eitaa logo
کانال تنهامسیری های مازندران
1.1هزار دنبال‌کننده
11.4هزار عکس
5.1هزار ویدیو
61 فایل
جهت انتقاد پیشنهاد و ارائه ی مطلب با ادمین ارتباط برقرار کنید.👇👇👇 @Yaa_ss در این کانال مباحث کاربردی و تربیتی موسسه تنهامسیر آرامش ارائه خواهدشد🌟
مشاهده در ایتا
دانلود
❣ 🕊به دیدنت 🌸دوباره برگ🍃 میشوم 🕊و با عبور شبنمی💧 🌸غریق میشوم 🕊مرا رها مکن🚫 مگر 🌸به روز و رفتنم 🕊بدان فقط به 🌸درون قبر میشوم 🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 -------------🌷🌷------------- @Mazan_tanhamasir -------------🌷🌷-------------
✅ از اون طرف فرمودن توی نماز شب، حتی شده به اندازه یه بال مگس اشک بریز. وقتی که اون قطره رو بریزی معلومه که توجهت یه مقدار جلب شده به خدا. این یعنی . 🔵 راستی! اصلا چرا انقدر تاکید میشه که دعا رو همراه با تضرع باید بخونیم؟ چون تضرع یعنی .
🚨اشکی در تلاوت قرآن 🔘سردار سرتیپ پاسدار مرتضی قربانی : 💠در زمان ، همراه مقام معظم رهبری به طرف لشگر ۲۵ می‌رفتیم. در بین راه ، راننده ، رادیو ی ماشین را روشن کرد . رادیو در حال پخش آیاتی از کلام الله مجید بود . چند آیه که شد ، آیت‌الله خامنه‌ای شروع کردند به زمزمه نمودن. آیه های قرآن مجید را همراه با رادیو می‌خواندند و می‌کردند . ایشان با گوشه چفیه ای که دور گردن داشتند ، چشم خود را پاک می کردند. من در آن روز درس بسیار بزرگی از معظم له گرفتم و با دیدن آن صحنه خیلی شدم . چه افتخاری بالاتر از اینکه چنین بزرگانی هدایت کننده و فرمانده ما هستند . 📚 پرتوی از خورشید ص ۷۴ 🌹 @Mazan_tanhamasir
7.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 معبر شهادت 🎙 به روایت حاج حسین یکتا بچه‌ها معبر شهادت چیه؟ معبر خلاصی از دست نفس چیه؟ باور کنید است و اشک و اشک.... گریه هست و گریه هست و گریه.... ┈┈••✾🌸🕊✾••┈┈ @Mazan_tanhamasir ┈┈••✾🌸🕊✾••┈┈
🥀 که زنده زنده سوخت.... اما آخ نگفت....‍ 😭😭 شهید نشست ترک موتورم. بین راه، به یک نفربر پی ام پی، برخوردیم که در می سوخت. فهمیدیم یک داخل نفربر گرفتار شده و دارد زنده زنده می سوزد! من و حسین آقا هم برای نجات آن بنده ی خدا با بقیه همراه شدیم. گونی سنگرها را برمی داشتیم و از همان دو سه متری، می پاشیدیم روی آتش! جالب این بود که آن عزیزِ گرفتار شده، با این که داشت می سوخت، اصلا و نمی زد! و همین پدر همه ی ما را درآورده بود! بلند بلند فریاد می زد: ! الان پاهام داره می سوزه! می خوام اون ور ثابت قدمم کنی! خدایا! الان سینه ام داره می سوزه! این سوزش به سوزش سینه ی حضرت نمی رسه! خدایا! الان دست هام سوخت! می خوام تو اون دنیا دست هام رو طرف تو دراز کنم! نمی خوام دست هام گناه کار باشه! خدایا! صورتم داره می سوزه! این سوزش برای امام زمانه! برای ولایته! اولین بار حضرت زهرا این طوری برای ولایت سوخت! آتش که به سرش رسید، گفت: خدایا! دیگه طاقت ندارم، دیگه نمی تونم، دارم تموم می کنم. لااله الا الله، خدایا! خودت باش! خودت شهادت بده آخ نگفتم! آن لحظه که جمجمه اش ترکید، من دوست داشتم خاک گونی ها را روی سرم بریزم! بقیه هم اوضاعشان به هم ریخت. حال حسین آقا از همه بدتر بود. دو زانویش را بغل کرده بود و های های گریه می کرد و می گفت: خدایا! ما جواب اینا را چه جوری بدیم؟ ما ایناییم؟ اینا کجا و ما کجا؟ اون دنیا خدا ما رو نگه نمی داره بگه جواب اینا رو چی می دی؟ زیر بغلش را گرفتم و بلند کردم و هر طوری بود راه افتادیم. تمام مسیر را، پشت موتور، سرش را گذاشت روی شانه ی من و آن قدر کرد که پیراهن و حتی زیر پوشم خیسِ شد. بعد از شهدا ما چه کردیم؟؟؟ ! 🚩 @Mazan_tanhamasir