❗️نکته مهمی اشاره کرده...
❓به راستی چرا غرب اینهمه دم از کوروش میزنه ولی در مورد داریوش کبیر و خشایارشاه نفرت پراکنی میکنه؟
❓چرا روز جهانی کوروش داریم اما روز جهانی داریوش نداریم ، درصورتیکه فتوحات داریوش خیلی بیشتر از کوروش بوده؟
جواب رو در عکس بالا ببینین...
🌹 @Mazan_tanhamasir
6.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️خلاف جریان طبیعت انسانی حرکت کنی، قطعا باختی و حسرت میخوری؛ حتی اگر #پژمان_جمشیدی باشی!
✍فارغ از نام برنامه و مجری که روبروی پژمان جمشیدی نشسته، به حرفهای این فرد بهاصطلاح ستاره فوتبال و سینما توجه کنید که در نهایت شهرت و ثروت، حسرت چه چیز ساده و ابتدایی را میخورد!
تازه در سن ۴۶سالگی بعداز کلی ولچرخی یاد تشکیل خانواده و #فرزندآوری افتاده؛ حالا هم که فهمیده اشتباه کرده و داره دیر میشه، بازهم نفهمی کرده و اخیرا با یک زن بلاگر میخواهد خانواده تشکیل بدهد؛ زنی که احتمالا به این راحتیها حاضر نخواهد بود بخاطر ریزش فالوورهایش، هیکلش را خرج فرزندآوری کند!
واقعا باید تاسف خورد به حال سلبریتیهایی که اینطور عمر و زندگی خودشان را به تباهی کشیدهاند؛ اما از آن بیشتر به حال طرفدارانی که کورکورانه از آنها الگو میگیرند و خیال خوشبختی و موفق بودنشان دارند!
🖋 #محمد_جوانی
🧠⚔علوم و جنگ شناختی
🌹 @Mazan_tanhamasir
❗️خباثت جدید به سبک اصلاحطلبای پروژه بگیر
احمقا اومدن مثلا بگن عینک رئیسی لاکچریه بعد خودش نوشته قیمت 2 میلیون 600 هزار تومن ؛ اونقدر اسکلن که فرق ریال و تومن رو متوجه نمیشن
حالا این که مارک فریم عینک زایس آلمانی نیست و زنیت چینیه و قیمتش هم یک میلیون و 300 هزار تومنه بماند
🌹 @Mazan_tanhamasir
17.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
🔴چرا 🇮🇷ایران و حزب الله🇱🇧مستقیم وارد عمل نمیشند
🚀این همه موشک رو پس برای کی نگه داشتند!؟🚀
✔️سوال خیلی هاست، تا میشه کلیپ رو منتشر کنید✔️
#غزه
#طوفان_الاقصی
✅#حسین_ابراهیمیان
🌹 @Mazan_tanhamasir
🌎 نقشۀ کامل جهان به زبان فارسی(PDF)
➖لینک دانلود نقشۀ با کیفیت و کامل جهان
دانلود نقشههای منتشر شدۀ قبلی:
➖نقشۀ فلسطین و همسایگانش
➖نقشۀ منطقۀ غرب آسیا (محور مقاومت)
🚩 تولید: بیان معنوی
#نقشه
🌹 @Mazan_tanhamasir
8.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 موتور دین چیست؟
🔹محوریترین بخش دین، کدام بخش است؟
🔹اخلاص؟ اطاعت از خدا؟ توکّل به خدا؟ ...
#استاد_پناهیان
#شبتون_بخیر
🌹 @Mazan_tanhamasir
❣#سلام_امام_زمانم❣
💖السلام علیــــــک یا بقیه الله
هی گنه کردم و هی جار زدم یار بیا(:
من ندانم چه شود عاقبت کار بیا💔
خود بگفتی دعا بهر ظهورت بکنیم
خواندمت خسته ام ای یار بیا😢
🍂✨🌹
🌹#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج_
🌹 @Mazan_tanhamasir
1_1110879038
9.74M
📜 قرائت #دعای_عهد
🎊 تغییر مقدرات الهی با مداومت بر خواندن دعای عهد...
#امام_خمینی ره:
اگر هر روز #دعای_عهد خواندی ، مقدراتت عوض میشود...⚡️
✅ امروز محکمتر #عهد سربازی و یاریم را تمدید میکنم.
🌤اللهم عجل لولیک الفرج 🌤
التماس دعا ....🌷
#تکتکاعمالمرانذرظهورتمیکنم
🌹 @Mazan_tanhamasir
•┄✮بِـسْـمِاللّٰهِالࢪَّحمنِالࢪَّحیمْ✮┄•
سلام ودرودی فــــــــراوان همراهان جان و دوستان مهر اندیش 🌹
روزتون مزین ب الطاف الهی
روزتــــــــــون فرخنده و شاپرکای باغچــــــــه دلتـــــــون شاداب و باطراوت
اطلسی های زمانتــــــون در هر نفسی شیـــــدا بادا و جهان روزگارتون سرشار از شادی هـــــــا
حضـــــــور پرمهرتون زرین
🌹 @Mazan_tanhamasir
🔸#کلام_بزرگان
#آیت_الله_حائری_شیرازی
دختر ایشان: تابستان ۵ سال پیش که آن موقع پسر من ۱۲ ساله بود و تا به حال بدون مادرش و پدرش جایی نمانده بود، پدرم به من گفتند که اجازه بده یک ماه پیش من باشد. گفتم اختیار ما دست شما است. ... همان لحظه که من پسرم را پیش آنها گذاشتم، اینها میخواستند با ماشین به سمت تهران بروند.
پسر من را جلو نشاندند و گفتند که الان آقا صدرا همراه ما هستند، حساب و کتاب این چند وقت ما هم دست آقا صدرا است. آن مبلغ مالیای را هم که داشتند به او داد و گفت این دست تو باشد. ما هر وقت خواستیم خرید کنیم از تو پول میگیریم. یعنی از همان اول کار که بچهی ۱۲ ساله را پیش خودشان گرفتند، به او مسئولیت دادند.
نوجوان بیشترین چیزی که نیاز دارد احساس بزرگسال شدن است. این حس را کاملاً به او دادند ... بعد صحبت میکردند. حالا به نظر شما کجا ضرورت دارد خرج کنیم؟ این را بگیریم یا نگیریم؟ اگر تو صلاح میدانی ما میگیریم. اگر تو صلاح ندانی نمیگیریم. این صحبتهایی که بین آنها میشد خیلی برای رشد شخصیتی پسر من موثر بود.
#تربیت_فرزند
#سبک_زندگی_اسلامی
🌹 @Mazan_tanhamasir
#تجربه_من
#همسری
#مادری
#فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
#مدیریت_امور_زندگی
#قسمت_اول
بنده دوتا فرزند پشت سر هم دارم. همسر هم از همان ابتدای ازدواج ساعت ۶ صبح از منزل خارج میشن و ۱۲ شب میان خونه، تا الان که ۲۱ سال گذشته به همین روال هستند کارشون آزاد هست و سختی های خودش رو داره...
اوایل خیلی بحث داشتیم که زود بیا، ولی دیدم جز دلخوری و ناراحتی فایده ای نداره و با این موضوع کنار اومدم.
اوایل مادرم کمک بود ولی پسرم که دو ساله شد، مها جرت کردند و از تهران رفتند
با مادر همسر هم ارتباط چندانی نداریم، بنده خدا سن شون بالا هست و انتظاری ازشون نداشته و ندارم.
سعی کردم تو زندگی از هیچ کسی انتظار و توقع نداشته باشم، هم آرامش دارم و هم استقلال بیشتر...
از ساعت ۵ صبح بیدار میشم و ساعت خواب هم ۱ شب، با دوتا فرشته که هم سخت بود و هم شیرین...
دخترم یک سال و نیم که بود، پسرم به دنیا اومد، دخترم شبها خیلی گریه میکرد و تا صبح نمیخوابید تا نزدیک ۸ ماه همین روال بود، طفلی رفلاکس کلیه داشت و همسرم احتیاج به استراحت داشت سعی میکردم خودم آرومش کنم و تو بغل راهش میبردم که کمی گریه هاش کم بشه
ولی سر پسرم خدا جبران کرد سختی ها رو برام، خیلی اروم بود و اصلا گریه هم نمیکرد. گاهی میرفتم میدیدم خوابه
انگار دو قلو بودن، شیرین کاری های جالبی داشتن و خستگی کلا از یادم میرفت. با وجود بچه ها برنامه زندگیم یک نظم خاصی پیدا کرد چون یاد گرفتم برنامه ریزی کنم و طبق برنامه و اولویت ها پیش برم.
میگید چه طوری؟ میگم براتون...
تا قبل سن مدرسه، عصر ها پارک می رفتیم، همیشه می بردم شون پارک، لقمه و خوراکی هم میبردم و حسابی بازی و خستگی و نذاشتم تو محیط بسته آپارتمان باشن و از پارک بر میگشتیم یک حمام مختصر. تعویض لباس و ساعت ۹ شب خواب...
کتاب خواندن و خرید کتاب همیشه تو اولویت بود و شبها قبل خواب براشون کتاب میخوندم، با اینکه خسته بودم کمی به منزل سرو سامان میدادم تا همسر بیان
گاهی هم که پارک نمیرفتیم سر گرمی تو خونه داشتیم، برای غذای فردا ازشون کمک میخواستم،تخم مرغ آب پز میدادم بهشون تا پوست بگیرن و باهم سالاد الویه درست میکردیم، سیب زمینی ها رو برام پوست میگرفتن نمک و رب غذا ها رو میریختن،
باهم نقاشی میکشیدیم، تو مسجد، کلاس سفال ثبت نامشون کرده بودم تا بیشتر با انگشت هاشون کار کنند که مچ شون قوی بشه
برای خرید های کوچک می ذاشتمشون خونه و زود میرفتم و برمیگشتم و نادعلی میخوندم و می سپردمشون به حضرت علی تا برگردم.
بیشتر خودشون جارو میزدن البته با جارو دستی، به بچه ها یاد داده بودم که خودشون کارهاشون رو انجام بدن البته با ترفند مسابقه و اول شدن و جایزه، یا این که فردا خوراکی چی ببریم، کدوم پارک بریم و کمی بیشتر میمونیم.
سن مدرسه رفتن از راه رسید. مدرسه دخترانه،مدرسه پسرانه و من که باید دو تاشون رو می آوردم. پسرم رو سرویس گرفتم تا کمی کمک حال باشه...
برای کارهای منزل، از شب قبل برای نهار یا شام تدارک میدیدم به خاطر اینکه همسر نهار میبردن و باید همیشه وعده شام رو داشته باشیم بنده خدا برای ما داشت زحمت میکشید و باید اولویت اول باشن و هستن، مواد رو آماده میکردم.
صبحانه هم همیشه، اسنک،پنکیک، املت، نیمرو و... درست میکردم که بتونن خوراکی مدرسه هم ببرن، چون تنقلات تو برنامه نبود و فقط از بچگی عادت داشتن از خونه خوراکی ببرن.
با همه سختی ها و کارهای زیاد، از مادری بودن لذت میبردم و میبرم، هیچ وقت ناشکری نکردم و خدایی نکرده بخوام به در گاه خدا ناله ای کنم از سر خستگی، صدای خنده بچه ها وقتی مامان صدا می کنن کل خستگی طول روز از بین میبره
خودم برنامه ریزی میکردم و کارها رو بر اساس اولویت مینوشتم و برای خرید های خانه همیشه لیست تهیه میکردم، برای خرید و مایحتاج بچه ها هم لیست تهیه میکردم، یادشون دادم مستقل بشن و خودشون کارهاشون رو انجام بدن
در دوتا مدرسه هم فعال بودم، هم نماینده و هم انجمن و تو مدرسه همکنارشون بودم، همیشه در فعالیت های مدرسه شرکت میکردیم، مسابقه،جشنواره غذا، جشنواره سبزه عید، مسابقات پژوهشی، همیشه جایره میگرفتیم و اول میشدیم مقام منطقه ای، استانی و حتی یک رتبه کشوری هم داریم.
وقتی دخترم به سن بلوغ رسید دوتایی یک جشن مادر و دختری گرفتیم، بردمش جگرکی، براش جگر خریدم، کادو هم خریدم و شب هم باهم کیک درست کردیم تا براش خاطره بشه و به دختر بودن خودش افتخار کنه
ادامه 👇
🌹 @Mazan_tanhamasir