eitaa logo
موعود(عج)12
1.8هزار دنبال‌کننده
12.3هزار عکس
12.2هزار ویدیو
18 فایل
﷽ 🔶احادیث.روایات مهدوی 🔶بشارت نزدیکی ظهور 🔶سخن بزرگان در مورد منجی(عج) 🔶️اخبار سیاسی روز 🔶️اخبار جبهه مقاومت 🔶️اخبار سرزمین‌های اشغالی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 👈کپی با ذکر صلوات
مشاهده در ایتا
دانلود
ما جمعه به دوش‌های تقویمِ غمیم همشهری با مدافعانِ حرمیم تضمین شده پیروزی ما در قرآن ما امّتِ غالبیم، هر چند کَمیم نذرگل نرجس صلوات 🍃اللهم عجل لولیک الفرج 🍃
🔸شلیک بیش از ۳ موشک بالستیک به جنوب عربستان سعودی 🔹یگان موشگی ارتش و کمیته‌های مردمی یمن از شلیک سه فروند موشک بالستیک به جنوب عربستان سعودی خبر داد. 🔸ارتش یمن بعد از شلیک این موشک، اعلام کرد که چند موشک دیگر به اهداف نظامی و حیاتی در منطقه جیزان سعودی شلیک کرده‌ است. 🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃 @Mawud12
💀فرقه های گمراه💀 ✅آشنایی با فرقه ضاله 💀نشاط زندگی💀 ↙️ فرقه انحرافی «نشاط زندگی» متأثر از عقاید، افکارواندیشه‌های مکاتب انحرافی ،سای بابا، باباجی وبرخی ازعرفان‌هاباسبک و سیاق است. 🔻یکی از در کشور، فرقه «نشاط زندگی» است که در داخل کشور از طریق فردی رشدوگسترش‌یافته ونهایتاًپس از کشف و شناسایی در تاریخ 20/02/1396 به هنگام برگزاری یکی از جلسات فرقه‌ای تحت پیگرد قضایی قرار گرفت. 🔻فرقه انحرافی «نشاط زندگی» متأثر از عقاید، افکارواندیشه‌های مکاتب انحرافی یوگاناندا،سای بابا، باباجی وبرخی ازعرفان‌ها با سبک و سیاق هندوئیسم است که توسط این فرد درسال 2001م در پوشش مؤسسه‌ای با همین نام، در ایران راه‌اندازی و با توسعه فعالیت‌ها به استان‌های مختلف کشور، آموزه‌های خود را تبلیغ و به جذب افراد پرداخت. 🔻هرچند در ابتدا به دلیل فقدان انسجام تشکیلاتی در جذب افراد چندان موفق نبوده، لکن پس از گذشت چند سال و همراهی تعدادی از اعضای باسابقه، تشکیلات را قوت بخشیده و توانست علاوه بر داخل کشور، فعالیت این جریان را به خارج نیز گسترش دهد. 🔻 مدیریت فرقه در سال‌های اولیه، صرفاً به عهده‌ی مؤسس آن بوده و پس از تعمیق فعالیت‌ها، دو نفر از اعضای مجرب بانام‌های «ال. سلحشور» و «م. سرابی» او را همراهی و مساعدت نمودند. 🔻از سال 2007 م برگزاری کلاس‌ها در خارج از کشور با کمک یکی از عناصر خارج نشین فرقه آغاز و در کشور های سریلانکا (کولمبو)، سوئد (استکهلم)، هندوستان (دهلی نو)، فرانسه (پاریس)، کانادا (آمستردام- تورنتو-مونترال- ونکوور)، ایالت کالیفرنیا (سانتاباربارا- لوس‌آنجلس)، ایالت آیووا (داونپورت)، شیکاگو، و امارات متحده عربی (دبی) توسعه‌یافته و در طول 17 سال بالغ‌بر 2000 نفر در ایران و حدود 200 نفر در خارج از کشور شده‌اند. 🔻 سرکرده فرقه نشاط زندگی در سال 1952م در تهران متولدشده و در اوایل کودکی با توجه به اینکه پدرش سرپرست امور دانشجویان ایرانی خارج از کشور در قبل از انقلاب بوده به آمریکا می‌رود و پس از چند سال به ایران بازگشته و تحصیلات مقطع متوسطه و دبیرستان را سپری می‌نماید. 🔻 پدر سرکرده فرقه ضمن عهده‌داری معاونت وزارت خانه‌هایی چون فرهنگ و ارشاد در زمان رژیم منحوس پهلوی؛ از مرتبطین ساواک (تیمسار نصیری) نیز بوده است. مادرش از دوستان نزدیک شاه بوده و به دربار رفت‌وآمد داشته است. 🔻مادر وی کاندیدای مجلس سنا و عضو حزب رستاخیز بوده، و از مرتبطین دربار و محسوب می‌شود. لازم به ذکر است تمامی اعضای خانواده سرکرده فرقه عضو باشگاه شاهنشاهی بوده‌اند. 🔻 او سپس برای ادامه تحصیلات مجدداً به آمریکا (ایالت اورگان) عزیمت نموده و مدرک لیسانس مدیریت تجاری را دریافت و متعاقباً به ایران مراجعت نموده و مدرک فوق ‌لیسانس خود را از مرکز مدیریت ایران در رشته‌ی MBA اخذ می‌نماید. 🔻 خدمت سربازی خود رادرشرکت صنایع الکترونیک سپری وهم‌زمان با پیروزی انقلاب اسلامی درسال 1357 مجدداًراهی آمریکا (نیویورک) شده و در رشته دیگری فوق‌لیسانس بانکداری بین‌المللی را دریافت و در بانک آمکس آمریکا به مدت 3 سال مشغول به کار می‌شود. پس‌ازآن با تغییر حرفه به ایالت کالیفرنیا رفته و با مشاوره در رشته کامپیوتر فعالیت خود را آغاز و به مدت 10 سال در این شغل مشغول به کار می‌گردد. 🔻 سپس به دانشگاه ماهاریشی در آیووا رفته و مدت 2 سال در آن جا آموزش می بیند. این مرکز متعلق به "مدیتیشن متعالی" موسوم به TM است که توسط "ماهاریشی ماهش" بنیانگذاری شده است. وی در سفرهایش به هند کراراً در "پورجا پاتی" (مقر اصلی فرقه سای بابا) حضور یافته و با برخی دیگر از جریان های معنوی نوظهور هندویی نیز ارتباطاتی داشته است. فرهنگ سدید شبکه ادیان
❀🍃✿🍃❀🌴❤️🌴❀🍃✿🍃❀ ❣﷽❣ 🌴 * *🌴 🏴 *همراه با کاروان از مدینه تا شام*🏴 ⃣ دوست من، سلام! از اينكه اين كتاب را در دست گرفته اى خيلى خوشحالم. من و تو مى خواهيم ريشه هاى قيام امام حسين(ع) را بررسى كنيم. پس براى دسترسى به اطلاعات بيشتر، بايد به شام سفر كنيم. آيا شام را مى شناسى؟ شهرى كه مركز حكومت معاويه بوده است. سفر ما آغاز مى شود و ما به شهر شام ( دمشق ) مى رويم... امشب، شب نيمه رجب سال شصت هجرى است. خبرى در شام مى پيچد و خيلى ها را بيمناك مى كند. معاويه سخت بيمار شده و طبيبان از معالجه او نااميد شده اند. معاويه، كسى است كه به دستور خليفه دوم (عُمر بن خطّاب) امير شام شد و او توانست سال هاى زيادى با مكر و حيله، در آنجا حكومت كند، امّا او اكنون بايد خود را براى مرگ آماده كند. معاويه، سراغ پسرش يزيد را مى گيرد، ولى يزيد به مسافرت رفته است. او با حسرت، به درِ قصر خود نگاه مى كند تا شايد تنها پسرش وارد شود.2 معاويه خطاب به اطرافيان مى گويد: "نامه اى به يزيد بنويسيد و از او بخواهيد كه هر چه زودتر نزد من بيايد". نامه را به يك پيك تندرو مى دهند تا آن را به يزيد برساند. آيا معاويه براى آخرين بار پسرش را خواهد ديد؟ حالِ معاويه لحظه به لحظه بدتر مى شود. طبيبان مخصوص دربار، به هيچ كس اجازه ملاقات نمى دهند. همه مأموران حكومتى در آماده باش كامل به سر مى برند و همه رفت و آمدها، كنترل مى شود. معاويه در بستر مرگ است. او فهميده است كه نفس هاى آخر را مى كشد. نگاه كن! معاويه با خودش سخن مى گويد: "كاش براى رسيدن به رياست دنيا، اين قدر تلاش نمى كردم! كاش همچون فقيران زندگى مى كردم و همواره لباسى كهنه بر تن داشتم!".3 حالا كه وقت مرگش فرا رسيده، گويا فراموش كرده كه براى رياست چند روزه دنيا، چقدر ظلم و ستم كرده است. اكنون موقع آن است كه به سزاى اعمال خود برسد. آرى، معاويه مى ميرد و خبر مرگ او به زودى در شهر شام، پخش مى شود، ولى يزيد هنوز از سفر نيامده است.4 يزيد با عجله به سوى شهر شام مى آيد. سه روز از مرگ معاويه گذشته است. او بايد هر چه سريع تر خود را به مركز خلافت برساند. نگاه كن! گروهى از بزرگان شهر شام، به خارج شهر رفته اند تا از خليفه جديد استقبال كنند. اكنون يزيد، جانشين پدر و خليفه مسلمانان است. يزيد وارد شهر مى شود. كنار قبر پدر خود مى رود و نماز مى خواند. يكى از اطرافيان يزيد جلو مى آيد و مى گويد: "اى يزيد، خدا به تو در اين مصيبت بزرگ صبر بدهد و به پدرت مقامى بزرگ ببخشد و تو را در راه خلافت يارى كند. اگر چه اين مصيبت، بسيار سخت است، امّا اكنون تو به آرزوى بزرگ خود رسيده اى!". يزيد به قصر مى رود. مأموران خبر آورده اند كه عدّه اى در سطح شهر، زمزمه مخالفت با خليفه را دارند و مردم را به نافرمانى از حكومت او تشويق مى كنند. يزيد به فكر فرو مى رود! به راستى، او براى مقابله با آنها چه مى كند؟ آيا بايد دست به شمشير برد؟ از طرف ديگر، اوضاع ناآرام عراق باعث نگرانى يزيد شده است. او مى داند وقتى خبر مرگ معاويه به عراق برسد، موج فتنه همه جا را فرا خواهد گرفت. اكنون سه روز است كه يزيد در قصر است. او در اين مدّت، در فكر آن بوده است كه چگونه مردم را فريب دهد. به همين دليل دستور مى دهد تا همه مردم، در مسجد بزرگ شهر جمع شوند. پس از ساعتى، مسجد پر از جمعيّت مى شود. همه مردم براى شنيدن اوّلين سخنرانى يزيد آمده اند. يزيد در حالى كه خود را بسيار غمناك نشان مى دهد، بر بالاى منبر مى رود و چنين مى گويد: "اى مردم! من مى خواهم دين خدا را يارى كنم و مى دانم شما، مردم خوب و شريفى هستيد. من خواب ديدم كه ميان من و مردم عراق، رودى از خون جريان دارد. آگاه باشيد به زودى بين من و مردم عراق، جنگ بزرگى آغاز خواهد شد". عدّه اى فرياد مى زنند: "اى يزيد! ما همه، سرباز تو هستيم، ما با همان شمشيرهايى كه در صفيّن به جنگ مردم عراق رفتيم، در خدمت تو هستيم". يزيد با شنيدن اين سخنان با دست، به مأموران خود اشاره مى كند. كيسه هاى طلا را نگاه كن! آرى، آنها، همان "بيت المال" است كه براى وفادارى مردم شام، بين آنها تقسيم مى شود. صداى يزيد در فضاى مسجد مى پيچد: "به هر كسى كه در مسجد است، از اين طلاها بدهيد". تا چند لحظه قبل، فقط چند نفر، براى شمشير زدن در ركاب يزيد آمادگى خود را اعلام كردند امّا حالا فريادِ "ما سرباز تو هستيم" همه مردم به گوش مى رسد. ادامه دارد...... 🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃 @Mawud12
❀🍃✿🍃❀🌴❤️🌴❀🍃✿🍃❀ ❣﷽❣ 🌴* * 🌴 🏴*همراه با کاروان از مدینه تا شام *🏴 ⃣ مردم در حالى كه سكّه هاى سرخ طلا را در دست دارند، وفادارى خود را به يزيد اعلام مى كنند. آرى! كيست كه به طلاى سرخ وفادار نباشد؟ يزيد ادامه مى دهد: "آگاه باشيد كه من به شما پول و ثروت زيادى خواهم داد". مردم با شنيدن وعده هاى يزيد، خوشحال مى شوند و صداى "الله اكبر" در تمام مسجد مى پيچد. يزيد با اين كار، نظر همه مردم را به خود جلب كرد و اكنون همه آنها، حكومت او را دوست دارند. مگر مردم شام جز پول و آرامش چيز ديگرى مى خواستند؟ يزيد، مردم شام را به خوبى مى شناخت; بايد جيبشان پر شود تا بتوان به راحتى بر آنها حكومت كرد. با پول مى توان كارهاى بزرگى انجام داد. حتّى مى توان مردم را دوست دار يك حكومت كرد. يزيد مطمئن مى شود كه مردم شام، او را يارى خواهند كرد. بدين ترتيب، فكرش از مردم اين شهر آسوده شده و فرصتى پيدا مى كند كه به فكر مخالفان خود باشد. به راستى آيا مى شود آنها را هم با پول خريد؟ او خوب مى داند كه مردم عادى را مى تواند با پول بخرد، امّا هرگز نمى تواند امام حسين(ع) را تسليم خود كند. معاويه هم خيلى تلاش كرد تا شايد بتواند امام حسين(ع) را با وليعهدىِ يزيد موافق نمايد، امّا نتوانست. تا زمانى كه معاويه زنده بود، امام حسين(ع) وليعهدىِ يزيد را قبول نكرد و اين براى يزيد، بزرگ ترين خطر است. يزيد خوب مى داند كه امام حسين(ع) اهل سازش با او نيست. اگر امام حسين(ع) در زمان معاويه، دست به اقدامى نزد، به اين دليل بود كه به پيمان نامه صلح برادرش امام حسن(ع)، پايبند بود. در همان پيمان نامه آمده بود كه معاويه، نبايد كسى را به عنوان خليفه بعد از خود معرّفى كند، امّا معاويه چند ماه قبل از مرگ خود، با معرّفى جانشين، اين پيمان نامه را نقض كرد. يزيد مى داند كه امام حسين(ع) هرگز خلافت او را قبول نخواهد كرد، پس براى حل اين مشكل، دستور مى دهد تا اين نامه براى امير مدينه (وليد بن عُتبه) نوشته شود: "از يزيد به امير مدينه : آگاه باش كه پدرم معاويه، از دنيا رفت. او رهبرى مسلمانان را به من سپرده است. وقتى نامه به دست تو رسيد حسين را نزد خود حاضر كن و از او براى خلافت من بيعت بگير و اگر از بيعت خوددارى كرد او را به قتل برسان و سرش را براى من بفرست. يزيد دستور مى دهد قبل از اينكه خبر مرگ معاويه به مدينه برسد، نامه او به دست حاكم مدينه رسيده باشد. او اين چنين برنامه ريزى كرده است تا امام حسين(ع) را غافلگير كند. او مى داند كه اگر خبر فوت معاويه به مدينه برسد، ديگر نخواهد توانست به اين آسانى به امام حسين(ع) دسترسى پيدا كند. آيا اين نامه به موقع به مدينه خواهد رسيد؟ ادامه دارد...... 🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃 @Mawud12
هر روز یک سوال و جواب در مورد (عج) ✅پرسش: نقش زنان در ارتباط با امام زمان (عج) و ظهور ایشان چیست؟ ✔پاسخ:نقش زنان در دو بعد قابل بررسي است: الف🔸دوران قيام و انقلاب: آنچه از روايات استفاده مي‌شود زنان در ركاب حضرت و در جريان جنگ، همراه ايشان هستند و آنچه را كه ايشان امر مي‌كند، انجام مي‌دهند. در بعضي از روايات آمده است: 💕«50 زن در گروه 313 نفري (گروه اول از ياران) حضور دارند.» 📚(بحار الانوار، ج52، ص223) 📙طبق بعضي از روايات، گروهي از ياران حضرت زناني اند كه قبل از ظهور از دنيا رفته و هنگام ظهور رجعت كرده و به دنيا باز مي‌گردند..... 📚(دلايل الانامه، ص260) ب🔸دوران پيروزي و حاكميت عدل مهدوي: در اين دوران ـ كه دوران رشد و شكوفايي علم و حكمت است ـ زنان حركت و رشد چشمگيري خواهند داشت. آنان چنان از علم و معارف اسلامي بهره مي‌برند كه حركات و رفتارشان، بر اساس قانون خدا است. بر اين پايه به بهترين وجه ممكن به تربيت فرزندان با ايمان ـ در كنار حركت فرهنگي خود اقدام مي‌كنند..... امام م(ع) فرمود: 🍃«در زمان امام مهدي(عج) به شما حكمت داده مي‌شود، تا آنجا كه زن در درون خانه‌اش مطابق كتاب خدا و سنت پيامبر(ص) قضاوت مي‌كند»🍃 🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃 @Mawud12
«هُوَالمعبود» دلم از حسرت دیدار گرفته است بیا آسمان کلبه ای از قوس و قزح بست،بیا همه شب منتظر وتکیه به دیوار دلم دیده ام آینهٔ روی جمال است،بیا گَرد هنگامِ زدودن به هوا می خیزد دیده ای؟ قصه ٔ من مثلِ همان است،بیا من که خاکسترم از آتشِ عشقت صنما تا همین خاکِ دَرَت نیز به جا هست،بیا باد خاکسترِ «افسون» زجا خواهد برد چون که سرما زد و نزدیکِ خزان است،بیا 📝 افسونِ_طبری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مردی ساده چوپان شخصی ثروتمندی بود و هر روز در مقابل چوپانی اش پنج درهم از او دریافت می کرد. یک روز صاحب گوسفندان به چوپانش گفت: می خواهم گوسفندانم را بفروشم چون می خواهم به مسافرت بروم و نیازی به نگهداری گوسفند و چوپان ندارم و می خواهم مزدت را نیز بپردازم. پول زیادی به چوپان داد اما چوپان آن را نپذیرفت و مزد اندک خویش را که هر روز در مقابل چوپانی اش دریافت می کرد و باور داشت که مزد واقعی کارش است، ترجیح داد. چوپان در مقابل حیرت زدگی صاحب گوسفندان، مزد اندک خویش را که پنج درهم بود دریافت کرد و به سوی خانه اش رفت. چوپان بعد از آن روز که بی کار شده بود، دنبال کار می گشت اما شغلی پیدا نکرد ولی پول اندک چوپانی اش را نگه داشت و خرج نکرد به امید اینکه روزی به کارش آید در آن روستا که چوپان زندگی می کرد مرد تاجری بود که مردم پولشان را به او می دادند تا به همراه کاروان تجارتی خویش کالای مورد نیاز آنها را برایشان خریداری کند. هنگامی که وعده سفرش فرا رسید ، مردم مثل همیشه پیش او رفتند و هر کس مقداری پول به او داد و کالای مورد نیاز خویش را از او طلب کرد. چوپان هم به این فکر افتاد که پنج درهمش را به او بدهد تا برایش چیز سودمندی خرید کند لذا او نیز به همراه کسانی که نزد تاجر رفته بودند، رفت. هنگامی که مردم از نزد تاجر رفتند ، چوپان پنج درهم خویش را به او داد. تاجر او را مسخره کرد و خنده کنان به او گفت: با پنج درهم چه چیزی می توان خرید؟ چوپان گفت: آن را با خودت ببر هر چیز پنج درهمی دیدی برایم خرید کن. تاجر از کار او تعجب کرد و گفت: من به نزد تاجران بزرگی می روم و آنان هیچ چیزی را به پنج درهم نمی فروشند؛ آنان چیزهای گرانقیمت می فروشند. اما چوپان بسیار اصرار کرد و در پی اصرار وی تاجر خواسته اش را پذیرفت. تاجر برای انجام تجارتش به مقصدی که داشت رسید و مطابق خواسته ی هر یک از کسانی که پولی به او داده بودند ما یحتاج آنان را خریداری کرد. هنگام برگشت که مشغول بررسی حساب و کتابش بود ، بجز پنج درهم چوپان چیزی باقی نمانده بود و بجز یک گربه ی چاق چیز دیگری که پنج درهم ارزش داشته باشد نیافت که برای آن چوپان خریداری کند. صاحب آن گربه می خواست آن را بفروشد تا از شرش رها شود ، تاجر آن را بحساب چوپان خرید و به سوی شهرش بر می گشت. در مسیر بازگشت از میان روستایی گذشت ، خواست مقداری در آن روستا استراحت کند ، هنگامی که داخل روستا شد ، مردم روستا گربه را دیدند و از تاجر خواستند که آن گربه را به آنان بفروشد . تاجر از اصرار مردم روستا برای خریدن گربه از وی حیرت زده شد. از آنان پرسید: دلیل اصرارتان برای خریدن این گربه چیست؟ مردم روستا گفتند: ما از دست موشهایی که همه زراعتهای ما را می خورند مورد فشار قرار گرفته ایم که چیزی برای ما باقی نمی گزارند و مدتی طولانی است که به دنبال یک گربه هستیم تا برای از بین برن موشها ما را کمک کند. آنان برای خریدن آن گربه از تاجر به مقدار وزن آن طلا اعلام آمادگی کردند . هنگامی که تاجر از تصمیم آنان اطمینان حاصل کرد، با خواسته آنان موافقت کرد که گربه را به مقدار وزن آن طلا بفروشد. چنین شد و تاجر به شهر خویش برگشت ، مردم به استقبالش رفتند و تاجر امانت هر کسی را به صاحبش داد تا اینکه نوبت چوپان رسید. تاجر با او تنها شد و او را به خداوند قسم داد تا راز آن پنج درهم را به او بگوید که آن را از کجا بدست آورده است؟ چوپان از پرسش های تاجر تعجب کرد اما داستان را بطور کامل برایش تعریف نمود. تاجر شروع به بوسیدن چوپان کرد در حالی که گریه می کرد و می گفت: خداوند در عوض بهتر از آن را به تو داد چرا که تو به روزی حلال راضی بودی و به بیشتر از آن رضایت ندادی. در اینجا بود که تاجر داستان را برایش تعریف کرد و آن طلاها را به او داد. این است معنی برکت در روزی حلال....
🌺دوست دارم که یک شب جمعه صبح گردد به رسم خوش عهدی ناگهان بشنوم زسمت حجاز نغمه ی دلخوش انا المهدی...🌺 به رسم وفای هرشب، میخوانیم:الهی عظم البلا⚡️
🍃🌷🍃🌷 🌷🍃🌷 🍃🌷 🌷 ✨ ◾️ ، انسان را از امام جدا می‌کند. 🔘این‌قدر حرص دنیا را نخورید، این‌قدر در صف نایستید، پراید، سکّه، دلار....! اینها همه کار شیطان است که شما را از یک حقیقتی دور و جدا کند. در این کربلای کره‌ی زمین، امام شما روز به روز مظلوم‌تر و غریب‌تر می‌شود. 💢چقدر مردم حرص و غم گرانی را دارند! چرا حرص و غم نیامدن امام زمانشان را نمی‌خورند! که اگر این توجّهات را به‌سمت امام زمان ارواحنافداه معطوف می‌کردند، خدا می‌داند فرج و ظهور انجام می‌شد.✨ ⚪️در یک تشرّفی آقا فرموده بودند: «اگر فقط شیعیان جمع می‌شدند و برای فرج من دعا می‌کردند، فرج می‌شد و دیگر تمام بود.» ✨ 💢ما شیعیان ایران هم که داریم غم گران شدن مرغ را می‌خوریم! این همان فرمایش آقاست که فرموده بودند: «اگر به ‌اندازه‌ی مرغی که گم می‌کنید و دنبالش می‌گردید، دنبال من می‌گشتید، مرا پیدا می‌کردید.» ✨ 💢امام زمان ارواحنافداه هر صبح و شام انتظار دارند که برایشان برداریم، دعا کنیم، بخود بیاییم و شویم. ولی ما هنوز دنبال عشق‌های مجازی می‌رویم. دنبال مسائل و بی‌ارزشی که هیچ نفعی به حال ما ندارد. 🚫 نمی‌کنیم، خجالت نمی‌کشیم. محرّم هم که می‌آید سیاه می‌پوشیم و برای امام حسین علیه‌السّلام گریه می‌کنیم که ای داد بیداد، چه ظلمی به امام حسین علیه‌السّلام کردند... چرا نمی‌نشینی فکر کنی که تو چه ظلمی بر امام زمانت کردی؟! ✨ ⚪️امام حسین علیه‌السّلام را چگونه در کربلا گذاشتند و برگشتند؟ برای چه برگشتند؟👇⚜👇 ✅برای زندگی، عمر و لذّت بیشتر، بودنِ در کنار همسر و فرزند. الآن همین‌ها ما را از امام زمان ارواحنافداه جدا کرده است. 💢عمر بیشتر، زندگی بیشتر، کامجویی بیشتر، در کنار زن و فرزندمان خوش و خرّم زندگی کنیم، گرفتاری نداشته باشیم... - ⭕️پس حجّة ابن‌الحسن امام زمان ارواحنافداه چه می‌شود؟ - باشد هر وقت امام زمان ارواحنافداه آمد ان‌شاءاللّه می‌رویم... توجیه می‌کنیم. نه، این نیست. جمع باشد. ☑️استاد حاج آقا زعفری زاده
مردی متوجه شد که گوش همسرش شنوایی اش کم شده است.ولی نمی دانست این موضوع را چگونه با او درمیان بگذارد. به این دلیل، نزد دکتر خانوادگی شان رفت و مشکل را با او درمیان گذاشت. دکتر گفت: برای اینکه بتوانی دقیقتر به من بگویی که میزان ناشنوایی همسرت چقدر است، آزمایش ساده ای وجود دارد انجام بده و جوابش را به من بگو، در فاصله ۴ متری او بایست و با صدای معمولی، مطلبی را به او بگو. اگر نشنید، همین کار را در فاصله ۳ متری تکرار کن. بعددر ۲متری و به همین ترتیب تابالاخره جواب بدهد. آن شب همسر مرد در آشپزخانه سرگرم تهیه شام بود و او در اتاق نشسته بود. مرد فکر کرد الان فاصله ما حدود ۴ متر است. بگذار امتحان کنم، و سوالش را مطرح کرد جوابی نشنید بعد بلند شد و یک متر به سمت آشپزخانه رفت ودوباره پرسید و باز هم جوابی نشنید. بازهم جلوتر رفت سوالش را تکرار کرد و باز هم جوابی نشنید. این بار جلوتر رفت و گفت: ” شام چی داریم؟” و این بار همسرش گفت: عزیزم برای چهارمین بار میگم؛ ” گاهی هم بد نیست که نگاهی به درون خودمان بیندازیم شاید عیبهایی که تصور میکنیم دردیگران وجود دارد در وجود خودمان است. 🍃اللهم عجل الولیک الفرج🍃