eitaa logo
کانال تنهامسیری های مازندران
1.1هزار دنبال‌کننده
11.4هزار عکس
5.1هزار ویدیو
61 فایل
جهت انتقاد پیشنهاد و ارائه ی مطلب با ادمین ارتباط برقرار کنید.👇👇👇 @Yaa_ss در این کانال مباحث کاربردی و تربیتی موسسه تنهامسیر آرامش ارائه خواهدشد🌟
مشاهده در ایتا
دانلود
❣ صـدهـا گـله پيش بـردن است بـا چـوب‌ طعنـه ‌خـوردن عشـق‌ است👌 ای قلب♥️ تپنده ی جهان نادیده تو را و عشق است😍 🌸🍃 ---------------🌷🌷-----------@Mazan_tanhamasir ---------------🌷🌷-------------
💔 💔 ... میدانیم این چند روز میزبان عزاداران هستی از این مجلس به آن مجلس و امروز به تنهایی درمدینه عزادار اهل بیت هستی... سرت سلامت ! نگاه خیس و بارانیت را از ما دریغ نکن🤲 ! ما هم در شما شریکیم آقا اگر لایق بدانید... 🏴 @Mazan_tanhamasir
⚘﷽⚘ ❣سلام_امام_زمانم❣ سلام مهدے جان! این اعجاز نام معطر توست که در هجمه هاے سنگین آخرالزمان قلب هایمان را اینچنین آرام کرده است و جان هایمان را با امید و ایمان ، پیوند داده است ... یاد تو که مےوزد حوالے دلهاے ما پر از عطر اطلسےهاےانتظار میشود انتظارے آمیخته با صبر و پویایے و آرامش... شکر خدا که تو را داریم ... 🌹 @Mazan_tanhamasir
⚘﷽⚘ ⚘الســـــــــــــلام علیکــــــــ یامـولانا یا صـاحب الزمـان (عج)⚘ تک تک گلبرگ‌هاے گلم را به یاد عطر وجودتان مے‌بویم مشامم آکنده میشود از این رایحه‌ے بهشتے و لحظاتم مالامال مے‌گردد از حس حضورتان گل خوشبوے هستے دیدنتان آرزویم است متی تِرانا وَ نَراک ! این روزها هم میگذرد این روزهاے دلتنگے این روزهاے دورے و بیقرارے این روزها میگذرد و وقتِ مهربانے مے‌آید وقتِ آمدنِ تو ... مے‌آید روزے که مے‌آیے و دستِ دل‌مان را میگیرے و از دلتنگے و غم نجات‌مان میدهے آه که دلم پَر‌میزند براے مهربانے‌ات حضرتِ مهربانترین... ٖ♡♡ 🌹 @Mazan_tanhamasir
📝 رفته بودم زیارت... حرم ثامن الحجج... یک شب نسبتا شلوغ... هوا خوب بود... مردم تو صحنهای حرم نشسته بودند... کفشامو دادم کفشداری... چشام هوس ضریح داشت... دستام وصال ضریح داشت... دلم تمنای یک درددل جانانه... سرتا پا مشتاق و بیقرار... کلا حال عجیبی بود ... به سمت رواقهای منتهی به روضة المنوره... یا همون ضریح قشنگ آقا... راه افتادم... با خودم مقدمه چینی میکردم... برای حرفایی که میخوام بزنم... و حرفایی که سنگینی کرده رو دلم... حاجتایی که باید بگم... چیزایی که میخوام... نیازهایی که باید مطرحشون کنم... با همین افکار قدم به قدم... نزدیک میشدم به مقصود... گویا خودم بودم و خودم... انگار !!! من تنها بودم... گریه پسربچه چهار ساله ای... رشته افکارم رو پاره کرد... نگاهمو انداختم سمت اون... گوله گوله اشکاش میدوید رو صورتش... مستاصل بود... حیرون... درمانده!!! رفتم سمتش... چیشده عزیزم!؟ چرا گریه میکنی!؟ خجالت کشید... ولی انقد غصه داشت که ... نمیتونست حرف بزنه... هق هق امونشو بریده بود... نشستم مقابلش... با انگشتم ... اشکاشو فراری دادم... نگاهش کردم... با پس زمینه ای از تبسم... چیشده!؟ باباتو گم کردی!؟ کودک ، منتظر همین حرف بود... چشماش درشت شد... یکی دیگر هم ... غم اونو فهمید... درکش کرد... اما چشاش پُر تر بارید... شکلاتهای خادمای حرم... نوازشهای من... دلجویی مردم... هیچکدوم فایده نداشت... اصلا منم یادم رفت... که چقد حرف با امام رضا داشتم... ظاهرا عبای من... ی جورایی باعث شد که ... به من اطمینان کنه... چون عبامو گرفت... اطمینان کرد... مثل برق از ذهنم عبور کرد... وای به حال کسانیکه... مردم به عبایشان اطمینان کردند... اما خودشان از نفسشان نامطمئن!!! و چقدر بی رحمند کسانیکه... به عبایشان اطمینان کردند دیگران... و شکستند این اطمینان را... باز کودک را مقابلم دید... اینبار مانوس تر بودیم دست من را گرفته... محکم و با یقین... قرار است این صاحب عبا... پدرم را پیدا کند... هر دو استوار بودیم او از اطمینان به من... من به پیدا کردن پدرش... راه افتادیم... به سمت صحن... پرسیدم از او... آخرین بار کجا پدرت را دیدی!؟ آخرین بار کجا باهم بودین..؟ اشاره کرد به سمت دارالولایه... _ اونجا بودم با بابام!!! با تعجب گفتم ... پس اینجا چکار میکنی!!؟ هیچی نگفت... نخواستم خجالت... رو غم گم شدنش اضافه شه... دستشو گرفتم و رفتیم ... سمت دارالولایه... گفتم خوب نگاه کن... پدرتو دیدی به من بگو... و خودم فرو رفتم در افکارم... چه داستان قریبی دارد این طفل... چقدر آشنای این زمانه هست... اگر در دارالولایه... دست پدرت را رها کنی... و غافل شوی... نه تنها پدرت را گم میکنی... حتی از دارالولایه هم خارج میشوی!!! و سرگردان و متحیر... باز خدا بیامرزد رفتگان این طفل را... لااقل به دنبال پدر گمشده اش هست... دستم را کشید... به خودم آمدم... مردی به سمت ما میدوید... مشتاقتر از طفل... پریشانتر از گمشده... انگار خودش گمشده... دوید و نزدیک... نزدیک و نزدیکتر... هیچکس را نمیدید... جز طفل گمشده... دستم رو رها کرد... هر دو به وصال هم رسیدن... و من نفهمیدم کدام یک... مشتاقتر بودند... گمشده یا فراموش شده!!! پدر برخاست... صورتم را بوسید... خدا خیرتون بده... داشتم دق میکردم... خدا هرچی میخواین بهتون بده... نمیدونم چرا لال شدم... آره... لال لال سمت ضریح رفتم... تمام حاجتا و درددلا رو فراموش... اشک امونم نمیداد... میگفتم اقا جان... خودت گفتی... امام پدری مهربان است... تمام عمرم... بلکه به اندازه تمام عمر پدرم... ۱۱۸۲ سال... پدرمان را گم کرده ایم... در همان دارالولایه ای که... دستش را رها کردیم!!! و غافل ماندیم... از دارالولایه خارج شدیم... نفهمیدیم... به اندازه طفلی هم اشک نریختیم... نفهمیدیم گم شدیم... و وای از دل پدرمان... او که مشتاقتر است به ما... اوکه میگوید ... هرگز فراموشتان نمیکنم... غیر مهملین لمراعاتکم... او در چه حال است!!! خودم را مقابل ضریح دیدم... کی رسیدم.... چگونه رسیدم... نفهمیدم... همه حرفهایم را فراموش کردم... حرف مهمتری داشتم... گونه ام مرطوب... چشمانم مرطوب اما لبانم خشک... فقط یک حاجت... یک درد دل... یک خواسته... آقا جان... به عبایت قسم... ما را به پدرمان برسان... ✍س‌.ح‌.ط... باز به انتظار تو جمعه غروب می‌کند... 🌹 @Mazan_tanhamasir
💕 یاد آقا جان (صاحب‌الزمان‌عج) برای این که انسان، در حصن حصین(درامان) باشد و از غلبه خطورات(فکرهای) نفسانی و شیطانی در امان باشد، یاد ، روحی له الفداء است.❤️ ✨ این ، روح انسان را جلا و صفا می‌دهد و بسیار اثرگذار است. برای این که بخواهیم دائم به یاد باشیم، حداقل هر ساعت، یک دعای سلامتی برای جان بخوانیم. اصلاً راه هدایت، همین است که انسان به دنبال باشد،👌 ☜ اگر انسان، نسبت به خدا معرفت نداشته باشد، دیگر گمراه شده و دینی ندارد، «ضَلَلْتُ عَنْ دِینِی». ⏰ اوایل، ساعتت را کوک کن، در موبایلت هشدار بگذار تا هر وقت زنگ خورد، بدانی که باید یاد باشی و حداقل یک دعای سلامتی بخوانی ... آن‌وقت مگر می شود که خودش فرموده: من شما را هیچگاه فراموش نمی‌کنم، از شما یاد نکند؟! ✨ اگر فراموش کردید، قضا کنید. هر ساعتی می‌خواهی بخوابی، برای آن ساعاتی هم که خواب هستی، بخوان. ببین چه عنایتی می‌شود.... 🌃یک‌ راه دیگر هم این است که آن زمان که می‌خواهی بخوابی، وقتی برق‌ها خاموش شد، سلامی به بده و دقایقی را با ایشان حرف بزن. 🗣 بگو: جان! دوره آخر الزمان است، فتنه‌ها زیاد است، فتنه اکبر در راه است... 🙏 جان دعا کن بیراهه نیفتم و گرفتار نشوم. نفس دون من را گرفتار نکند. حبّ به دنیا من را فریب ندهد. حبّ به دنیا که رأس کلّ خطاهاست، من را به خطای فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و ... نندازد... ✋به سلام بده و یک فاتحه برای مادرش بخوان و بگو: جان! شنیدم مادرتان، حضرت نرجس خاتون را خیلی دوست دارید.💞 جان! کلید ورود به قلب شما، مادرتان است، به حقّ مادرتان، نرجس خاتون عنایتی کنید و دست من را بگیرید. کمکم کنید...🤲 💔 جان! دستم را بگیر به جان مادرت نرجس خاتون ....، این‌طور حرف بزن، اشک بریز و ناله کن! ✅ نمی‌دانید این اشک‌ها چقدر صفا دارد و چقدر در تاریکی نور می‌دهد و چقدر آتش خشم و غضب را می‌خواباند، ♨️آتش جهنّم را خاموش می‌کند و شیطان از این اشک‌ها بسیار ناراحت است.❌ اصرار کن به چشمت و اشک بریز.... 👤 حاج آقا قرهی یعنی یادآوری عزیزترینی که در شلوغی‌های زندگی ما شده است ... 🌹 @Mazan_tanhamasir
💕 یاد آقا جان (صاحب‌الزمان‌عج) برای این که انسان، در حصن حصین(درامان) باشد و از غلبه خطورات(فکرهای) نفسانی و شیطانی در امان باشد، یاد ، روحی له الفداء است.❤️ ✨ این ، روح انسان را جلا و صفا می‌دهد و بسیار اثرگذار است. برای این که بخواهیم دائم به یاد باشیم، حداقل هر ساعت، یک دعای سلامتی برای جان بخوانیم. اصلاً راه هدایت، همین است که انسان به دنبال باشد،👌 ☜ اگر انسان، نسبت به خدا معرفت نداشته باشد، دیگر گمراه شده و دینی ندارد، «ضَلَلْتُ عَنْ دِینِی». ⏰ اوایل، ساعتت را کوک کن، در موبایلت هشدار بگذار تا هر وقت زنگ خورد، بدانی که باید یاد باشی و حداقل یک دعای سلامتی بخوانی ... آن‌وقت مگر می شود که خودش فرموده: من شما را هیچگاه فراموش نمی‌کنم، از شما یاد نکند؟! ✨ اگر فراموش کردید، قضا کنید. هر ساعتی می‌خواهی بخوابی، برای آن ساعاتی هم که خواب هستی، بخوان. ببین چه عنایتی می‌شود.... 🌃یک‌ راه دیگر هم این است که آن زمان که می‌خواهی بخوابی، وقتی برق‌ها خاموش شد، سلامی به بده و دقایقی را با ایشان حرف بزن. 🗣 بگو: جان! دوره آخر الزمان است، فتنه‌ها زیاد است، فتنه اکبر در راه است... 🙏 جان دعا کن بیراهه نیفتم و گرفتار نشوم. نفس دون من را گرفتار نکند. حبّ به دنیا من را فریب ندهد. حبّ به دنیا که رأس کلّ خطاهاست، من را به خطای فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و ... نندازد... ✋به سلام بده و یک فاتحه برای مادرش بخوان و بگو: جان! شنیدم مادرتان، حضرت نرجس خاتون را خیلی دوست دارید.💞 جان! کلید ورود به قلب شما، مادرتان است، به حقّ مادرتان، نرجس خاتون عنایتی کنید و دست من را بگیرید. کمکم کنید...🤲 💔 جان! دستم را بگیر به جان مادرت نرجس خاتون ....، این‌طور حرف بزن، اشک بریز و ناله کن! ✅ نمی‌دانید این اشک‌ها چقدر صفا دارد و چقدر در تاریکی نور می‌دهد و چقدر آتش خشم و غضب را می‌خواباند، ♨️آتش جهنّم را خاموش می‌کند و شیطان از این اشک‌ها بسیار ناراحت است.❌ اصرار کن به چشمت و اشک بریز.... 👤 حاج آقا قرهی یعنی یادآوری عزیزترینی که در شلوغی‌های زندگی ما شده است ... 🌹 @Mazan_tanhamasir
💝💝 ! سخت است درک معنی بودنِ با تو! تمامی ایاممان بدون تو می‌گذرد؛ رمضان بدون تو ... محرم بدون تو ... عیدها بدون تو ... عزاداری‌ها بدون تو ... و این بار عید فطری دیگر بدون تو!! ! بیا و لذت بودن با خودت در کنار خودت در روزگاران خودت را به ما بچشان ... ،ای روزه داره واقعی! طاعات قبول و عیدت مبارک🌸❤️ ‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌ ‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎ @Mazan_tanhamasir ┈‌┈•❣💐❣•┈┈
💔💔 سلام حضرت صاحب عزا!✋ دلم پریشانِ پریشان حالیِ شماست! بی قراری ِ این شب های دل تان، بی قرار کرده عالمی را ! این شب ها اختیار اشک چشمان مان دست خودمان نیست؛ تا که میگویند "حسین" ، سدِّ بغض می شِکَنَد و سیل اشک روان می شود! به گمانم این بی اختیاریِ بارش چشم و این بی تابی دل از نوحه ی "بُنَیَّ" مادرتان است که نه تنها دل زمینیان را بی تاب کرده، که عرش خدا را به لرزه انداخته و آسمانیان را بی قرار ساخته! و آن هنگام که شما شال عزا به دوش می اندازید، آسمان ها و زمین سیاه پوش می شوند؛ و ارض و سما گوش می سپارند به نوایِ به غم نشسته ی شما و لطمه زنان اشک می ریزند؛ که با خونِ دیده می فرمایید: "یا أهل العالم إن جدّی الحسین علیه السلام قتلوه عطشانا  یا أهل العالم إنّ جدّی الحسین علیه السّلام طرحوه عریانا؛ "😭 بمیرم برای چشمانِ داغدیده و قلب مصیبت زده ی تان، صاحب عزا! یادم باشد این دوماه برای تسکین قلب داغدارتان هر صبح صدقه بدهم! فی امان الله ! ای داغدار روضه های کربلا! سرتان سلامت🤲 🚩 @Mazan_tanhamasir
💔💔 ! 💔 حسرتی به دل‌هایمان مانده برای دیدنتان؛ قلب‌هایی بی‌قرار مانده برای آمدنتان؛ به خدا که این روزها فهمیده‌ایم به این طبیب و آن طبیب رو زدن،تنها عمق جراحت را بیشتر می‌کند. درد ما یک درمان دارد و آن شمایید، ای حضورتان مرهمی بر زخم‌های عالَم! ⚠️ کاش ماسک های فراموشی را برمی داشتیم تا در هر دیدار ، یاد شما را به صورت واگیر دار به یکدیگر انتقال دهیم ، یاد و نام شما تنها اتفاقی است که هر چقدر پخش شود آسوده تر می شویم ... 💔 چه روزهایی که به جای طلوع روی ماهتان،غروب آسمان را تماشا کردیم... 🙏 کاش این شب‌های فراقمان یک روز سحر شود..... 🙏کاش روزی این زمینِ خالی از حیات با قدم‌های شما جان بگیرد. جهان از اضطرار،لبالب است و منتظرانت لحظه شمار و امیدوار که ثانیه ثانیه‌ی غیبت،بر سر وفای به عهد شما سپری شود. چرا که قلب‌هایمان به ما وعده می‌دهند، چیزی تا ظهورتان باقی نمانده. 🥀 @Mazan_tanhamasir