15.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❇️ تیزر دوره همسرداری مومنانه
ما به لطف خدا زندگی های زیادی رو زیبا خواهیم کرد....🌷
#همسرداری_مومنانه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔥 مقدمه یک امتحان بزرگ الهی فراهم شده است
🌱 مراقب باشید! خبری در راه است ...
🚶🏻۷۳ روز تا اربعین
#شبتون_بخیر
🌹 @Mazan_tanhamasir
❤️#سلام_امام_زمانم❤️
#مولا_جانم!
در تلاشم نازنینم ، شاد و خندانت کنم
دردها داری به دل ، با مهر درمانت کنم
تا شود راحت خیالت، رفع گردد مشکلت
گر بخواهی حاضرم ، جان را به قربانت کنم
دست گرمت را فشارم جان فشانم دررهت
گوهر عشق و سعادت را ، به دامانت کنم
عهد کردم تا شود ، اقبال و بختت سربلند
هر چه دارم در کف اخلاص ، احسانت کنم
در غم و شادی شريک و محرم رازت شوم
در دلم منزل کنی، در سینه مهمانت کنم
شاهد خوشبختی ات باشم همیشه هر مکان
با صبوری چاره ای ، بر یاس و حرمانت کنم
با تو بستم عهد الفت، تا نفس دارم به تن
گر نیاز افتد خودم را ، وقف پيمانت کنم
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
🌹 @Mazan_tanhamasir
1_1110879038
9.74M
📜 قرائت #دعای_عهد
🎊 تغییر مقدرات الهی با مداومت بر خواندن دعای عهد...
#امام_خمینی ره:
اگر هر روز #دعای_عهد خواندی ، مقدراتت عوض میشود...⚡️
✅ امروز محکمتر #عهد سربازی و یاریم را تمدید میکنم.
🌤اللهم عجل لولیک الفرج 🌤
التماس دعا ....🌷
#تکتکاعمالمرانذرظهورتمیکنم
🌹 @Mazan_tanhamasir
کانال تنهامسیری های مازندران
🌹بًسًمً اًلًلًهً اًلًرًحًمًنً اًلًرًحًـــیًمً🌹 سلام دوستان... اولین شنبه تابستونی شما بخیر و شادی😊🌺
🌹 بًسًمً اًلًلًهً اًلًرًحًمًنً اًلًرًحًـــیًمً🌹
سلام و عرض ادب دوستان همیشه همراه 😊✋
🔖روز شانزدهم چله ی
#کنترل_نفس + قرائت سوره #حشر
⛔️صحبت غیر ضروری با نامحرم
👈ممنوع👉
حواسمون باشه سیاست شیطان گام به گام ه❗️
مواظب تر باشیم ⚠️
بشینیم فکر کنیم
بیشتر گناهای ما از همین چشم شروع میشه❗️
رفیق اگه می خوای گناه نکنی
اول چـشاتو درویش کن دختر و پسر هم نداره اصلا ، این یه مهارته👌
◀️ آیت الله مجتهدی تهرانی فرمودند :⏬
⏪من نمیدونم اینایی که به نامحرم نگاه می کنن، جواب خدا رو چه جوری می خوان بدن♨️😔
به چشم خواهر برادری نداریم!
امر حرام، حرامه⚡️👉
🌹 @Mazan_tanhamasir
۱۲ روز تا عید بزرگ غدیر خم
#غدیر
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌹 @Mazan_tanhamasir
🔸#کلام_بزرگان
✳️ همهٔ انسانها همان یخفروشاند!
🔸فخر رازی در تفسیر سورهی
والعصر ان الانسان لفی خسر
قسمبهعصر کهانسانهمواره درزیانوخسران است
میگوید: من معنای خُسر را وقتی فهمیدم که
مردی را در روزی گرم دیدم که یک مقدار یخ در وسط بازار گذاشته و فریاد میزند:
مردم! بیایید از من این یخها را بخرید، وگرنه من ضرر خواهم کرد، خسارتی بزرگ...
آنجا فهمیدم خسران یعنی چه
‼️ همهٔ انسانها همان یخفروشند،
عمر ما همان یخ است که دارد لحظهبهلحظه آب میشود...
آن کسیکه این سرمایهرا ازما میخرد،خداست البته بندگان خدا هم میخرند، اما حیف است که انسان به آنها بفروشد...
🌹 @Mazan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅چهارشنبهی باحجاب در آمریکا
🔸تعدادی از دانشجویان مطالعات غرب آسیا در آمریکا با هدف مبارزه با تبعیض و اسلام هراسی حجاب می پوشند ...
🌹 @Mazan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️🎞 من در موضوع زن، حمله دارم!!
📌رمزگشایی از علت اصلی هجوم رسانههای دشمن به موضوع زن و حجاب
📌ضربهی #زن_ایرانی به تمدن غربی
🎙 بهروایت #رهبرمعظمانقلاب
🌹 @Mazan_tanhamasir
🕯آن دمی که خیمه ها آتش گرفت و آب شد
🍂تازیانه بر یتمیمان حرم هم باب شد .
🕯دست در دست رقیه گوشه ی دشت بلا
🍂باقر آل عبا گریان بر ارباب شد
#خداحافظ_ای_روضه_خوان_حسین💔
#شهادت_امام_محمد_باقر(ع)🥀
#تسلیت_باد🥀
🥀 @Mazan_tanhamasir
مداحی آنلاین - حدیثی زیبا از امام باقر - آیت الله مجتهدی تهرانی.mp3
2.16M
🏴 #شهادت_امام_محمد_باقر(ع)
♨️حدیثی زیبا از امام باقر(ع)
🎙 #آیت_الله_مجتهدی_تهرانی
🥀 @Mazan_tanhamasir
13.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📝قبر تو مثل همیشه خلوته...
🎙مداحی دلنشین حاج میثم مطیعی
📎 #شهادت_امام_محمد_باقرع_تسلیت
🥀 @Mazan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◾️صلوات خاصه امام باقر علیه السلام
#آجرک_الله_یاصاحب_الزمان🥀
#شهادت_امام_باقر(ع)🥀
#تسلیت_باد.🥀
#شبتون_بخیر 🏴
🥀 @Mazan_tanhamasir
💔#سلام_امام_زمانم💔
سر【فدای】قدمت
ای مَه کنعانی من
قَدَمی رنجه کن
ای دوست به【مهمانی】من
عمرمان رفت به
【تکرار】نبودن هایت
غیبتت سخت شد
از دست【مسلمانی】من
#مولایخوبم شهادت جد بزرگوارتان تسلیت🖤
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🥀 @Mazan_tanhamasir
1_1110879038
9.74M
📜 قرائت #دعای_عهد
🎊 تغییر مقدرات الهی با مداومت بر خواندن دعای عهد...
#امام_خمینی ره:
اگر هر روز #دعای_عهد خواندی ، مقدراتت عوض میشود...⚡️
✅ امروز محکمتر #عهد سربازی و یاریم را تمدید میکنم.
🌤اللهم عجل لولیک الفرج 🌤
التماس دعا ....🌷
#تکتکاعمالمرانذرظهورتمیکنم
🥀 @Mazan_tanhamasir
🌹 بًسًمً اًلًلًهً اًلًرًحًمًنً اًلًرًحًـــیًمً🌹
سلام علیکم...روزتون بخیر و سرشار از الطاف الهی...
🔖روز هفدهم چله ی
#کنترل_نفس+قرائت سوره #حشر+#زیارتعاشورا
هرکاری مقدمه ای داره…
مقدمه دوستی بانامحرم👫 همین چتهاس…❌
📛کم کم چتهاتون زیادترمیشه
❣کم کم بهش وابسته میشی
اگه نشی، بایدبری دکتر ! چون این غریزه ما آدمهاس
⛔️پس، چت ممنوع 😕
چت و شوخی با نامحرم اصلا✖🤐
فیلم و عکسهای ♨️ عمرا
غیبت و دروغ و فحاشی⛔️
نمازامون اول وقتツ
زیارت عاشورا بعد از نماز 📖
✅پیش بسوی یه روز پاک 💪
🥀 @Mazan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 این کلیپ رو به کسانی که به آینده انقلاب شک دارند نشون بدید
🔻روایت #استاد_عالی از #امامباقر علیهالسلام در مورد انقلاب اسلامی ایران و اتصالش به ظهور امام زمان (عج)
🥀 @Mazan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❇️💥 مهمترین عامل برای نزدیک کردن ظهور
از نگاه #امامباقر علیه السلام
#استاد_پناهیان
#سهشنبههایمهدوی یعنی یادآوری عزیزترینی که در شلوغیهای زندگی ما شده است #غریبترین....
#صلیاللهعلیکیاصاحبالزمان✋
#سهشنبههایمهدوی
🥀 @Mazan_tanhamasir
کانال تنهامسیری های مازندران
❇️💥 مهمترین عامل برای نزدیک کردن ظهور از نگاه #امامباقر علیه السلام #استاد_پناهیان #سهشنبههای
سلام دوستان عزیز. وقت بخیر
امروز دوشنبه است و اشتباهی مطلب #سهشنبههایمهدوی ارسال شد.
عذرخواهی میکنم اما باتوجه اینکه سخنرانی استاد پناهیان بسیار عالیه، دیگه حذف نمیکنم.
التماس دعا 💐
❣#سلام_امام_زمانم❣
🌱سلامتی
ارمغانِ سلام است!
و تـــو جلوهی تمام و کمالِ سلام!
سَلامِ بر سلام؛
نورٌ علیٰ نور است
برای آنان که به تلالؤ
پسِ پردهات نیز، دلگرمند
سلام بر تـــو
حضرت صاحب دلم؛
#اللهمعجللولیکالفرج 🤲🌿
#امام_زمان (عج)♥️
🌹 @Mazan_tanhamasir
1_1110879038
9.74M
📜 قرائت #دعای_عهد
🎊 تغییر مقدرات الهی با مداومت بر خواندن دعای عهد...
#امام_خمینی ره:
اگر هر روز #دعای_عهد خواندی ، مقدراتت عوض میشود...⚡️
✅ امروز محکمتر #عهد سربازی و یاریم را تمدید میکنم.
🌤اللهم عجل لولیک الفرج 🌤
التماس دعا ....🌷
#تکتکاعمالمرانذرظهورتمیکنم
🌹 @Mazan_tanhamasir
کانال تنهامسیری های مازندران
🌹 بًسًمً اًلًلًهً اًلًرًحًمًنً اًلًرًحًـــیًمً🌹 سلام علیکم...روزتون بخیر و سرشار از الطاف الهی...
🌹 بًسًمً اًلًلًهً اًلًرًحًمًنً اًلًرًحًـــیًمً🌹
سلام و روز بخیر ....🌺
🔖روز هجدهم چله ی
#کنترل_نفس+قرائت سوره #حشر+زیارتعاشورا
⭕️فیلم های مستهجن ذهن ونابود میکنه⭕️
💠امام علے(ع)فرموند:کسی که زیاد به گناه فکر کنه گناه رو به سمت خودش جذب میکنه
👈به چشمات بیاموزکه
هر چیزی ارزش دیدن نداره❗️
همین الان یه پاک کن برداریم💭
🔞 عکسهای مورد دار❗️
♨️ کانال های بی محتوا
⛔️ همنشین های ناسالم
🚯 رو پـــــاک کنیم
☝️اون دنیا میپرسن همنشینت کے بوده
⚠️ پس مراقب باشیم
🌹 @Mazan_tanhamasir
#آیت_الله_حائری_شیرازی
✅ راه تقوا....
خانمها به شوهرشان بگویند، نانی که سر سفره می آوری، اگر کم باشد و حلال، بهتر است که حرام باشد و زیاد. رزق مختصر و حلال، همان جاده تنگی است که منتهی به پل میشود، که آخرش سلامتی است. سفره اگر رنگین باشد و حرام، آن جاده پهنی است که ماشین میتواند به سرعت در آن بتازد، اما پل ندارد و به دره سقوط میکند.
ای مرد! این را خوب دریاب که تو راننده ماشین هستی و اهل و عیال تو مسافرانت. مبادا وسوسه ات کنند که «چرا در این جاده ی سنگلاخ و تنگ آمده ای؟ ما یک ساعت در ماشین فلانی نشسته بودیم، چقدر کیف داشت، جاده اش صاف بود و نرم ».
راه تقوی راهی است که سرازیری و سربالایی، سنگلاخ و گردنه، تنگنا و معبر دارد، اما آخرش «پل» دارد اما جاده ی دنیا اتوبانی است که هرچه سریعتر بروند، زودتر به ته جاده که پلی در کار نیست میرسند و به دره پرت میشوند.
گاهی یک عابر، لنگ لنگان میگذرد، نه تنها ماشین ندارد و پیاده است، که لنگ هم میزند، اما او در راه نجات است، با نظر حقارت در او منگر.
#سبک_زندگی_اسلامی
#آداب_همسرداری
#ساده_زیستی
#رزق_حلال
🌹 @Mazan_tanhamasir
38.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپ بسیارمهمی که منتظرش بودید
⁉️ اثرگذارترین شخصیت صد سال آینده چه کسی است؟
♨️ یک نفر مثل او پیدا نمیکنید...
⁉️ از مهمترین شوون عاقبتبخیری از دیدگاه #حاج_قاسم ...
⁉️ #کوروش کبیر زمان کیست؟
♨️ توصیف #ضدانقلاب از زندگی رهبری
‼️ماجرای انگشتر #عقد رهبری
💢 نظر دبیرکل وقت سازمان ملل درخصوص آیتالله #خامنهای
🔴 حتی یک نقطه خاکستری در زندگی او نیست
‼️ کسی که عبادت او یک #کمونیست را مجذوب میکند
‼️ کسی که سطح #مطالعه اش حیرت آور است
💢 کسی که سخنرانی اون در کنگره حافظ حتی پس از ۳۰ سال، نطق ادبی برگزیده #سازمان_ملل است...
♨️ تسلط حیرتآور در بحث زبان و ترجمه
🔴 رفتار پدرانه حتی برای معترض...
💢 گوش تان به فرمان #رهبری باشد...
‼️ نظر آیتالله بهجت درخصوص رهبری
_________________________
🔰 برشی از سخنرانی #حجت_الاسلام_راجی
🌹 @Mazan_tanhamasir
🔸گزارشی از ماجرای ترور #امامخامنهای در ۶تیر ۱۳۶۰
✍مصطفی غفاری
چهار پنج روز از عزل بنیصدر میگذشت. جنگ با عراق و شورش منافقین بعد از اعلام جنگ مسلحانه با جمهوری اسلامی، بحث داغ محافل بود. آیتالله خامنهای که از جبههها برگشته و خدمت امام رسیده بودند، بعد از دیدار، طبق برنامهی شنبهها، عازم یکی از مساجد جنوبشهر برای سخنرانی بودند.
خودرو حامل آیتالله خامنهای که از جماران حرکت میکرد، آن روز مهمان ویژهای داشت؛ خلبان عباس بابایی که میخواست درد دلهایش را با نمایندهی امام در شورای عالی دفاع در میان بگذارد. آنها نیم ساعت زودتر از اذان ظهر به مسجد ابوذر رسیدند و گفتوگوشان را در همان مسجد ادامه دادند.
نماز ظهر تمام شد. آقا رفتند پشت تریبون. نمازگزاران همانطور منظم در صفوف نماز نشسته بودند. پرسشهای نوشتهی مردم را به سخنران میدادند، اگرچه بعضی از پرسشها تند و حتی گاهی بیربط بود.
آقا در سخنرانی مقدمهای چیدند تا به اینجا رسیدند که: «امروز شایعات فراوانی بین مردم پخش شده و من میخواهم به بخشی از آنها پاسخ بدهم.»
بین جمعیت ضبط صوتی دست به دست شد تا رسید به جوانی با قد متوسط و موهای فری و کت و پیراهن چهارخانه و صورتی با تهریش مختصر که آن روزها کلیشهی چهره و تیپ خیلی از جوانها بود. خودش را رساند به تریبون. ضبط را گذاشت روی تریبون؛ درست مقابل قلب سخنران. دستش را گذاشت روی دکمهی Play. شاسی تق تق صدا کرد و روشن نشد؛ مثل حالت پایان نوار، اما او رفت.
یك دقیقه نگذشت که بلندگو شروع کرد به سوت کشیدن. آقا همینطور که صحبت میکردند، گفتند: «آقا این بلندگو را تنظیم کنید.» بعد خودشان را به سمت چپ کشیدند و از پشت تریبون کمی عقب آمدند و به صحبت ادامه دادند: «در زمان امیرالمؤمنین، زن در همهی جوامع بشری -نه فقط در میان عربها- مظلوم بود. نه میگذاشتند درس بخواند، نه میگذاشتند در اجتماع وارد بشود و در مسائل سیاسی تبحر پیدا بکند، نه ممکن بود در میدانهای... انفجار!
آقا که هنگام سخنرانی رو به جمعیت و پشت به قبله بودند، با یک چرخش 45 درجهای به طرف چپ جایگاه افتادند. اولین محافظ خودش را بالایسر آقا رساند. مسجد کوچک بود و همان یك محافظ، به تنهایی تلاش كرد كه آقا را بیاورد بیرون.
امام جماعت، متحیر وسط مسجد مانده بود. چشمش به یك ضبط صوت افتاد كه مثل یک کتاب، دو تکه شده بود. روی جدارهی داخلی ضبط شكسته، با ماژیک قرمز نوشته بودند «عیدی گروه فرقان به جمهوری اسلامی».
بیرون از مسجد، در آغوش محافظ، لحظاتی به هوش آمدند. سرشان را آوردند بالا، اما زود سرشان افتاد. محافظها بلیزر سفید را انگار كه ترمز نداشت، با سرعتی غیر قابل تصور میراندند.
در مسیر بیمارستان، هر وقت به هوش میآمدند، زیر لب زمزمهای میکردند؛ شهادتین میگفتند. لبها و چشمها تکان میخوردند؛ خیلی کم البته.
در خیابان قزوین، خودرو به یک درمانگاه کوچک رسید. پنج نفر آدم با قیافهی خونآلود و اسلحه به دست، وارد درمانگاه شدند و آقا را روی دست این طرف و آن طرف بردند.
با آن صورت خونآلود، کسی امام جمعهی شهر را نشناخت. دکتری با گوشی، دکتری ضربان قلب را گرفت: «نمیشود کاری کرد.» محافظها با سرعت به سمت در خروجی رفتند. پرستاری که تازه از راه رسیده بود، پرسید: «ایشان کی هستند؟ دارند تمام میکنند» اسم آقای خامنهای را که شنید، گفت: «ببریدشان بیمارستان؛ اما یک کپسول اکسیژن هم با خودتان ببرید.»
انگار کسی صدای آن پرستار را نشنید. کپسول را برداشت و خودش را به ماشین رساند. «آقا این کپسول لازمتان است.» کپسول اكسیژن و پایهی آهنی چرخدار را نمیشد برد توی ماشین. پایههای کپسول را تکیه دادند روی رکاب ماشین، پرستار هم نشست بالای سر آقا. در تمام راه، ماسك اکسیژن را روی صورت آقا نگه داشت و به همه دلداری داد.
یکی از محافظها پرسید: «حالا کجا برویم!؟» پرستار گفت: «بیمارستان بهارلو، پل جوادیه». ماشین انگار ترمز نداشت.
محافظ بیسیم را برداشت. کُدشان «حافظِ هفت» بود. «مرکز 50- 50»؛ این رمزِ آمادهباش بود، یعنی حافظ هفت مجروح شده. کسی که پشت دستگاه بود، بلند زد زیر گریه.
محافظ یکدفعه توی بیسیم گفت: «با مجلس تماس بگیر.» اسم دكتر فیاضبخش و چند نفر دیگر از پزشکهای مجلس را هم گفت؛ «منافی، زرگر، ... بگو بیایند بیمارستان بهارلو.»
ماشین را از در عقب بیمارستان بردند توی محوطه. برانکارد آورند و آقا را رساندند پشت در اتاق عمل. دکتر محجوبی از همدان آمده بود بیمارستان بهارلو. تازه جراحیش را تمام كرده بود. داشت دستش را میشست که از اتاق عمل خارج شود. آقا را که با آن وضع دید، گفت خیلی سریع دوباره اتاق عمل را آماده کنند.
ادامه👇👇👇
سمت راست بدن پر از ترکش بود و قطعات ضبط صوت. قسمتی از سینه کاملاً سوخته بود. دست راست از کار افتاده بود و ورم کرده بود. استخوانهای کتف و سینه به راحتی دیده میشد. 37 واحد خون و فراوردههای خونی به آقا زدند. این همه خون، واکنشهای انعقادی را مختل کرد. دو سه بار نبض افتاد. چند بار مجبور شدند پانسمان را باز کنند و دوباره رگها را مسدود کنند. کیسههای خون را از هر دو دست و هر دو پا به بدن تزریق میكردند، اما باز هم خونریزی ادامه داشت.
یکدفعه یکی از دکترها دست از کار کشید. دستکشش را درآورد و گفت: «دیگر تمام شد.» بیراه نمیگفت؛ فشار تقریباً صفر بود. یکی دیگر از دکترها به او تشر زد که چرا کشیدی کنار؟
فشار کمکم بالا آمد و دوباره شروع کردند.
دکتر منافی، همان طور که میآمد بیمارستان بهارلو، تلفن زده بود كه دکتر سهراب شیبانی، جراح عروق و دکتر ایرج فاضل هم بیایند. آقای بهشتی هم دکتر زرگر را خبر کرده بود.
دکتر محجوبی که حال و روز دکتر زرگر را دید، گفت: «نگران نباش، من خونریزی را بند آوردهام.»
عمل تا آخر شب طول کشید، اما دیگر نمیشد درمان را آنجا ادامه داد. کنترل امنیتی بیمارستان بهارلو مشکل بود. تنها بیمارستانی هم که میشد بعد از عمل مراقبتهای لازم را به عمل آورد، بیمارستان قلب بود. آن موقع رئیس بیمارستان قلب دکتر میلانینیا بود. چند ماه بعد، نام همین بیمارستان را گذاشتند «بیمارستان قلب شهید رجایی».
هلیکوپتر خبر کردند. نمیتوانستند بیمار را از میان ازدحام مردم نگران بیرون ببرند. محافظ پشت بیسیم گفته بود كه قلب ایشان صدمه دیده؛ رادیو هم همین را اعلام کرده بود. مردم نگران بودند که نكند قلب ایشان از کار افتاده باشد، آمده بودند و میگفتند «قلب ما را بردارید و به ایشان بدهید.»
با هزار ترفند، هلیکوپتر را وسط میدان بیمارستان نشاندند. تا برسند به بیمارستان قلب، خط مونیتور وضعیت نبض، دو بار ممتد شد.
دکترها میگفتند آقا چند مرتبه تا مرز شهادت رفته و برگشته. یکبار همان انفجار بمب بود، یكبار خونریزی بسیار وسیع و غیر قابل کنترل بود، یكبار هم جمع شدن پروتئینها در ریه و حالت خفگی. همهی اینها گذشت، اما بیمار تب و لرز شدیدی داشت. چند پتو میانداختند روی آقا. گاهی حتی دکترها بغلشان میکردند تا لرز را کمتر كنند. معلوم نبود منشأ این تبها کجاست؟ ضایعهی کوچکی هم در ریه دیده بودند.
آقا لولهی تنفس داشتند و نمیتوانستند حرف بزنند. خودشان کاملاً حس کرده بودند که دست راستشان کار نمیکند. اولین چیزی که با دست چپ نوشتند، دوتا سؤال بود؛ «همراهان من چطورند؟» «مغز و زبان من کار خواهد کرد یا نه؟»
دکتر باقی روی سطحی از پوست بدن کار میکرد كه برای ترمیم و پیوند به قسمتهای آسیبدیده برداشته بودند. زخمها زیاد بودند. درد زخمها خیلی زیاد بود، اما دکترها میگفتند تحمل آقا زیادتر است. میگفتند «اصلاً مسکّنها به حساب نمیآیند.»
بحث دکترها این بود که بالاخره تکلیف این دست چه میشود؟ شکستگیش رو به بهبود بود، ولی هیچ علامت حرکتی نداشت. چند نفر از جراحان و ارتوپدها بحث میکردند که دست قطع شود یا بماند.
***
امام مرتب پیغام میدادند و از اطرافیان میپرسیدند كه: «آقاسیدعلی چطورند؟» پیامشان ساعت دو بعد از ظهر پخش شد. دکتر میلانینیا رادیورا گذاشت بیخ گوش آقا. آن موقع ایشان به هوش بودند؛ روح تازهای انگار در وجودشان دمید، جان گرفتند.
حالشان بهتر بود، اما هنوز قضیهی هفتاد و دو تن را نمیدانستند. از تلویزیون آمدند كه گزارش تهیه کنند. یک ساعتی معطل شدند تا آقا به هوش آمد. پرسیدند حالتان چطور است؟ گفتند: «من بحمدالله حالم خیلی خوب است» و شعر رضوانی شیرازی را خطاب به امام خواندند:
«بشکست اگر دل من به فدای چشم مستت سر خُمِّ می سلامت شکند اگر سبویی»
آقای هاشمی میگفت «اگر یک روز از حال آقا باخبر نباشم، احساس میکنم چیزی کم دارم.» برای همین مرتب از ایشان احوالپرسی میکرد. حاج احمدآقا هم همینطور؛ مرتب احوال میپرسیدند و روزانه به حضرت امام خبر میدادند.
کمکم به اطرافیان فشار میآوردند که: «آقاجان من باید از وضع کشور اطلاع پیدا کنم. شما هم رادیو را از من گرفتهاید، هم تلویزیون را.» دکترها بهانه میآوردند که امواج رادیویی، دستگاههای درمانی ما را بههم میریزد و عملکردشان را مختل میکند!
خیلی از چهرههای انقلاب برای عیادت میآمدند، اما آقا مرتب از شهید بهشتی میپرسیدند: «چرا همه میآیند، اما ایشان نمیآید؟» شک کرده بودند که یک خبرهایی هست. دور و بریها هم مانده بودند که چطور به ایشان بگویند. دکتر منافی گفت بهترین راه این است که بگوییم حاج احمدآقا و آقایان رجایی و باهنر و هاشمی رفسنجانی بیایند و کمکم ایشان را مطلع کنند. جمع شدند، اما باز هم نتوانستند بگویند. گفتند فقط یکی دو نفر شهید شدهاند.
ادامه👇👇👇
آقا از جمع آن شهیدها به دو نفر خیلی علاقه داشت؛ دکتر بهشتی و محمد منتظری. اولین کسی هم که به بیمارستان بهارلو آمده بود، محمد منتظری بود. آقا اول پرسیدند آقای بهشتی چطورند؟ گفتند یک مقدار پاهایش مجروح شده است. آقایان که رفتند، ایشان رو کردند به دکتر میلانینیا و پرسیدند شما از حال ایشان خبر داری؟ دکتر گفت: «بله، از وضعشان باخبرم.» پرسیدند: «مراقبت جدی از حال ایشان میشود؟ آنجا هم سر میزنید؟» بعد هم دکتر را سؤالپیچ کردند. دكتر میلانینیا با بغض از اتاق زد بیرون. دوباره که آمد، آقا را دید که بچههای همراه را جمع کردهاند و ازشان بازجویی میکنند. دکتر دست و رویش را شسته بود. نشست و یکی یکی اسم همهی شهدای حزب را به آقا گفت.
#خداوندارهبرعزیزماراحفظبفرما🤲
🌹 @Mazan_tanhamasir