فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 هیچ وقت قدیمی نمیشه
⭕️ حرکت زیبای کارآفرین برتر استان مازندران در روز معلم
#شبتون_بخیر
🌹@Mazan_tanhamasir
❤️#سلام_امام_زمانم❤️
اگر عطر یادت
در قلبم پیچیده است ،
اگر شمیم محبتت
در جانم رخنه کرده است،
اگر نسیم اهورایی مهرت
در روحم دمیده است ...
باید که چون پروانه
دور ضریح یادت بگردم
و در لحظه لحظه ی بودنم
حضورت را احساس کنم
و نگاه پدرانه ات را دریابم ...
#اللهمعجللولیکالفرج
🌹 @Mazan_tanhamasir
1_1110879038
9.74M
📜 قرائت #دعای_عهد
🎊 تغییر مقدرات الهی با مداومت بر خواندن دعای عهد...
#امام_خمینی ره:
اگر هر روز #دعای_عهد خواندی ، مقدراتت عوض میشود...⚡️
✅ امروز محکمتر #عهد سربازی و یاریم را تمدید میکنم.
🌤اللهم عجل لولیک الفرج 🌤
التماس دعا ....🌷
#تکتکاعمالمرانذرظهورتمیکنم
🌹 @Mazan_tanhamasir
...࿐᪥•💞﷽💞•᪥࿐
خدا چه قشنگ میگه:
✨«والله یعلم ما فی قلوبکم»✨
حواسم هست تو دلت چی میگذره...!
ســلام عــزیـــزان دل🌹
امروزتون شاد و پر ازحس خوب ❤️💕
✅ #یکنکته:
عــزّت نفـس یا ذلّت نفـس
" کـسـی که عـزّت نفس نداشته باشد
نه تنـها به خـود که به دیــــگران هــم
آســیب مـی زنـد." 😳
. ┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
🔰 امام هادی «علیه السلام»⇩:
" آن کســـی که شــخــصیتی برای خــود
قائل نیســـت،از شـــر او ایمن مباش❌
🌹 @Mazan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥ورزشگاه سلتیک اسکاتلند
به آخرالزمان و بیداری ملت ها و قیام انسان های آزادی خواه سلام کنید....😍✌️
🌹 @Mazan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تظاهرات حمایت از فلسطین در فرانسه
🔴 نکته ای وجود دارد....
موج جدید بیداری ملت ها شروع شده
خیزش آزادی خواهان جهان در کشور های ژاپن و اسپانیا هم شروع شده...
#آخرالزمان
#فلسطین
#بیداری_ملتها
🌹 @Mazan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👌حمایت دانشجویان کره جنوبی
از کمپ تحصن حمایت غزه در دانشگاه های آمریکا
🌹 @Mazan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مردم ایتالیا به زبان فارسی شعار میدهند
✍ما نه تنها انقلابمون رو صادر کردیم، زبان فارسی رو هم صادر کردیم😉
🌹 @Mazan_tanhamasir
🔴حواستون جمع باشه...
نذارید حواستون رو، حواس جامعه رو ببرن همونجایی که خودشون میخوان.
نذارید توی سرپوش گذاشتن رو اخبار سرکوب خشن مطالبات برحق دانشجویی در آمریکا موفق بشن.
نذارید غزه رو از یاد دنیا ببرن،
به والله که اینا دلسوز زن و زندگی و آزادی نیستن!!!!
اینا همونایی ان که از کشتن زن فلسطینی حمایت کردن!
چرا دوباره یاد این مسائل افتادن؟ چون ترسیدن!
چون دنیا پر شده از اخباری که نمیخوان پخش بشه... چون همه ی دنیا دارن بیدار میشن! حتی دانشجوهای آمریکایی...
ما باید درست برعکس اونا جلو بریم، نذاریم رسانه رو دست بگیرن. اخبار بیدار کننده ای که نمیخوان پخش بشه رو نشر بدیم. از غزه بگیم. از دیکتاتور های واقعی بگیم. از مخالفان آزادی، کسایی که حتی تحمل شعار free free palestine رو هم ندارن...
این جنگه...
جنگ فرهنگه.
ببینم چقد رزمنده ای!:)
🌹 @Mazan_tanhamasir
پنجشنبه است و ياد درگذشتگان😔
🌹 اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ
🙏 التماس دعا 🙏
✨💫هــــو الـــباقی✨💫
▪️پنجشنبه و یادی از شهدا، مومنین و مومنات، پدران و
مادران آسمانی🖤🙏
با فاتحه و صلواتی دلخوشان کنیم🙏
#اللهمصلعلیمحمدوآلمحمدوعجلفرجهم
🌹 @Mazan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هم تو چین کار کردی هم ایران !
کدوم بهتره ؟
#خودتحقیریممنوع
🌹 @Mazan_tanhamasir
📸تصویر شهیده ۱۱ ساله لبنانی که توسط رژیم کودککش اسرائیل به شهادت رسیده در دستان تظاهرکنندگان انگلیسی.
#بیداری_ملتها
🌹 @Mazan_tanhamasir
مداحی_آنلاین_نماهنگ_عکس_دست_رسولی.mp3
5.79M
🌴شب زیارتی امام حسین(ع)
🍃یه بغل خاطره دارم از حرم
🍃که همیشه جون گرفتم ازشون
🎙 #مهدی_رسولی
🌷 #پنجشنبه_های_شهدایی
🌺 #صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
🌙 #شب_جمعه
🌹 @Mazan_tanhamasir
از دست تو آب و دانه میخواست دلم
در بـام بهشـت لانــه میخـواست دلـم
این شعـــر بهـــانـه است اصـلا آقـــا ..
از دور سلام عاشقانه میخواست دلـم
🌷 #صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله✋
🌙 #شب_جمعه
🍃#شبتون_بخیر
🌹 @Mazan_tanhamasir
❣سلام_امام_زمانم❣
🕊🌹🕊
#مولایمن!
مهر شما همان
ڪیمیایے است ڪہ
روزگار مرا قیمتے مےڪند...
من بہ اعتبار محبت شما
نفس مےڪشم
اے قرار دل بے قرارم...
داشتنت، داشتهای است
بسیار عظیم تر از حد تصورات ما ؛
بسان ذرهای که خورشید داراییش باشد!!
نمیبینمت ...
نمیشنومت ...
اما همین که هستی خدا را شکر ...
ما که مُردیم بیا پس تو کجایی آقا🥀
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
سلام بر تنها گل نرگس✋
🌹 @Mazan_tanhamasir
1_1110879038
9.74M
📜 قرائت #دعای_عهد
🎊 تغییر مقدرات الهی با مداومت بر خواندن دعای عهد...
#امام_خمینی ره:
اگر هر روز #دعای_عهد خواندی ، مقدراتت عوض میشود...⚡️
✅ امروز محکمتر #عهد سربازی و یاریم را تمدید میکنم.
🌤اللهم عجل لولیک الفرج 🌤
التماس دعا ....🌷
#تکتکاعمالمرانذرظهورتمیکنم
🌹 @Mazan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•┄❁بِـسْـمِاللّٰهِالࢪَّحمنِالࢪَّحیمْ❁┄•
ســـــــــلام وادب خدمت شما عزیزان🌺
روزتون به نور خدا بخیر✨
و آدینهتــــــــــــون بڪـام دلـ مهربانتان☺️
🌸آدینه تون متبرڪ بہ ذڪر پر نور
صلوات بر حضرت محمد (ص) و خاندان مطهرش
ان شاءالله که حالتون خوب بوده و باشد☺️
..࿐᪥•💞﷽💞•᪥࿐
✅ #یکنکته:
هــدفمندی یا روزمــرگی
" اگــر اهــداف تعـیین کــنی و با تمام
اراده ی خــود به دنبالشــان بـــــروی
. اســـتعدادهایت تو را به جــاهــایی
خـــواهد بــرد که شــگفـــت زده ات
خــواهد کرد." 🎯
. ┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
🔰 امام علی «علیه السلام»⇩:
✨فما خلق امرؤ عبثا✨
"کســی بدون هــدف و بیهــوده
آفــریده نشــده اســت ."👌
🌹 @Mazan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📍چه خواب شیرینی😘 الهی که خدا به همتون یکی از این نانازیا هدیه بده 😍
#فرزندآوری
🌹 @Mazan_tanhamasir
#تجربه_من ۹۲۱
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#مشیت_الهی
#قسمت_اول
دختر ۱۸ ساله ای بودم که از حضرت زهرا همسری خوب میخواستم و میگفتم بی بی جان وقتشه بهم همسری بدید که در کنار او باشم.
دختری مستقلی بودم. خواستگارهایی هم داشتم اما همیشه میگفتم این آقایون هم کفو من نیستن، بیشترشون بیسواد یا پنج کلاسی بودن اما خداشاهده ملاک من دین مداری و اخلاق بود، گاها خانواده اصرار که نه این فلانی دیگه خوبه اما قانعشون میکردم و چون خواهر بزرگم زود ازدواج کرده بود، من خیلی وقت بود جلو آبجیای دیگر رو گرفته بودم. ما چهار خواهر بودیم.
تا سال ۹۱ طی اتفاقی انگشت شستم رو از دست دادم، گفتم دیگر مگه میشود بیایند خواستگاری،دختر معلول بدرد کسی نمیخورد.
شهریور ۹۳ یکی از دوستان آقای طلبه ای رو بهم معرفی کرد که یکبار جدا شده بود، خلاصه دوستان گفتن برو ببینش، نخواستی رد کن.
رفتیم خونه همین واسطه که آقا و خانم کریمی نامی بودن از در که اومد داخل یه پسر ۲۳ ساله بسیار با وقار و متین با لباسی بسیار ساده، چهره سبزه گون... نشستیم و آقای کریمی همسر دوستم از هر دو تامون توضیحاتی دادن و گفتن حالا شما صحبتاتونو بکنید، ببینید به درد هم میخورید، قبلش بگم تمام صحبت ها و دیدارها با اجازه کامل خانوادم اتفاق میفتاد.
منم نه گذاشتم نه برداشتم گفتم جواب بنده به شما نه هست اما شما که طلبه هستید چرا جدا شدید؟ چرا سعی نکردین زندگیتونو حفظ کنید و از اینجور حرفا... منتظر بودم عصابی یه حرفی بگه و بره اما با خونسردی کامل آرام شروع کرد صحبت کردن
مهری عجیب داشت به قلبم سرازیر میشد چقد این مرد فهمیده و با شعور و با اخلاق گفتگو کرد اما چه فایده من که جواب سربالامو داده بودم، چطوری درستش میکردم. غرورم اجازه نمیداد چیزی بگم بر نقض حرف اولم اما سعی کردم تا آخر ماجرا نرمش ملایمی نشون بدم خلاصه سرتونو درد نیارم تموم شد و هر کی رفت خانه خودش
منتظر بودم این واسطه جوابی بهم بده که نظر آقا چی بود اما متاسفانه مادر این آقا وقتی حرفای منو شنیده و از قضا با همسر قدیمشون من یه گفتگویی داشتم و میشناختم شون، گفته بود چون باهم ارتباط دارن زندگیتونو خراب خواهد کرد و این دختر نه...
حالا بیا و درستش کن، عاشقی نکشیدی نمیفهمی، خودمو میگم حالم عجیب شده بود. حسرت دیداری اتفاقی تو خیابون حتی از فاصله دور به دلم مونده بود. شهر ما کوچیکه زود ممکن بود ببینمش اما نه پیداش نبود از خورد و خوراک افتاده بودم درسم افت کرده بود، سرکارم میرفتم حواسم جمع نبود هر روز سرمزار سه شهید گمنام میرفتم، میگفتم من که داداش ندارم، برام برادری کنید. این مرد نسبت به بقیه بهترینه خودشه
این آقای طلبه پنجشنبه ها قرار گذاشته بود با رفقای هیئاتیشون سر همین مزار شهدا زیارت عاشورا بخونن دیگه من فکر کنید پایه ثابت اونجا بودم گذشت تا بهمن ۹۳شد دو تا از دوستان طلبه من هم این آقا رو مجدد پیشنهاد دادن و مسرانه هر روز میگفتن که شما باب میل هم هستین. اما بهشون گفتم این آقا نمیخوان تا دست از سرم بردارن ولی از خدا پنهان نیست که دلم میخواست بیاد نازمو بکشه و دوباره ببینمش، روز ها سپری میشد و دوستام دیدن که فایده نداره خودشون باید دست به کار بشن.
خیلی اتفاقی شب ۲۲بهمن، من خونه یکی از همین دوستام بودم که شوهرشون قم بود و تنها میترسید. خدا هر جا هستند نگهدارشون باشه، فاطمه خانم دوستم گفت امشب تو محله ما جشن هست، میای بریم گفتم بریم. وقتی وارد حسینیه شدیم پاهام سست شد، همون دم در نشستم. امام جماعت اون محله همین آقا شیخ جوانه که من دلدادش شدم، بود. وقتی دیدمش، داشت مسابقه اجرا میکرد برا پسر بچه ها، دستمو زدم زیر چونم و کیف میکردم. چقد لذت بردم یه مرد توانمند در عرصه تبلیغ و دینداری دیگه چی میخواستم. اما یادم اومد که همچی تموم شده و امیدی نیست.
جشن تموم شد دلم مثل سیر و سرکه میجوشید. چون میدونستم دوستام یه خوابی دیدن برامون از دوست دیگه خداحافطی کردیم که بریم، گفت وایستین حاج آقا رو هم میخوایم برسونیم. شما رو هم سر راه پیاده میکنیم. وای نه دلم نمیخواست حتی فکر کنه من بهش فکر میکنم.
چشمتون روز بعد نبینه رسیدیم دم خونه فاطمه خانوم پیاده شدیم، حاج آقا و شوهر دوستم هم گفتم از سر محبت پیاده شدن نگو اینا قرار گذاشتن ما رو رودرروی هم کنن مجدد، دوستم تعارف زد و اومدن داخل منزلشون، منم کتری گذاشتم چایی دم کنم که گفتن زهرا خانوم و مجید آقا برن باهم صحبتاشونو بکن و با یه جواب قطعی ما رو قانع کنن.
رفتیم یه گوشه نشستیم و مجید آقا گفت چون مهریه دارم میدم، دستم خالیه قرض و وام خیلی دارم و نمیتونم حتی همون حداقل که یه حلقه باشه هم بخرم. من بهشون گفتم ماشالله شما خودتون طلبه هستید و درس دین میخونین، مشکلات مالی رو خدا حل میکنه مطمئنا
ادامه 👇
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
🌹 @Mazan_tanhamasir
#تجربه_من ۹۲۱
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#مشیت_الهی
#قسمت_دوم
پا شدیم و ایشون هم رفتن. یک ربع گذشته بود از رفتن شون که آبجیش که تو حلقه صالحینم بود، تماس گرفت که خانم فلانی فردا بعد راهپیمایی کجایید؟ گفتم میرم خونه مون. گفت پس منو مادرم و برادرم مزاحمتون میشیم، گفتم قدمتون سرچشم تشریف بیارید.
وضو گرفتم و نماز شکر خوندم تا صبح خوابم نبرد در رویا بودم، بعد راهپیمایی سریع رفتم خونه و اونا هم اومدن.
مجیدآقا و آبجی زهراش و مامانش، خیلی سخت بهم رسیدیم و این داستان اینجا تموم نشد. خلاصه بگم اون روز مادرش منو پسندید و از خانوادم هم خیلی خوششون اومد و قطعی شد که بیان خواستگاری اما این وسط مجید آقا از بابام اجازه گرفت که چند کلمه ای باهام صحبت کنه، رفتیم تو حیاط خونه ما از این خونه قدیمیا با ده اتاق دور به دور و یه پیش صحن قشنگ داریم،
۲۲بهمن ۹۳، چهارشنبه ای بود ایشون گفتن من فردا مدرسه یا به قولی حوزه کلاس ندارم صبح شنبه باید برم سر کلاس و غیبتامم زیاده، سر ماجراهای طلاقم، گفت نمیتونید کاری کنید خانوادتون اجازه بدن فردا بریم آزمایشگاه ،گفتم آخه مگه میشه من همچین حرفی بزنم در ضمن شما خواستگاری رسمی نیومدین ، ما پدرتونو ندیدیم و برادر بزرگ مجید آقا هم طلبه بودن و امام جمعه، یکم فکر کردم و گفتم یه کار میشه کرد، اینکه شب شما مارو دعوت کنید خونه تون😁😁😁 بعد اونجا همه هستین و قرار آزمایشگاه رو بذارید.
شب دعوت مون کردن شام خونه شون و ما رفتیم همه چی عالی پیش رفت، بابای منم خوششون اومده بود و راضی بنظر میپرسیدن، مهریه ۱۴ سکه شد و تمام صبح بعدم مجیدآقا اومد دنبال منو مامانم تا بریم آزمایشگاه تا کلاسامون تموم شد ساعت ۱ شد و گفتن جواب آزمایش یکشنبه حاضر میشه.
رفتیم خونه هامون، قرار شد شب شنبه برا خواستگاری رسمی با گل و شیرینی بیان و ما هم بزرگترای فامیل باشن و ببینن خانواده ها همو
اون شب سر مهریه که کمه داماد بزرگمون الم شنگه راه انداخت و مامان بزرگم گفت ۷۲سکه، اما خانواده مجید آقا با اون شکست بد و پرداخت مهریه راضی نمیشدن، مراسم بهم خورد و داداش مجید آقا پاشد بره که باباشون نذاشت، اونم بخاطر اینکه منو پسندیده بودن اما سرآخر خودم وارد عمل شدم و گفتم با عرض معذرت از همه خانواده ها من با ۱۴تا راضی ام و نذر کردم، اما دیگه کدروت شده بود و درست نمیشد.
گذشت یکشنبه هم جواب آزمایش، کم خونی زیادی از هر دوطرف رو نشون داده بود و مامان مجید آقا گفتن حتما حکمتی داره و قضیه از نظر ما تمام شدست و خدانگهدار...
زنگ زدم به مجید آقا تا ببینم حرف ایشونم حرف مادرشونه که گفت بله همچی تمام و فراموش کنید،دیگه جنگ بود، باید سر زندگی یه جاهایی جنگید. گفتم خداروشکر که شما رو همین اول راه شناختم گفت یعنی چی؟؟؟ گفتم معلوم میشه سریع جا میزنید و در مشکلات مرد روزای سخت نیستید. گفت داری به من میگی که با زندگی سخت جنگیدم. گفتم اونو کار ندارم الان برای زندگی دوباره تلاشی نمیکنید. گفت خب میگید چکار کنیم؟
گفتم دکتر گفته سه ماه قرص آهن بخورین ما یک ماه بخوریم اگه بازم کم خون بودیم تمام و خودم و خودش میدونستیم که وابسته میشیم البته من که دلباخته بودم، گفت باشه و یک ماه غذای من عدس و اسفناج و آب زرشک بود.
به مامانم میگفتم مجید آقا گفته میخوان بیان خونه مون و به مجید آقا هم میگفتم مامان بابام میگن شما سر نمیزنی به ما، حالا خدا منو ببخشه به دروغ، بنده خدا هم میومد که خانواده مشتاق دیدارشن، بابام میگفت چقد خوبه هر شب میاد که ما فکر نکنیم جا زده😂😂😂😂 امان از دست زهراااا😊
خلاصه یکماه شد و رفتیم مجدد آزماشگاه و جواب ساعت ۱۲ حاضر میشد، قرار گذاشتیم که اگه جواب خوب نبود دیگه زنگ نزنه، وای خدای من اگه زنگ نمیزد چی؟ خلاصه ۱۲ شد، یک، زنگ نزد. ۲ شد زنگ نزد، ساعت ۲ وربع گوشیم زنگ خورد.
مجیدآقا بود. گفتم طاقت نیاورده میخواد جواب منفی آزمایشو بگه و خداحافظی کنه، گوشی رو جواب دادم، تا صدامو شنید، گفت گریه کردی؟ بعد شروع کرد به خندیدن که ۱۲ جوابو گرفتم، همه چی خوب بوده، کم خونی شما بیشترش جبران شده و مشکلی برا عقد نیست، من تا جوابو گرفتم دوستم منو پیاده کرد که باید ساندویچ بدی و رفتیم تفریح حالا منو میگی😬
گفت سریع حاضر شو بیا که ساعت ۵ قرار محضرم گذاشتم. گفتم چی امروز؟ بابام سرکار دوشیفت، نمیاد تا پنج... گفت ردیفش کن تو میتونی.
بلاخره منو و مجید بهم رسیدیم و موقع عقد ما اذان میدادن، بارون میامد و خطبه عقد با دو خانواده خیلی ساده با یک حلقه خونده شد،الان صاحب سه فرزند هستم ۲۹سالمه و در کنشگری جمعیت هم فعالم الحمدالله.
انشالله خدا برا همه، زندگی خوبی رقم بزنه.
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
🌹 @Mazan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⏯ #نماهنگ #امام_زمان(عج)
🍃سلام روز جمعه امام زمان (عج)
🍃السلام علیک یا حجة الله فی ارضه
🎙 #همخوانی
👌بسیار دلنشین
💔 #غروب_جمعه
🌷 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🌹 @Mazan_tanhamasir
پا برهنه بدون عمامه، روح اسلام را کجا بردید؟
سالخورده ترین امامم را بی عبا و عصا ، کجا بردید؟
قصه تکرار می شود یعنی:
باز هم در #مدینه عاشق نیست..
کوچه در کوچه شهر را گشتم
هیچکس با امام ، #صادق نیست...😭😭
#شهادت_امام_جعفر_صادق(ع)🥀
#بر_امامزمانعج
#و_شیعیان_جهان_تسلیت_باد🥀
🏴 @Mazan_tanhamasir