل نبود و خود را از اسارت شکم رهانیده و نشان داده بود که ارزشش بیش از آن است که به شکم اهتمام ورزد و عمر خویش را در راه آن سپری سازد. 1.عبس: ۲۴ ـ ۲۸.
مدیر حوزه علمیه حضرت ولی‌عصر(عج) گفت: بخش عمده‌ای از علائم ظهور به تحقق پیوسته است به وضوح نزدیک به ۹۹ درصد از این علامت‌ها، پیش از این به وقوع پیوسته است. آیت‌الله محمدعلی ناصری
مدیر حوزه علمیه حضرت ولی‌عصر(عج) گفت: بخش عمده‌ای از علائم ظهور به تحقق پیوسته است به وضوح نزدیک به ۹۹ درصد از این علامت‌ها، پیش از این به وقوع پیوسته است. آیت‌الله محمدعلی ناصری *ایرانیان زمینه‌سازان ظهور به چند نمونه از این روایات بنگرید: الف: محدث اهل سنت احمد بن حنبل به نقل از پیامبر اکرم(ص) آورده است: «نزدیک است که خداوند متعال اطراف شما را از عجم آکنده کند، آنان همچون شیرانی هستند که اهل فرار نیستند، آنان همچون شما می‌جنگند و غنایم شما را تصاحب می‌کنند». بر اساس این حدیث، می‌توان دریافت که پیامبر اکرم(ص) ایرانیان را در زمان ظهور، مردمانی شجاع که از سر ایمان، سر در راه یاری آن حضرت می‌نهند، دانسته‌اند؛ چه اینان از صحنه‌های کارزار فرار نمی‌کنند و هر چند در غنائم با اعراب شراکت می‌کنند، اما شرکت‌ آنان در جنگ به طمع غنیمت و تحصیل منافع مادی نخواهد بود. ب: در تفسیر آیه شریفه: «وَآخَرِینَ مِنْهُمْ لَمَّا یَلْحَقُوا بِهِمْ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ» احادیثی چند وارد شده است، بنابراین احادیث، ایرانیان هستند که ملحق به مسلمانان عرب می‌شوند و نشان افتخارآمیز ترویج اسلام را بر سینه خود می‌نهند. به این سه روایت که در شمار این روایات است، بنگرید: - «أَصْحَابُ الْقَائِمِ ثَلَاثُمِائَةٍ وَ ثَلَاثَةَ عَشَرَ رَجُلًا أَوْلَادُ الْعَجَمِ»، اصحاب حضرت قائم سیصد و سیزده مردند، اینان همگی از تباری غیر عرب هستند. - باز پیامبر اکرم(ص) فرموده‌اند: «لو کانَ الإیمانُ مُعَلَّقا بالثُّرَیّا لَنالَهُ رِجالٌ مِنَ الفارِسُ»، اگر ایمان به ستاره ثریا آویخته باشد، گروهی از ایرانیان آن را به دست خواهند آورد. - عفان بصری از یکی از مکالمات خود با حضرت صادق(ص) این چنین یاد می‌کند: حضرت صادق(ع) از من پرسیدند: آیا می‌دانی از چه رو شهر «قم» را قم نامیدند؟ گفتم: خدا و پیامبرش و شما آگاهید! فرمودند: ‌«قم» را از این رو قم نامیدند که اهالی این شهر در اطراف حضرت حجت گرد خواهند آمد و به همراه او قیام خواهند کرد و او را ترک نمی‌کنند و همواره یاریگر ایشان خواهند بود». - امیرالمؤمنین(ع) فرموده‌اند: «آفرین بر طالقان! چرا که خداوند را در این شهر گنج‌هایی است که از جنس طلا و نقره نیست، این گنج‌ها مردان با ایمانی هستند که خدا را آن گونه که شان اوست شناختند؛ اینان یاران مهدی در آخر الزمان هستند». @Mawud12 بنا بر حدیث شریف دیگری، صبحگاه روزی پیامبر اکرم(ص) در حالی که در میان یارانشان نشسته بودند فرمودند: «شب گذشته، خواب دیدم که در مسیر صاف و همواری حرکت می‌کنم. پشت سر من هم دو دسته گوسفند سیاه و سفید در حرکتند، در طول مسیر گوسفندان سیاه کم کم پراکنده و کم و کمتر شدند، اما گوسفندان سفید همچنان به حرکت خود پشت سر من ادامه می‌دادند تا آنجا که دیگر هیچ گوسفند سیاهی نماند و تنها گوسفندان سفید به همراه من باقی ماندند، گمان می‌کنید که تعبیر این خواب چیست؟» یکی از حاضران مجلس نیز تعبیر کرد که: «یا رسول‌الله! گوسفندان سیاه اعراب هستند که اندک اندک از کنار شما متفرق می‌شوند و گوسفندان سفید اشاره به ایرانیان دارد که همراه شما خواهند ماند و یاران شما خواهند بود». در این حال، جبرائیل نازل شد و خدمت پیامبر اکرم(ص) عرض کرد: «خداوند بر شما سلام می‌فرستد و می‌فرماید: تعبیر خواب شما همین است،‌ عرب‌ها از اطراف اسلام پراکنده می‌شوند و ایرانیان برای حفظ آن باقی می‌مانند». بر اساس این چند روایت، دیدیم که ایرانیان نه تنها در پایان دوران غیبت کبری زمینه‌سازان ظهور آن حضرت خواهند بود که در صدر اسلام نیز به عنوان مؤمنانی حقیقی شناخته می‌شده‌اند؛ همانگونه که در دوران ظهور نیز پای در رکاب یاری آن حضرت دارند و از صمیم جان در خدمت به ایشان می‌کوشند. *نزدیک بودن زمان ظهور در فرهنگ شیعی کسانی که وقت خاصی را برای ظهور آن حضرت مشخص می‌کنند، «وقاتون» خوانده شده‌اند و مکرراً دستور به تکذیب آنان داده‌اند؛ اکنون می‌افزاییم که بدون آنکه بتوان زمانی را برای ظهور آن حضرت مشخص کرد، تنها می‌توان گفت که بر اساس قرائنی، زمان ظهور آن حضرت نزدیک است. بلافاصله تکرار می‌کنیم که این سخن ما این است که بر اساس علائمی که برای ظهور مشخص شده است، می‌توان دریافت که واقعه انقلاب جهانی آن حضرت، از نظر زمانی به دوران ما بسیار نزدیک است، چه قسمت عمده این علائم متحقق شده و شماری از آن‌ها نیز در حال وقوع و جریان است. 🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃 @Mawud12
☀️امام باقر(ع): ✍ﻭقتی ﻗﺎﺋـﻢ ﻣﺎﺍﻫﻞ ﺑﻴﺖ ﻗﻴﺎﻡ ﻛﺮﺩﺩﺳﺖ ﺧﻮﺩﺭﺍ ﺑﺮ ﺭﻭﻯ ﺳﺮﺑﻨﺪﮔﺎﻥ ﻗﺮﺍﺭمیدهد ،ﺑﻪ ﺑﺮﻛﺖ ﺁﻥ ﻋﻘﻞ‌ﻫﺎ ﻭﺍﻧﺪﻳﺸﻪ‌ﻫﺎﺍﺯﭘﺮﺍﻛﻨﺪﮔﻰ ﻧﺠﺎﺕ ﭘﻴﺪﺍﻛﺮﺩﻩ ﻭﻓﻬﻢ ﺁﻧﻬﺎﻛﺎﻣﻞ میگردد. 📙ﺑﺤﺎﺭﺍﻟﺄﻧﻮﺍﺭجلد۵۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا